شناسهٔ خبر: 61318332 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: رسا | لینک خبر

ماجرای زندگی پرفروغ عین صاد از حذف فکری در زمان حیات تا چاپ ۷۰ کتاب پس از فوت

صفایی در زمان خود آن‌چنان که شایسته شخصیت، اندیشه و قلم توانای او بود قدر ندید، تا سال‌ها چاپ و نشر آثار او ممنوع بود و جوامع علمی حق دعوت از او را نداشتند.

صاحب‌خبر -

روزهای پاپانی تیرماه مصادف است با روزی که آیت الله صفایی حائری را در یک سانحه رانندگی از دست دادیم.  به‌مناسبت بیست و چهارمین سال‌مرگ علی صفایی حائری، عباس صفایی حائری (برادرزاده مرحوم‌ استاد) یادداشتی نوشته است. این یادداشت که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته است، در ادامه می‌آید:

«آن روز که رسول از کنار کعبه بانگ برداشت، هیچ کس باور نمی‌کرد که این فریاد از حلقومش فراتر رود و در گوش‌ها بنشیند و در دل‌ها راه یابد و از مرز قرن‌ها بگذرد و در نسل‌ها جای بگیرد و از قامت فریاد تا اقتدار سکوت را پشت‌سر بگذارد. و آن روز که در بیابان‌های تخت‌جمشید، همراه آن شکوه و فریاد نوشانوش، آن غرور سایه انداخت، کسی باور نمی‌کرد که قرن‌ها را رها کند و نسل‌ها را آزاد بگذارد، ولی این درس قرآن است که عظمت‌ها تو را فریب ندهد و حقارت‌ها تو را نرماند، که یک گندم هنگامی که هماهنگ با نظام در جای خود می‌نشیند، سنبله می‌شود و هفتصد برابر دانه می‌آورد و یک انبار گندم هنگامی که در کناری ماند و بر سطح لغزید، فقط خوراک سوسک‌هاست و چیزی نمی‌گذرد که فضله‌هایش را هم نمی‌بینی.»[1]

علی صفایی حائری (1378 ـ 1330)، اسلام‌شناسی اصیل، نویسنده‌ای توانا و معلّمی دلسوز و عاشق بود. او در طول عمر کوتاه خود موفق شد آثار متعدّدی را در ارتباط با اندیشه و معرفت دینی طرح و مخاطبان بسیاری را با خود همراه کند. صفایی جغرافیای وسیعی از مفاهیم و آموزه‌های دینی را در نظامی جامع گرد آورد و تلاش کرد با بیانی زیبا و اثرگذار، نیازهای انسان معاصر خود را پاسخ بگوید.

فهم او ریشه در انسی عمیق و همیشگی با قرآن و احادیث داشت، از دیگر سو، روش مواجهه با منابع وحیانی و آداب تفسیر و برداشت از متن دین را به‌خوبی می‌دانست. صفایی این‌گونه اصیل و مستند از دین روایت می‌کرد. او با گشودگی کم‌نظیری، فرهنگ زمانه خود را مطالعه می‌کرد و با شاخه‌های مختلف علوم انسانی، از ادبیات و هنر تا فلسفه و روانشناسی آشنا بود. این وسعت مطالعات و گستره ارتباطات صفایی با انسان‌ها و رفت‌وآمدهای بی‌تکلفش، او را با چالش‌های دین در جهان جدید و هم‌چنین بن‌بست‌ها و نیازهای انسان معاصر آشنا ساخت.

صفایی با فهم این چالش‌ها و درک نیازهای انسان، به دامن وحی پناه برد و تلاش کرد با تکیه بر قرآن و سنت، طرحی برای یک سلوک سالم و سرشار از معنی را برای انسان دراندازد. در طرح او از زندگی، دین بال انتخاب آدمی است. از لحظه‌ای که انسان نسبت به زندگی و حضورش در هستی احساس مسئولیت می‌کند، هر انتخابش همراه با پرسش‌های بسیاری می‌شود؛ پرسش‌هایی فوری که پاسخ آن را نمی‌توان از هر منبعی توقع داشت. صفایی بر این باور بود که انتخاب انسان در هستیِ پیچیده و منظمی اتفاق می‌افتد که علم در مسیر تجربۀ قوانین آن است. در چنین بستر مرتبط و مبهمی، نمی‌توان بی‌گدار به آب زد، انسان نیاز به شناخت‌هایی دارد که مسیر او را روشن کند.

صفایی این آگاهی حیاتی را از دامن وحی جست‌وجو می‌کرد. گستره و پیچیدگی هستی، فرصت کوتاه انسان در این جهان و مسیر طولانی او تا بعد از مرگ، احاطه‌ای را می‌طلبید که ماورای توانایی بشر است، تنها خداوند می‌تواند چنین حدی از معرفت را به انسان ببخشد. نقطۀ عزیمت صفایی برای شناخت و ایمان به خدا و دین، همین درک عمیق از نیازهای انسان است؛ نیازهای او در ارتباط با خودش، جامعه انسانی و هستی.

صفایی در زندگی روزمرّه و روابطش هم به همین اندازه دغدغه انسان را داشت، خانه‌ای که در تمام ساعت‌های شبانه‌روز به‌روی مهمان‌ها دری باز داشت، و صاحبخانه‌ای که همیشه با رویی گشاده و لبی خندان به استقبال مهمانان خود می‌رفت. او بی‌تکلف، ولی صمیمی و دلسوز انسان‌ها را می‌پذیرفت و از موقعیت اجتماعی‌شان سراغی نمی‌گرفت، خودش را طبیبی می‌دانست که خانه‌اش جای بیماران است، به اصلاح وضعیت دوستانش حریص بود و بر هدایت آنها صبر می‌کرد، زحمت این عهده‌داری را به جان می‌خرید و از ملامت دیگران هراسی نداشت.

مرحوم علی صفایی حائری، مربّی مهربانی بود که با فکر خود پرسش‌های مخاطبش را پاسخ می‌گفت و با عشقش، جان آنها را سیراب می‌ساخت، این جامعیت باعث نفوذ او در جوانان و جذب دامنه گسترده‌ای از مخاطبان شد.

صفایی بر این باور بود که آدمی در مسیر حق باید از تمام دارایی‌ها و امکاناتش بهره ببرد، آنجا که پاهای تو می‌شکنند و امکانات تمام می‌شوند، جایی است که سلوک به نقطۀ اوج خود می‌رسد و اضطرار به حق و اعتصام به او آغاز می‌شود. بلا و از دست دادن‌ها در نظر او مرکب سلوک سالک است، چنین نگرشی به دشواری‌های روزگار و محرومیت‌های این جهان، نه در مقام سخن و نظر، که در زندگی او خود را نشان داد.

حسادت‌ها و تنگ‌نظری‌ها، سوءفهم‌ها و فاصله‌ها باعث شد جریان‌های قدرتمندی به حذف فکری علی صفایی حائری همّت کنند، باران بلا باریدن گرفت و محرومیت‌ها برای صفایی، آن هم هنگام ثمردادنش، آغاز شد. صفایی در زمان خود آن‌چنان که شایسته شخصیت، اندیشه و قلم توانای او بود قدر ندید، تا سال‌ها چاپ و نشر آثار او ممنوع بود و جوامع علمی حق دعوت از او را نداشتند، حتی شاگردان او از امور علمی، فرهنگی و اجرایی کشور کنار گذاشته می‌شدند، اما با این همه او نرنجید و از پا ننشست، در همان دوران شاگردان بسیاری تربیت کرد و در خانه‌اش همچنان باز و آغوشش پذیرای هر تشنه‌ای بود که در پی انسی و فهمی، نشانی او را جست‌وجو می‌کرد، همچنان می‌نوشت و حاضر بود آثارش را به نام دیگران چاپ کند تا آنچه را که رزق حق و عنایت علی‌بن موسی‌الرضا (ع) می‌دانست، حبس نشود.

بیشتر بخوانید

بارها گفته بود که «من حجاب آثار خویشم.»، می‌گفت «بعضی کارها را به بعد از مرگم واگذاشتم»، و گویی به رحمت و کارسازی حق بسیار مطمئن بود، در تعبیری از حضرت امام علی(ع) چنین آمده است: «هر کس نزدیکانش او را قدر نشناسند و ضایع کنند، دوردست‌ها برایش مهیّا می‌شود».[2]

پس از مرگ صفایی، در بیست و دوم تیرماه هزار و سیصد و هفتاد و هشت، رفته رفته موانع برداشته شد و راه برای انتشار آثار او باز شد. آثار مکتوب او مجدّدا به چاپ رسید و آثار منتشرنشده‌اش به زیور طبع آراسته شد، شاگردان او گرد هم آمده سخنرانی‌ها و سایر مباحث او را برای انتشار آماده ساختند. امروز بالغ بر هفتاد عنوان کتاب از علی صفایی حائری به چاپ رسیده است و ساعت‌ها از سخنرانی‌های او در فضای مجازی و در محافل مذهبی و فرهنگی شنیده می‌شوند. حالا بعد از بیست و چهار سال از درگذشت او، چراغی که به‌زحمت شعله‌های رو به خاموشی‌اش را پاسداری کرد به چلچراغی روشن بدل شده است و این جز از لطف حق نیست.

با مرور خاطراتش،‌ قامت راهنمایی را می‌توان دید که بی‌ادعا رهروان راه را همراهی می‌کند و از آنکه چشمی را به خود بگیرد، پرهیز دارد، خودش را می‌شکند تا در چشم کسی بزرگ نشود، رسالت مربّی را به شیشه‌ای تشبیه می‌کند که نور را از خود عبور می‌دهد؛ مربّی می‌آید تا انسان را به حق وصل کند.

هرچند امروز جای آن لبخند مهربان و آن جاری اشک‌هایش خالی است، و تنهایی نسل امروز، مربّی مهربان و آگاهی چون صفایی را می‌طلبد، اما اگر هدف آن باشد که راه او امتداد یابد، دست مخاطبان صفایی آن‌قدر هم خالی نیست، آثارش بیان‌گر مسیری است که او برای خودسازی و ادای مسئولیتش در قبال دیگر انسان‌ها طی کرد، می‌توان آن الگو را از نو ترسیم کرد و بار دیگر از عینک او به انسان، هستی و تاریخ نگریست. صفایی در آثارش جهانی می‌سازد که امروز پیشِ‌روی ماست، گام زدن در این جغرافیا و یافتن مزایا و کاستی‌هایش، وظیفه مخاطبانی است که او پیش از مرگش انتظارشان را می‌کشید.

«ای زندگی آبستن!! اکنون مرگ تو شهادت است... که تو در مرگت ادامه داری و با مرگت حضور با رفتن تو، دشمن راه بازگشت نخواهد داشت که از تو دو فرزند دو فرزند سوختن و ساختن باقی است.»

[1]. صفایی حائری، علی، صراط، ص 32، لیلة‌القدر، 1384ش.

[2]. نهج‌البلاغه، صبحی صالح، ص471.

[3]. صفایی حائری، علی، یادنامه، ص27.

نظر شما