به گزارش خبرنگار ایلنا، باتوجه به اسناد دست اول منعکس شده در موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، قتل و اعدام غیرقانونی و مخفیانه برخی گروههای سیاسی مبارز پیش از انقلاب با طراحی و دستور پرویز ثابتی (رئیس اداره سوم -امنیت داخلی- ساواک) انجام شده است. این درحالی است که باوجود کارنامه سیاه این فرد، برخی گروهکهای معاند سلطنتطلب اخیرا از چهرهی این فرد در تجمعات این جریان با افتخار رونمایی کردند.
اسناد حاکی از این است که این قتلها از میان زندانیان دارای حکم حبس در اوین بدون برگزاری دادگاه مجدد و بدون هیچ توجیه قانونی و به صورت مخفیانه انجام پذیرفته است.
بر طبق این گزارش، در ۳۰ فروردین ۱۳۵۴ روزنامهها در خبری غافلگیرکننده از کشتهشدن ۹ زندانی معروف گروههای سیاسی فعال در جریان فرار از زندان خبر دادند. دو نفر از کشتهشدگان یعنی کاظم ذوالانوار و مصطفی جوان خوشدل از کادرهای رده بالای سازمان مجاهدین خلق؛ و هفت نفر دیگر یعنی بیژن جزنی، حسن ضیاءظریفی، عباس سورکی، محمد چوپانزاده، احمدجلیل افشار، مشعوف کلانتری و عزیز سرمدی از اعضای بنیانگذار سازمان چریکهای فدائی خلق به رهبری بیژن جزنی بودند.
خبر روزنامههای منتشر کننده خبر دال بر این بود که این افراد در جریان انتقال از زندانی به زندان دیگر اقدام به خلع سلاح ماموران کرده و توسط ماموران بدرقه کننده هدف قرار گرفته و همگی کشته شدند.
نصیری، رئیس کل ساواک نیز در نامه یک هفته نوشت: «تعداد یازده نفر از زندانیان ضد امنیتی که از عناصر اصلی تظاهرات و اعتصابات در زندان بودند در حالی که دستهای آنها از جلو بسته و در داخل اتوبوس مخصوص حامل زندانیان قرار داشتند…در بین راه زندانیان مورد بحث نگهبان غیر مسلح داخل اتومبیل را مضروب و سپس راننده را مجبور به توقف نموده و بدون اطلاع از این که اتومبیل دیگری آنها را محافظت میکند از اتومبیل پیاده و در داخل بیابان متواری میشوند… افراد مذکور به اخطار مامورین توجهی نکردند و ماموران بهناچار به سوی آنها تیراندازی و در نتیجه ۹ نفر از آنان به اسامی: بیژن جزنی محکوم به ۱۵ سال زندان، مشعوف کلانتری نظری محکوم به ۱۰ سال زندان، عزیز سرمدی محکوم به ۱۰ سال زندان، حسن ضیاظریفی محکوم به حبس ابد، محمد چوپانزاده محکوم به هشت سال زندان، احمد جلیل افشار محکوم به ۱۰ سال زندان، عباس سورکی محکوم به ۱۰ سال زندان، کاظم ذوالانوار محکوم به حبس ابد و مصطفی جوان خوشدل محکوم به حبس ابد مورد اصابت گلوله ماموران قرار گرفته و… فوت نمودند.»
کشتهشدن این ۹ نفر حین فرار، مسالهای بود که تا سالها بعد برای بسیاری از کارشناسان غیرقابل قبول بود و به آن با دیده تردید نگاه میکردند. در واقع مسائل واقعی درباره اعدام غیرقانونی و قتل عام این افراد در سال ۱۳۵۸ علنی شد.
هنگامی که بهمن نادریپور از شکنجهگران ساواک (با نام مستعار تهرانی) شرح واقعه قتل این افراد را افشا کرد، کمتر کسی تصور پیچیدگی این عمل را در دستگاه ساواک با هدایت و طراحی پرویز ثابتی را داشت.
بنا به گفتههای او که خود در جریان تیرباران آنها در تپههای اوین حضور داشته، ماجرای فرار زندانیان دروغ بوده و این ۹ نفر در واقع به خاطر انتقام از فعالیتهای گروههای مخالف رژیم شاه (ازجمله ترور دو تن از اعضای مهم ساواک) در زمستان سال ۵۳ کشته شدهاند.
ثابتی؛ خشن، در سایه و مرموز
از ثابتی اطلاعات بسیار کمی در خاطرات موجود در عصر پهلوی موجود است. محمود طلوعی از شخصیتهای امنیتی دربار، ثابتی را یکی از گردانندگان اصلی ساواک و از عناصر مرتبط این سازمان با موساد معرفی میکند و در مورد عملکرد وی مینویسد: «ثابتی در تمام عملیات پر سر و صدای ساواک در سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ نقش اصلی را به عهده داشت و شبکهی ساواک در وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و حتی بخش خصوصی زیر نظر مستقیم او عمل میکردند. گزارشهایی که از طریق نصیری به شاه داده میشد عمدتا از طرف ثابتی و دار و دستهی او تنظیم میگردید و نصیری که بیشتر سرگرم سوءاستفادههای مالی و خوشگذرانی بود. بخش اعظم کارهای ساواک را به ثابتی و عوامل او سپرده بود. ثابتی در انتصاب مقامات دولتی و انتخاب نمایندگان مجلس نقش اساسی داشت و گزارش منفی ساواک دربارهی هرکس که نامزد احراز یک مقام دولتی یا نمایندگی مجلس میشد برای جلوگیری از انتصاب یا انتخاب وی کافی بود. عدهای از مقامات دولتی هم مستقیما با ساواک کار میکردند و به این ترتیب ثابتی در مقام مدیرکل ادارهی سوم ساواک بیش از هر مقام دیگر دولتی بر امور کشور تسلط داشت…»
سهم ثابتی در خشونتها آنقدر جدی است که پس از انتقادات کارتر به وضعیت حقوق بشر در ایران و حضور ناظران جهانی، جابه جایی تیم پرویز ثابتی و برکناری او از موقعیت قبلی در سال ۱۳۵۶ (با آمدن مقدم به ساواک) باعث کاهش قابل توجه خشونتها و کشتارها در زندانهای شاه شد.
نعمت احمدی (حقوقدان) با اشاره به رویت شدن پرویز ثابتی در ایالات متحده بعد از ۴۴ سال گفت: دادگاههای خاص بینالمللی مانند دادگاه لاهه در جرایم خاص مثل جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی را رسیدگی میکند. اما برخی دادگاهها در کشورهای شمال اروپا مانند سوئد و دانمارک مسئلهای را بهعنوان «صلاحیت سرزمینی» در قانون خود آوردهاند که براساس این طرح حقوقی، هر جنایتی علیه حقوق بشر در صورت اثبات در هر جای جهان قابل رسیدگی در دادگاههای این کشور است و اگر فرد در آن کشور حضور یابد امکان دستگیری او وجود دارد و حتی میتوان پیگرد بینالمللی را در رابطه با آن فرد متشاکی داشت.
وی با بیان اینکه «ایالات متحده آمریکا که ثابتی در آن ساکن است هنوز چنین اصل حقوقیای را وارد دستگاه قضایی خود نکرده است» اظهار کرد: پرویز ثابتی به دلیل توان سخنوری و همچنین جایگاه بالای خود در ساواک و امنیت داخلی (اداره سوم) همواره در مسائل امنیتی و توضیح درباره اقدامات ساواک در برابر رسانهها و تلویزیون حاضر میشد و مردم در زمان شاه نسبت به جایگاه وی اطلاعات داشتند. همچنین فردی به نام عرفان قانعیفرد کتاب خاطراتی در گفت و گو با ثابتی منتشر کرد که «در دامگه حادثه» نام دارد و براساس آن کتاب که اقاریر صریح خود او محسوب میشود، بسیاری از جنایات خود وی از زبان خودش ثبت شده است و اگر ارادهای برای محاکمه وی وجود داشته باشد، ممکن است.
احمدی با اشاره به نقش ثابتی در شکنجهها و قتلها، به کشتار اعضای سازمانها که دوره زندان خود را میگذراندند، در تپههای اوین اشاره کرده و گفت: بهطور طبیعی نقش پرویز ثابتی با آن جایگاه در چنین تصمیم مهمی مانند دیگر رفتارهای ساواک روشن است.
محمدصادق کوشکی (کارشناس مسائل تاریخ سیاسی و استاد دانشگاه) با اشاره به این مطلب که «شخصیتهایی مانند پرویز ثابتی در ساواک افرادی بسیار امنیتی بوده و به همین دلیل درمورد آنها اطلاعات بسیار کمی در دسترس است» گفت: معمولا اطلاعات این افراد در اسناد ساواک نیز چندان در دسترس نبوده و حتی در اکثریت قاطع منابع دیگر مانند خاطرات مقامات و درباریان عصر پهلوی، اشاره خاصی به کسانی چون پرویز ثابتی نشده و ردی از وی وجود ندارد. حتی در بنیاد حبیب لاجوردی که بنیاد تاریخ شفاهی را در آمریکا دارد، به ثابتی اشاره نشده است.
این استاد دانشگاه و پژوهشگر مسائل تاریخی افزود: در همین سالها برخی در دربار پهلوی خاطراتی جزئی در فضای مجازی درباره فضای مجازی منتشر کردند. آقای هوشنگ نهاوندی که در دربار شخص مهمی بوده و رئیس دفتر فرح پهلوی همسر شاه بوده، درباره پرویز ثابتی و نقش محوری او در تصمیمگیریهای امنیتی ساواک اظهاراتی کرده است. با این حال حجم اطلاعات درباره وی بسیار کم است.
وی با اشاره به سهم مسئولان ساواک و در راس آن در بخش امنیت داخلی (اداره سوم) با مدیریت پرویز ثابتی گفت: برخی سندها اصل وجود قتلهای بدون محاکمه و زندانهای بیحساب و کتاب و شکنجههای وحشتناکها در دوره پهلوی دوم انکار میکنند اما قطعیترین سند در این رابطه، ایراداتی است که دولت جیمی کارتر به طور رسمی به وضعیت نقض حقوق بشر در زندانهای ایران وارد کرده است.
کوشکی با تاکید بر اینکه آرشیو اسناد و مطبوعات آن زمانِ اروپای غربی و بهویژه آمریکا بر این مسئله تاکید داشته است اما متاسفانه دسترسی به این آرشیوها محدود بوده و آرشیوها گاه روی فضای اینترنت موجود نیست، گفت: باید برای کار پژوهشی به آرشیوهای چاپی مطبوعات آمریکا و چند کشور دیگر مراجعه کرد تا به اعترافات و اظهارات رسمی مقامات دولتی و بنیادهای حقوق بشری درباره نقض حقوق بشر و شکنجه در زندانهای شاه دسترسی پیدا کنیم و در این زمینه در آن زمان بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ موجهای خبری بسیاری به راه افتاده بود.
این استاد دانشگاه تاکید کرد: در این رابطه گزارشات بسیاری درباره زندانیانی که بدون محاکمه تیرباران شدند، افرادی که در بازداشتهای موقت به شدت شکنجه شده یا بدون محاکمه زندانی شدند، مطالبی منتشر شده است. به همین خاطر بعد از سال ۱۳۵۵ وقتی کارتر به قدرت رسید، یکی از مطالبات اولیهاش از ایران، جلوگیری از نقض حقوق بشر در زندانهای پهلوی بود. در نتیجه بخش زیادی از شکنجهها و شرایط بد زندانها کنترل شود. حتی وقتی تیمهای بازرسی و ناظران حقوق بشر از آمریکا به زندانهای ایران آمدند، متوجه شدند ساواک زندانیانی که آثار شکنجه بر بدن آنها کاملا مشهود بوده را از تیمهای ناظر پنهان کرده است. وقتی ناظران اختلاف آماری را در میان زندانیان مشاهده میکنند، متوجه پنهان شدن و فقدان حضور این زندانیان در آمار میشوند.
کوشکی افزود: یک تعداد از زندانیان وضع فجیعی در زمینه آثار شکنجه در بدن خود داشتند و ناظران حقوق بشر غربی قصد مصاحبه با آنها را داشتند که ساواک از این مصاحبهها بسیار وحشت داشت. ناظران حقوق بشری باتوجه به عدم صداقت ساواک، گزارش شکنجهها را در زندان تنظیم و منتشر کرده و در اختیار روزنامههای بین المللی آمریکایی گذاشتند که اینها همگی مهمترین اسناد شکنجه، اعدام غیرقانونی و نقض حقوق بشر در زندانهای شاه بوده که همگی زیر نظر پرویز ثابتی انجام شده است.
این کارشناس مسائل تاریخی تاکید کرد: مستندات قتلهای غیرقانونی و شکنجه مورد تایید غرب بوده و ساخته و پرداخته مخالفین رژیم پهلوی نبوده و قابل پیگرد قضایی در سطح جهانی نیز هست. چه اینکه حوادث تاریخی بعد از آن نیز موید این رویدادهاست. برای مثال پس از این بازرسیها شکنجهها متوقف، به زندانیها لباس و شرایط بهداشتی بازداشتگاهها بهتر و تازه برخی از آنها مفروش و رنگ شد. حتی برخی بازداشتگاهها به دلیل شرایط فاجعهبارشان تعطیل و زندانیان آنها به بخشهای دیگر منتقل شدند. این تغییرات حتی در گزارشهای مطبوعاتی و حقوق بشری آن زمان آمریکا و اروپا آمده است.
اعترافات به دستور پرویز ثابتی به اعدامهای بدون دادگاه و غیرقانونی
در اعترافات نادری پور آمده است:
«…بعد از ترور سرتیپ رضا زندیپور که در ۲۶ اسفند سال ۵۳ صورت گرفت، کمیته مشترک ضدخرابکاری مدتی بدون سرپرست بود و رضا عطارپور (حسینزاده) که پست معاون کمیته و رئیس واحد اطلاعاتی را داشت، امور محوله را انجام میداد. البته محمدحسن ناصری (عضدی) هم معاون عطارپور بود. یک روز صبح ناصری من را به اتاقش خواست و گفت با توجه به اینکه در سال ۵۳ ترورهای زیادی صورت گرفته، قرار است طرح متقابلی به اجرا گذاشته شود و شما[=تهرانی] هم یکی از افرادی هستید که باید در این طرح شرکت کنید...
روز پنجشنبه ۲۸ یا ۲۹ فروردین ۵۴ بود که رضا عطارپور از من دعوت کرد پس از پایان ساعت اداری یعنی بعد از ساعت ۲ بعدازظهر، نهار در رستوران هتل آمریکا واقع در خیابان تختجمشید میهمانش هستم و بایستی حتماً بروم. در ساعت مقرر به رستوران هتل آمریکا رفتم و با کمال تعجب دیدم علاوه بر عطارپور، حسینی (شعبانی=اسم حقیقی)، پرویز بهمن فرنژاد (معروف به دکتر جوان)، سعدی جلیل اصفهانی (معروف به بابک)، محمدحسن ناصری (عضدی) و ناصر نوذری (رسولی) هم میهمان هستند و با توجه به موقعیت شغلی و رتبه و وضعیت کاری، این میهمانی نمیتواند جنبه عادی داشته باشد. این موضوع خیلی زود روشن شد و عطارپور گفت آقای [پرویز] ثابتی در جریان جزئیات طرح هستند و با سرهنگ وزیری (رئیس وقت بازداشتگاه اوین که به علت بیماری سرطان فوت کرده است) هم صحبت شده یا کرده و به هرحال امروز روز اجرای طرح است. فراموش کردم بگویم صبح همانروز به قسمت ما (جمعآوری) گفتند کاظم ذوالانوار خیلی زود به اوین منتقل شود که این موضوع یعنی انتقال زندانی به زندان دیگر چون همیشه انجام میشد خیلی عادی بود و کاظم ذوالانوار به وسیله یکی از اکیپها به زندان اوین تحویل شد.
بر اساس این طرح، شعبانی (حسینی) و نوذری (رسولی) میبایستی زندانیان را از زندان اوین تحویل میگرفتند و بقیه در قهوهخانه اکبر اوینی که نزدیک زندان است منتظر میشدند. پس از اینکار با راهنمایی سرهنگ وزیری از طریق جادهای که از وسط دهکده اوین میگذرد و از پشت بازداشتگاه اوین به بالای زندان اوین میرسد رفته و زندانیان که ۹ نفر بودند پیاده شدند. من دقیقاً یادم نیست اسامی زندانیان در رستوران هتل آمریکا گفته شد یا نه، و یا در قهوهخانه اکبر اوینی من متوجه شدم که چه کسانی هستند. در هر حال این ۹ نفر عبارت بودند از: بیژن جزنی، عباس سورکی، محمد چوپانزاده، عزیز سرمدی، مشعوف کلانتری، حسن ضیاءظریفی، مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار و فکر میکنم احمد جلیل افشار (درست به خاطر ندارم). پس از اینکه زندانیان از ماشین پیاده شدند (چشمها و دستهای آنها بسته بود) در یک صف روی زمین نشستند و رضا عطارپور شروع به سخنرانی کرد. محتوای سخنرانی این بود که چون رفقا و همفکران شما، همکاران ما (یعنی کارمندان ساواک یا شهربانی) را در دادگاههای به اصطلاح انقلابی خود محکوم به اعدام میکنند و آنها را ترور مینمایند، ما هم در دادگاهِ خود، شما را که رهبران آنها هستید به اعدام محکوم کردهایم. زیرا شما آنان را از داخل زندان به اینگونه اعمال تشویق میکنید و با آنها ارتباط دارید و…. در جریان صحبتهای عطارپور زندانیان به خصوص جزنی و ضیاءظریفی مسأله ارتباط با خارج از زندان را تکذیب و در هر صورت اعتراض میکردند. بعد از این به وسیله یک مسلسل اوزی[یوزی] که به وسیله جلیل یا سرهنگ وزیری آورده شده بود ابتدا یا عطارپور یا سرهنگ وزیری مبادرت به تیراندازی به سوی زندانیان کردند و من هم نفر شاید چهارم یا پنجم بودم که چند تیری با مسلسل انداختم و به طور کلی گفتند که باید همه تیراندازی کنند و در آخر کار هم جلیل به هر یک از آنها که هنوز زنده بودند تیراندازی کرد...
پرویز ثابتی که با گذرنامه سیاسی و مشخصات جعلی در خارج از کشور (سوئیس) است، در این جنایت سهیم و شریک و در حقیقت دستوردهنده بوده و جزئیات را احتمالاً او طرحریزی و یا تصویب کرده است. شاه مخلوع و ارتشبد نعمتالله نصیری معدوم هم از این جنایت بدون اطلاع نبودهاند. اما سایر کارمندان اگرچه موضوع فرار این شهدا از زندان را که در روزنامههای شنبه ۳۰ یا ۵۴/۱/۳۱ نوشته شد و مینوت آن را عطارپور نوشته بود، قبول نداشتند، معهذا از اینکه چه کسانی عامل این جنایت بودهاند، بیاطلاع بودند.
انتخاب ارتفاعات بازداشتگاه اوین برای انجام این جنایت دستهجمعی به نظر من [به دلیل] اولاً نزدیکبودن به زندان و ثانیاً عادیبودن تیراندازی در محوطه، زیرا معمولاً هر چند روز یکبار تمرین تیراندازی در میدان تیر که در داخل پادگان اوین بود انجام میشد، و دلیل آخری خلوتبودن و تسلط نداشتن منازل یا افراد مختلف به آن محل بود، و سربازی هم که در آن قسمت مأمور نگهبانی بود به دستور سرهنگ وزیری از آنجا رفته بود.
اما انتخاب افراد برای انجام این کار شنیع به ترتیبی که معروض شد نمیتواند بدون دلیل باشد، زیرا اصولاً اطلاعاتی از این ۹ نفر شهید در محل شهادتشان از آنها خواسته نشد و برخلاف آنچه شایع است شکنجهای هم در مورد آنها صورت نگرفت و فکر میکنم پس از اینکه شهیدان مذکور از مینیبوس پیاده شدند و به صف روی زمین نشستند و سخنرانی کذایی عطارپور و برنامه تیراندازی با مسلسل و جاندادن، شاید حداکثر سه ربع (۴۵ دقیقه) طول کشید و.... بعد طنابها و چشمبندهای خونآلود را آتش زدیم، نبود و ساواک در هرحال افراد مورد اطمینان و تیرانداز زبده داشت که طرح را به صورتی طبیعی مثلاً واژگونساختن ماشین زندان در اتوبان پارکوی و بعد تیراندازی به زندانیانِ در حال فرار که از قبل مثلاً دستهایشان خوب بسته نشده و یا به میله داخل ماشین زده نشده و یا به نحوه دیگری که در این شرایط فکری و روحی قادر به حلّاجی آن نیستم، پیاده کند و یا همان طرح کذایی را به وسیله همین افراد مورد اعتماد و تیرانداز زبده در همان بالای بازداشتگاه اوین انجام دهد. و… به طور کلی چون طرح کاملاً ناشیانه عمل شده، مثلاً تیراندازی از روبرو بود و تقریباً همه گلولهها به سر و سینه اصابت کرده بود زیرا شهدا نشسته بودند، هدف اصلی کشتن و نشاندادن قدرت و اخطار به سایر گروهها در مورد خودداری از ترور مقامات و یا کارمندان امنیتی و… بوده است، که در عمل نتیجهای نداشت و بعداً بازهم چند مستشار آمریکایی ترور شدند.
در مورد انتخاب زندانیان شهید باید بگویم انتخاب با دقت انجام شده (ثابتی، عطارپور و ناصری و احتمالاً فرنژاد در انتخاب شهیدان دخالت داشتهاند)، زیرا اولاً هر یک از آنها اطلاعات خود را در دوران بازجویی با وجود شکنجهها و فشارها نداده بودند و علاوه بر این در داخل زندان هم فعالیت داشتند و چند نفری از آنها مثل جزنی، سرمدی، چوپانزاده و مشعوف کلانتری دارای سابقه فرار از زندان بوده، و طراحان به این وسیله فکر کرده بودند که هم عدهای از مبارزین قسمخورده را از بین میبرند و هم اخطاری کردهاند و هم کسی را یارای اعتراض و مقاومت نیست، ولی مثل اینکه یادشان رفته بود که مثلاً کاظم ذوالانوار همان روز پنجشنبه به اوین منتقل شده و یا تعدادی از این زندانیان اصولاً در داخل یک زندان نبودهاند که طرح فرار را، آن هم هنگام انتقال به زندان دیگر، با هم بریزند و دهها دلیل دیگر که از مقررات حملونقل زندانی به زندان دیگر میتوان الهام گرفت…».
∎