پرستاری یعنی هنر عاشقانه زیستن، یعنی دل به دریا زدن، یعنی آغوشی سخاوتمند برای زخمهای تن و جانت.
پرستاری یعنی از جان مایه گذاشتن برای تسکین دردهای تو، برای اینکه دستانت دوباره شادی و سلامتی را لمس کنند و چشمانت را دوباره برقی از شادی پر کند.
من پرستارم و دلم پر از شور می شود وقتی نامم یاد بانویی را تداعی می کند که با منش زیبا و انسانیاش پرستاری را در نیکوترین وجه معنا کرد.
پرستار کسی است که پیش از آنکه بر بالین بیمارش رود تمام خستگی و رنجوریش را از خاطر برد و سراسر مهر وجودش را در چشمان و لبخندش بنشاند تا دریچهای به قلب او باز کند.
به یقین، محبت و عشقی که از دل برآید بیش از هر دوا و درمانی چون مرهمی است لطیف بر زخمهای بیمار و برای تقلیل دردهای او...
چه بسا که تصویر لبخندی چون نقشی که بر دیوار حک شده، تا همیشه در خاطر بیمار بماند و هر بار با یاد آن برای لحظهای هرچند کوتاه، درد جسم و جان را از یاد او برَد.
ای پرستار ! چشم به آسودگی بر مَبَند، خواب را بگو که به غفلت بر چشمت پا ننهد، خستگی را بگو که در تو راه نیابد که بیماران دل به مهر و صبوری تو بستهاند و چشمهای نگران بسیاری در انتظار بهبود به دستهای پرتلاش تو خیره مانده است.
اگر خورشید ایمان، گرمابخش دلت باشد و عاطفهات از سرچشمهای معنوی جاری گردد و جویبار مهر و ایثارت از مهری بیکران ناشی گردد، پس بدان که راه را درست آمدهای و سزاواری تا شفا بخش جسم و شادی بخش جان باشی
به قلم: حدیث مرادی، دانشجوی ترم ۶ رشته پرستاری
نظر شما