شناسهٔ خبر: 60589165 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه تعادل | لینک خبر

علی شمس اردکانی با بازخوانی نخستین گام‌های ایران برای توسعه پارس جنوبی از خط لوله صلح و مشکلات ایران در حوزه انرژی می‌گوید

پشت پرده میادین مشترک و تحریم‌ها

چرا میزان برداشت ایران و قطر از میادین مشترک تا این اندازه از هم فاصله دارد؟ این پرسش، سال‌هاست افکار عمومی بسیاری از ایرانیان را به خود مشغول داشته و این روزها پس از ماجرای از سر‌گیری روابط ایران و عربستان، وسعت بیشتری هم پیدا کرده است.

صاحب‌خبر -

زهرا سلیمانی| چرا میزان برداشت ایران و قطر از میادین مشترک تا این اندازه از هم فاصله دارد؟ این پرسش، سال‌هاست افکار عمومی بسیاری از ایرانیان را به خود مشغول داشته و این روزها پس از ماجرای از سر‌گیری روابط ایران و عربستان، وسعت بیشتری هم پیدا کرده است. حتی ایرانیانی که ارتباطی با اقتصاد و دیپلماسی ندارند هم نسبت به این موضوع حساس شده‌اند و پیشی گرفتن قطر از ایران در میادین مشترک نفت و گاز را برنمی‌تابند. بررسی‌های دقیق تحلیلی نشان می‌دهد، ریشه اصلی این عقب‌ماندگی را باید در «تحریم‌ها» و «سوءمدیریت‌ها»جست‌وجو کرد. تحریم‌هایی که روز و روزگاری محمود احمدی‌نژاد آنها را «کاغذ پاره» معرفی می‌کرد و امروز برخی افراد و جریانات تندرو، آنها را «نعمت» می‌دانند. اما واقعیت آن است که این تحریم‌ها هرچند برای برخی افراد و جریانات نان و آب داشته اما برای اکثریت ایرانیان به جز فقر، مشکلات معیشتی و گرفتاری چیزی نداشته است. 

علی شمس اردکانی یکی از چهره‌هایی است که از نخستین سکانس‌های برنامه‌ریزی ایران برای توسعه فازهای مختلف پارس جنوبی (خط لوله صلح و...) در دولت سازندگی در این پروژه حضور داشته است. اساسا بخشی از برنامه‌ریزی‌های توسعه‌ای ایران برای سرمایه‌گذاری و تولید گاز پارس جنوبی ناشی از تلاش‌های او و همکارانش (عباس ملکی و علی رسولی) در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه است. شمس‌اردکانی در گفت‌وگوی اختصاصی با «تعادل» ضمن بازخوانی سال‌های انتهایی دهه 60 و سال‌های ابتدایی دهه 70خورشیدی، برای نخستین‌بار پرده از رازهایی برمی‌دارد که باعث شد ایران به اندازه ظرفیت‌ها و توانایی‌هایش در تولید و صادرات گاز منطقه و جهان حضور نداشته باشد. شمس اردکانی در این گفت‌وگو، مخاطب را با خود به سال‌هایی می‌برد که نخستین ایده‌ها برای استخراج گاز در پارس جنوبی طرح شدند؛ ایده‌هایی که چنانچه پس از دولت هاشمی و خاتمی در دوران احمدی‌نژاد به درستی دنبال می‌شدند، ایران امروز نه تنها به قطب صادرات گاز و سایر فرآورده‌های انرژی بدل شده بود بلکه می‌توانست نفوذ قابل توجهی نیز در منطقه به دست آورد.

  اخیرا و پس از بهبود مناسبات ارتباطی ایران با عربستان، موضوع سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی در منطقه حسابی داغ شده است. این حساسیت‌ها به خصوص پس از قرارداد گازی اخیر قطر با چین که سرمایه‌گذاری حول و حوش 280 تا 400میلیارد دلار چینی‌ها در میدان نفتی مشترک ایران و قطر (پارس جنوبی) را شامل می‌شود، بیشتر شده است. چرا کشورهای عربی (قطر، کویت، عراق و...) سال‌هاست که برداشت بیشتری در میادین مشترک با ایران دارند؟

پارس جنوبی وجوه مختلفی دارد که ما در همه وجوه آن اشتباه عمل کرده‌ایم. با اینکه اولین گزارش کشف مخزن پارس جنوبی مرتبط با ایران است (یعنی ایران ابتدا این میدان را کشف کرده) اما ایران در همه ابعاد نسبت به طرف قطری دیرتر شروع کرده است. در واقع، ما در گمانه‌زنی‌ها، در استخراج، در جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی، در برداشت و برنامه‌ریزی و... بد عمل کرده‌ایم. مثل شعر معروفی که می‌گوید، «با خود کج و با ما کج و با خلق خدا کج/ آخر قدمی راست بِنِه، ‌ای همه جا کج....» وقتی امریکایی‌ها نمی‌توانند، معادله یا مساله‌ای را حل کنند می‌گویند، «این سوال 6میلیون دلاری است.» این سوال شما یک سوال 6میلیون دلاری است و روایت‌های زیادی پشت آن وجود دارد. دلیل تاخیردر استیفای تامین منافع ملی ایران در حوزه نفت و گاز را در یک عبارت می‌توان خلاصه کرد و آن هم نبود مدیران کاربلد، شایسته و متخصص است. حتی تحریم‌ها هم ناشی از این مشکل کلیدی است.

  اما در دولت‌های آقایان هاشمی و خاتمی برنامه‌ریزی‌های قابل قبولی هم در زمینه جذب سرمایه‌های خارجی و هم در حوزه برنامه‌ریزی‌های راهبردی صورت گرفت.چه شد که این برنامه‌ها ادامه نیافت؟

چون در آن برهه کارها، متفاوت و به صورت منطقی دنبال می‌شد؛ دستاوردهای مثبتی هم ثبت شد. در زمان آقای هاشمی‌رفسنجانی، ما در دفتر مطالعات وزارت خارجه ایران، با حضور چهره‌هایی چون عباس ملکی، علی رسولی و... یک گروه انرژی درست کرده بودیم. در این گروه انرژی افراد متخصصی از داخل و خارج دعوت می‌کردیم تا مشورت و رایزنی داشته باشیم. یکی از این افراد دعوت شده به ایران پروفسور راجندرا کومار پاچوری (pauchauri) بود که مشاور آقای راجیو گاندی (نخست‌وزیر هند) در امور انرژی بود. البته من با این فرد از زمان تحصیل در امریکا آشنا بودم. او در دانشگاه کارولاینا بود و من در دانشگاه واشنگتن یونیورسیتی درس می‌خواندم و هر دو در زمینه‌های انرژی کار می‌کردیم. در آینده هم ایشان رییس برنامه گلوبال وارمینگ (گرم شدن زمین) در سازمان ملل شد و به دلیل همین برنامه‌هایش برای مقابله با گرم شدن زمین، همراه با اِل‌گور برنده جایزه صلح نوبل شد. ما این فرد را به وزارت خارجه ایران دعوت می‌کردیم، می‌آمد و در خصوص مسائل مختلف حوزه انرژی کشور مذاکره می‌کردیم. خاطرم هست در یکی از بحث‌ها با پاچوری بود که من راجع به سرمایه‌گذاری پارس جنوبی با او صحبت کردم.

وقتی پاچوری به هند بازگشت به عنوان رییس مرکز مطالعات بین‌المللی انرژی هندوستان، گزارشی را به دولت این کشور درباره پارس جنوبی می‌دهد. پس از این گزارش من به هند دعوت شدم و دیدارها و مذاکراتی با راجیو گاندی نخست‌وزیر وقت هندوستان درباره پارس جنوبی، حجم گازهای این مخزن و چشم‌انداز آینده آن داشتم. به من گفته شد هند در فاینانس این پروژه مشارکت می‌کند تا ایران بتواند حداقل 150میلیون مترمکعب در روز برداشت از پارس جنوبی داشته باشد. قرار شد، هند بخشی از گاز این میادین را خریداری کند و در ادامه روند سرمایه‌گذاری‌ها افزایش یابد. من به ایران بازگشتم و گزارشی به آقای هاشمی‌رفسنجانی دادم. آقای هاشمی هم گفتند این پروژه با هندی‌ها ادامه پیدا کند. 

  در ادامه اما خبرهایی هم منتشر می‌شود که پاکستانی‌ها قصد ورود به این پروژه را دارند. چه شد که پای پاکستانی‌ها هم به سرمایه‌گذاری درمیدان پارس جنوبی باز شد؟ 

آقای هاشمی که آدم زیرک و کیسی بود، به من گفتند بروید با ضیاءالحق رییس‌جمهور پاکستان هم مذاکره کنید. به من ماموریت دادند تا پیام ایشان را به رییس‌جمهور پاکستان برسانم.

  ایده آقای هاشمی این بود تا از شکاف هند و پاکستان برای تامین بیشتر منافع استفاده کنند یا ایده دیگری در میان بود؟ چون در آن زمان تضاد میان دو کشور هند و پاکستان در بالاترین درجه بود.

دیدگاه آقای هاشمی‌رفسنجانی این بود که گاز به هر دو کشور برسد، هر دو کشور در روند سرمایه‌گذاری مشارکت کنند و در ادامه تعارضاتشان کاهش پیدا کند.

  بنابراین این مذاکرات را باید سنگ‌بنای شکل‌گیری خط لوله صلح در سال‌های آینده هم قلمداد کرد. درست است؟

اساسا ایده خط لوله صلح از من بود، من همراه با پروفسور پاچوری این ایده را طرح کردیم. البته ما بدون هندی‌ها با ضیاءالحق صحبت کردیم. به ضیاءالحق گفتم ایران قصد دارد برای تولید و استخراج150میلیون متر مکعب گاز خط لوله بکشد؛ بخشی از گاز استخراجی به پاکستان، بخشی‌اش به هند و اکثریتی هم به ایران خواهد رسید. هند و پاکستان به اندازه سرمایه‌ای که وارد می‌کردند، از گاز بهره‌مند می‌شدند.

چون پاکستان قبلا یک مخرن کوچک در شمال کشور خود داشت اما آنها نمی‌توانستند به کراچی و سایر شهرهای مهم‌شان گاز بکشانند. یادم نمی‌رود در یک جلسه مذاکره، ضیاءالحق از وزیر انرژی خود درباره منافع یک چنین طرحی پرسید. وزیر انرژی پاکستان پاسخ داد، پاکستان به اندازه هر متر مکعب گاز وارداتی، می‌تواند یک لیتر بنزین در بالانس انرژی‌اش صرفه‌جویی کند. چون ارزش حرارتی یک متر مکعب گاز با یک لیتر بنزین (یا هر سوخت میان تقطیر دیگر مثل گازوییل سبک و...) برابر است. به هر حال این سفرها و مذاکرات ادامه داشت. در سفر بعدی به هند با راجیو گاندی از مشارکت پاکستانی‌ها صحبت کردیم . جالب این بود که موافقت کرد و اسم خط لوله صلح را هم پسندید.گاندی معتقد بود طی چند نوبت جنگ با پاکستان، خط لوله آب دو کشور آسیبی ندیده است؛ بنابراین می‌گفت، اگر خط لوله گاز هم میان دو کشور ایجاد شود، تخریب نخواهد شد. راجیو گاندی اسم این خط گاز را هم خط لوله «ثروت و صلح»گذاشت.این مذاکرات طی سال‌های 71 تا 72 خورشیدی برگزار می‌شد. 

  ظاهرا این مذاکرات و خط لوله در آن زمان هم مخالفانی داشت. رخدادهای آینده نشان داد که رقبای منطقه‌ای و جهانی ایران بر سر راه این خط لوله، مانع‌تراشی‌های فراوانی صورت دادند.

خاطرم هست در زمان مذاکره در دفتر راجیو گاندی، ناگهان به سقف دفترش اشاره کرد و گفت، ممکن است کسانی هم باشند که این اظهارات را بشنوند! بعدها از پاچوری سوال کردم، منظور گاندی از این حرف چه بود؟ پاچوری گفت، منظورش این بود که امریکایی‌ها در دفتر گاندی ممکن است شنود داشته باشند و گوش بدهند. گاندی گفت بلند شویم و برویم در باغ صحبت‌ها را ادامه بدهیم. نخست‌وزیر هند (در باغ) گفت که پیغامی را برای مسوولان ابوظبی داشته تا در این سرمایه‌گذاری مشارکت کنند. در آن زمان ابوظبی تنها تولیدکننده و صادر‌کننده بزرگ گاز در خلیج فارس بود که بخش عمده‌ای از آن را به صورت LNG صادر می‌کرد. 

  یعنی امارات حاضر شده بود تا در طرحی انرژی مخالف منافع قطر مشارکت کند؟

این واقعیتی است که ما کمتر به آن توجه می‌کنیم. به ‌طور کلی کشورهای عربی شکاف‌های ارتباطی زیادی با هم دارند. کشورهایی چون ترکیه، روسیه، چین و غرب از این شکاف‌ها بهره‌برداری زیادی می‌کنند. اما متاسفانه ایران (به جز برخی دولت‌ها) هرگز نتوانسته از این شکاف‌ها استفاده کند. کشورهای عربی هر چند در ظاهر با هم دست می‌دهند اما (در بسیاری از مواقع) پشت سر به هم خنجر می‌زنند. نخست‌وزیر هند به اماراتی‌ها پیغام داده بود که اگر قطری‌ها برنامه‌هایشان در حوزه تولید و صادرات گاز در پارس جنوبی (در قطر نام گنبد شمالی دارد) را عملی کنند، رقیب امارات می‌شوند.

گاندی به اماراتی‌ها گفته بود شما fid money (پول بذر، سرمایه مقدماتی) به ایران بدهید تا گاز پارس جنوبی را استخراج کنند، یک خط لوله به ساحل ایران بکشند و سپس میدان را توسعه بدهند، (همان طور که وزارت نفت از قدیم برنامه داشت تا گاز را به عسلویه برساند) گاندی به نقل از مقامات اماراتی به من گفت که اماراتی‌ها مایل نیستند قطر به یک قدرت گازی در منطقه خلیج فارس بدل شود و از امارات پیشی بگیرد. ابوظبی‌ها آن زمان یک صندوق به نام «صندوق توسعه ابوظبی» داشتند که رییس این صندوق در آن زمان، رییس فعلی امارات شیخ محمد زاید بن سلطان آل نهیان است.

  بنابراین فرصتی برای جذب سرمایه‌های اماراتی برای ایران فراهم شد. 

بله، ما در راس هیاتی به امارات رفتیم و با شیخ محمد حاکم ابوظبی و رییس صندوق توسعه ابوظبی دیدار کردیم. شیخ ابوظبی در آن زمان اعلام کرد برای حدود 200 میلیون متر مکعب گاز، چقدر سرمایه نیاز دارید؟ برایش توضیح دادیم که پارس جنوبی در 5 فاز است هر فاز 40 میلیون متر مکعب گاز تولید می‌کند و 3 میلیارد دلار هم پول نیاز دارد. ایشان گفتند یک شرکت ثبت کنید تا میدان پارس جنوبی را توسعه بدهد. گاز تولیدی برای ایران است و از پولی که خریداران گاز می‌دهند، توسعه را ادامه بدهید و سرمایه‌گذاری هم بازگشت پیدا کند. من به ایران بازگشتم و به آقای هاشمی‌رفسنجانی گزارش دادم. گفتم توافق هندی با ابوظبی به صورتی است که آنها سرمایه اولیه برای توسعه پارس جنوبی را می‌دهند.

عمده تولید گاز پارس جنوبی به این صورت تخمین زده می‌شد که از 200 میلیون متر مکعب گاز تولید شده، 90 میلیون متر مکعب آن در ایران مصرف شود، 30 میلیون متر مکعب به پاکستان و 50 الی 60 میلیون متر مکعب هم به هند تخصیص پیدا کند. قرار شد خط لوله گازی از عسلویه به شهر حیدرآباد پاکستان (این غیر از حیدرآباد هند است) و از آنجا به بوپال در مرکز هند ادامه پیدا کند. فاصله بوپال تا دهلی در جنوب هند 700 الی 800 کیلومتر است. هند می‌توانست از بوپال به هر نقطه از هند که می‌خواست، گاز را منتقل کند. در واقع یک شرکت بین‌المللی مالک این خط لوله گاز محسوب می‌شد؛ هر کشوری به اندازه مقدار گازی که از خاکش عبور می‌کرد، حق‌العبور گاز دریافت می‌کرد. اما گاز در کل ملک ایران بود و هند و پاکستان در نقطه تزریق خط لوله این گاز را خریداری می‌کردند. 

  منافع اقتصادی و راهبردی این ایده برای ایران چه بود؟ 

ایران جدا از قیمت گاز، نرخ حق‌العبور گاز از سرزمین خود را هم دریافت می‌کرد. ضمن اینکه دامنه نفوذ خود را به هند، پاکستان، امارات و در ادامه سایر کشورهای منطقه‌ای گسترش می‌داد. به نظرم فاصله خط لوله عسلویه تا مرز پاکستان حدود 900 کیلومتر می‌شد و حق‌العبور آن هم رقم قابل توجهی بود. (مشخص شده بود برای هر میلیون متر مکعب، چقدر حق‌العبور دریافت شود) پاکستان هم برای عبور خط لوله از سرزمین خود به سمت هند، حق‌العبور دریافت می‌کرد. این ایده، بازی دو سر برد برای ایران، هند، پاکستان و حتی امارات بود. یعنی ایران هم گازش را می‌فروخت، هم حق‌العبور می‌گرفت، هم خدمات فنی - مهندسی و... ارایه می‌کرد و مهم‌تر از همه نفوذ قابل توجهی هم در منطقه به دست می‌آورد.

قرار بود ایران یک کارخانه لوله‌سازی در عسلویه، یکی از بلوچستان ایران، یکی در بلوچستان پاکستان و یکی هم در هند احداث کند. برای این منظور، پاچوری با تاتا (tata) بزرگ‌ترین شرکت فولادسازی هند (که اصالت پارسی دارند) صحبت کرد تا این کارخانه‌های لوله‌سازی احداث شوند. اصل تاتاهای هندی از اردکان یزد است. آنها از زرتشتی‌های ایران هستند و بزرگ خاندان آنها جمشید تاتا در کودکی از اردکان یزد به هندوستان مهاجرت کرده است. بزرگ‌ترین کارخانه فولاد، هواپیمایی هند، هتل‌های تاتا، شرکت‌های خودروسازی تاتا و بخشی از خطوط راه آهن هند هم مربوط به این خاندان است.

  این طور که شما صحبت می‌کنید، همه ‌چیز در جای خود قرار داشت؛ چه شد که این پروژه به سرانجام مورد نظر نرسید؟

در جلسه‌ای با حضور من، محلوجی وزیر صنایع، معادن و فلزات و وزیر نفت وقت گزارشی از این پروژه‌ها ارایه شد. متاسفانه وزیر وقت نفت (محمد آقازاده) ناگهان گفت «ما خودمان در ایران به گاز احتیاج داریم! چرا باید در اختیار هند و پاکستان بگذاریم؟!» آقای هاشمی در پاسخ به او گفتند فعلا در ایران نه سرمایه لازم برای استخراج گاز را داریم و نه تجهیزات آن ‌را. آقازاده در ادامه خطاب به آقای هاشمی گفته بود، اساسا چرا دکتر شمس در کار ما دخالت می‌کند؟ آقای هاشمی‌ رفسنجانی گفته بود، «من به شمس این ماموریت را داده‌ام، ایشان از طرف دولت ماموریت داشته.» عباس ملکی (که امروز رییس گروه انرژی در دانشگاه شریف است) هم در جریان بخشی از این روایت‌ها بود؛ در آن زمان او در دفتر مطالعات وزارت خارجه مدیر بود و در جریان این مذاکرات قرار داشت. در واقع آقازاده مانع‌تراشی کرد و اجازه نداد ما سرمایه‌های لازم را گرفته و پروژه‌ای تا این اندازه مهم را استارت بزنیم.

  در این برهه که ایران در گیرو‌دار این پروژه بود، قطری‌ها چه کار می‌کردند؟ آیا دست روی دست گذاشته بودند؟

ما از یک طرف در حال مذاکره با هندی‌ها و پاکستانی‌ها و ابوظبی بودیم و از سوی دیگر، در حال رصد کردن قطری‌ها تا ببینیم آنها چه کار می‌کنند. این اطلاعات را یک فرد هندی که با پاچوری رفیق بود و در دستگاه شیخ خلیفه (پدربزرگ امیر فعلی امارات) کار می‌کرد به پاچوری می‌داد و او به ما منتقل می‌کرد. آرام آرام متوجه شدیم، قطر متوجه اهمیت موضوع شده و با پیگیری‌های زیاد در حال جذب سرمایه‌های غربی و سبقت از ایران و برداشت‌های کلان از منابع مشترک نفتی است.

من این برهه را بسیار سرنوشت‌ساز می‌دانم، مخالفت‌های برخی افراد و جریانات تاثیر زیادی در تاخیر این پروژه داشت. پس از مانع‌تراشی‌ها، موضوع تا آخر دولت آقای هاشمی کش پیدا کرد. برخی افراد هم در دولت مدام حق ماموریت می‌گرفتند و به هند می‌رفتند تا مذاکره کنند. اما معلوم نبود با چه کسی مذاکره می‌کنند درباره چه مذاکره می‌کنند و مهم‌تر از همه با چه زبانی مذاکره می‌کردند؟ این روند ادامه داشت تا اینکه قطر سرمایه‌های خوبی جذب کرد و خود را جلو انداخت.

  در زمان اصلاحات این نوع طرح‌ها چه سرنوشتی پیدا کردند؟

سیدمحمد خاتمی اغلب ایده‌های آقای هاشمی را ارتقا داد و به سرانجام رساند. البته این را نمی‌گویم چون خاتمی همشهری من است، چون او درباره این پروژه هیچ مشورتی با من نکرد.

اما ایران در دوره سیدمحمد خاتمی از طریق سیاست تنش‌زدایی، توانست سرمایه‌های قابل توجهی جذب کرده و میدان پارس جنوبی را در اغلب فازها به ثمر بنشاند. هرچند خاتمی برای ادامه این پروژه‌ها، سراغی از من نگرفت، اما عملکرد او در حوزه جذب سرمایه و توسعه فازهای پارس جنوبی عالی بود. 10 فاز پارس جنوبی در زمان دولت هشتم (دولت دوم خاتمی) به بار نشست. فازهای 1 تا 5 پارس جنوبی درست در زمان دولت خاتمی افتتاح شدند. همچنین اجرای فازهای 6، 7، 8، 9 و 10 از سال 79 آغاز شدند و سپس با پیشرفت‌های بالای 70 درصدی به دولت احمدی‌نژاد تحویل داده شدند. بررسی‌های بعدی هم نشان می‌دهد که دولت احمدی‌نژاد به‌رغم درآمدهای نجومی نتوانست از میراث هاشمی و خاتمی به درستی حفاظت کند و آن را به دولت روحانی منتقل کند.

ببینید، درست است که میدان پارس جنوبی بزرگ‌ترین ذخیره واحد گاز دنیا بود و هست. اما در عین حال از جمله میادین نادری است که در آن ch4 آن با هیدورژن و هلیوم همراه است. یعنی ایران جدا از گاز می‌توانست استخراج هلیوم هم داشته باشد که قیمت آن 10 برابر هیدروژن است. این در حالی است که طی همه این دهه‌ها ایران نتوانسته است، حتی اندکی هلیم استخراج کند. در طرح ابتدایی ما این بود که در پارس جنوبی هلیم را از هیدروژن جدا کنیم. در آن زمان علی رسولی، پسر مرحوم رسولی محلاتی رییس دفتر امام(ره) (باجناق عباس آخوندی و علی‌اکبر ناطق‌نوری) برای ما در دفتر مطالعات وزارت خارجه کار می‌کرد. یعنی من و عباس ملکی و علی رسولی با هم این پروژه را دنبال می‌کردیم.

  چرا احمدی‌نژاد نتوانست میراث مناسبی برای دولت‌های پس از خود به یادگار بگذارد؟

در زمان احمدی‌نژاد و در شرایطی که ایران با درآمدهای نجومی 700 تا 800 میلیارد دلاری مواجه بود، بهترین شرایط برای توسعه زیرساخت‌های صنعت گاز و نفت کشور فراهم بود. اما رییس‌جمهور وقت متوجه نبود، اظهاراتی که درباره بی‌اهمیت بودن قطعنامه‌های شورای امنیت و نعمت بودن تحریم‌ها می‌گوید تا چه اندازه برای ایران مساله‌ساز می‌شود. ایران تحریم شد و طبیعی است که سهم قطر از منافع این میادین به نسبت ایران بیشتر می‌شود. پس از اعمال تحریم‌ها، ایران دیگر نتوانست روند جذب سرمایه و مشارکت با سایر کشورها را دنبال کند. شرایط به گونه‌ای پیش رفت که ایران در حال حاضر از این میدان در خوش‌بینانه‌ترین حالت 770 هزار بشکه نفت و قطر بیش از 2.5 میلیون بشکه نفت را انجام می‌دهند. در حوزه برداشت‌های گازی نیز قطر حدود 40 درصد بیشتر از ایران برداشت انجام می‌دهد.

پس از پایان جنگ ایران و عراق تا به امروز قطر حدود 400 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری و ایران در خوش‌بینانه‌ترین حالت بین 50 تا 60 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری در پارس جنوبی داشته است. متاسفانه این روند با قرارداد حدود 400 میلیارد دلاری اخیر قطری‌ها با چینی‌ها برای قطر منافع بیشتری به دنبال خواهد داشت. ایران هم باید تلاش کند، جایگاه واقعی خود را در حوزه انرژی منطقه و جهان بازیابی کند. برای این منظور لازم است از افراد متخصص و کاربلد استفاده شود تا ایران بتواند سهم خود را در حوزه انرژی و سایر حوزه‌ها به دست بیاورد. در قرآن آمده که دارایی و سرمایه خود را به دست افراد سفیه و نادان ندهید، چرا که این افراد دارایی‌تان را بر باد می‌دهند.

برش

ایران در همه ابعاد نسبت به طرف قطری دیرتر شروع کرده است.

در زمان آقای هاشمی‌رفسنجانی، ما در دفتر مطالعات وزارت خارجه ایران، یک گروه انرژی درست کرده بودیم. در این گروه انرژی افراد متخصصی از داخل و خارج دعوت می‌کردیم تا مشورت و رایزنی داشته باشیم.

از طریق پاچوری (برنده جایزه صلح نوبل) دیدارها و مذاکراتی با راجیو گاندی نخست‌وزیر هند درباره پارس جنوبی، حجم گازهای این مخزن و چشم‌انداز آینده آن داشتم.

در ادامه آقای هاشمی گفتند بروید با ضیاءالحق رییس‌جمهور پاکستان هم مذاکره کنید. به من ماموریت دادند تا پیام ایشان را به رییس‌جمهور پاکستان برسانم. ایده خط لوله صلح از اینجا آغاز شد.

در زمان مذاکره در دفتر راجیو گاندی، او ناگهان به سقف دفترش اشاره کرد و گفت، ممکن است کسانی هم باشند که این اظهارات را بشنوند! بعدها پاچوری گفت، منظور گاندی این بود که امریکایی‌ها در دفتر گاندی ممکن است شنود داشته باشند.

نخست‌وزیر هند به اماراتی‌ها پیغام داده بود که اگر قطری‌ها برنامه‌هایشان در حوزه تولید و صادرات گاز در پارس جنوبی (در قطر نام گنبد شمالی دارد) را عملی کنند، رقیب امارات می‌شوند.

شیخ ابوظبی در آن زمان اعلام کرد برای حدود 200میلیون متر مکعب گاز، چقدر سرمایه نیاز دارید؟ برایش توضیح دادیم که پارس جنوبی در 5 فاز است هر فاز 40میلیون متر مکعب گاز تولید می‌کند و 3میلیارد دلار هم پول نیاز دارد.

قرار شد خط لوله گازی از عسلویه به شهر حیدرآباد پاکستان (این غیر از حیدرآباد هند است) و از آنجا به بوپال در مرکز هند ادامه پیدا کند.

متاسفانه وزیر وقت نفت (محمد آقازاده) ناگهان گفت: «ما خودمان در ایران به گاز احتیاج داریم! چرا باید در اختیار هند و پاکستان بگذاریم؟!»

قطر در غفلت ایران متوجه اهمیت موضوع شده و با پیگیری‌های زیاد در حال جذب سرمایه‌های غربی و سبقت از ایران و برداشت‌های کلان از منابع مشترک نفتی است.

ایران در دوره سید محمد خاتمی از طریق سیاست تنش‌زدایی، توانست سرمایه‌های قابل توجهی جذب کرده و میدان پارس جنوبی را در اغلب فازها به ثمر بنشاند.

طرح‌های توسعه‌ای ایران در زمان احمدی‌نژاد علی‌رغم درآمدهای نجومی نفت متوقف شدند.

برچسب‌ها:

نظر شما