امیرهوشنگ ابتهاج، شاعر نامدار معاصر در 94 سالگی دار فانی را وداع گفت
سایه غزل مستدام
صاحبخبر - آمیزهای از حافظ و اخوان من ابتهاج را آخرین شاعر از نسل پیشکسوتانی میدانم که در غزل، ضمن تقید به قالب کلاسیک، آموزههای نیما را نیز در روح شعرشان هضم کرده بودند. منظورم از این نسل چهرههایی چون شهریار، سیمین و منزوی است. این بزرگان به اضافه ابتهاج با غزلهایشان شناخته شدهاند اما نمیتوان عنوان شاعر کلاسیک را به آنها داد، چون در شعرشان بر جاذبهها و اقتضائات روز هم اشراف داشتند. ابتهاج کمتر از دیگر غزلسرایان همتای خود، با جهان شعری متقدمان فاصله گرفت. مثلا تلاش برای نوآوریهای مفهومی و زبانی در غزلهای سیمین، منزوی و گاه حتی شهریار بیشتر و ملموستر است. ابتهاج اما به فرم و زبانی معتدل دست یافته بود که گاه هم به شاعران سبک عراقی پهلو میزد، هم شعرای سبک هندی. حتی بعضی مخاطبان عام در مواجهه با برخی غزلهای ابتهاج، تصور میکردند شعری متعلق به حافظ یا مولانا را میخوانند. اما این به معنای قدمایی بودن زبان شعر ابتهاج نیست. وجه مشترک برخی اشعار او و قدما، روح شعر اوست نه زبانش. پس بهتر است همان تعبیر اعتدال را به کار ببرم. من هم او را شاعری گوشهگیر و فارغ از غوغای روزگار میدانم. البته اشعار ابتهاج گاه به روز هم بود و مضامین حماسی هم داشت اما خودش با وجود سوابق مشخص فکری و سیاسی، در نهایت به کنج خلوت رازگونهای رسیده بود. بنابراین فکر میکنم «سایه» گویاترین توصیف از شخصیت ابتهاج است. قطعا وجه اجتماعی مضامین شعر ابتهاج یکی از مهمترین دلایل مقبولیت او بوده است. شهریار و سیمین هم اگر صرفا به مضامین تغزلی و عارفانه اکتفا کرده بودند، شعرشان اینقدر مقبول نسل امروز نمیشد. ابتهاج نیز از این قاعده مستثنا نیست. سبک او شبیه خودش بود. ولی من خودم یک برداشت حسی از طرز شعر ابتهاج دارم که بسیار ذوقی است و شاید دلیل علمی نداشته باشد. من در شعر ابتهاج آمیزهای از روح حافظ و اخوان را میدیدم! شاید تعبیر عجیبی باشد ولی حس من این است. همه بزرگان شعر امروز در مواضعشان یا قضاوت کردن همگنان خود، اسباب حیرت دیگران را فراهم کردهاند. ابتهاج نیز گاه سخنانی گفته است که قابل نقد است اما این واقعیت از عظمت او نمیکاهد. کما اینکه برخی مواضع شاملو هم مورد نکوهش قرار گرفت اما به جایگاهش در شعر معاصر خدشهای وارد نشد. *** سایه؛ فرزند خلف شعر فارسی نمیتوان یک شاعر را به صرف قالب شعرهایش شاعری سنتی یا کلاسیک نامید. شاعری که باطن ذهن و زبانش متعلق به این روزگار باشد، شاعری امروزی است. من سایه را ادامه جریان ریشهدار و شکوهمند و اصیل ادبیات فارسی میدانم. او فرزند خلف شعر فارسی بود اما در جهتی حرکت میکرد که با زبان معاصر همسو بود. مخاطب او انسان امروز بود. در کنار وی میتوان از محمدرضا شفیعی کدکنی هم به عنوان میراثدار فرهنگ فارسی نام برد. چنین شعرایی چون میراث ادبی ما را به تمام و کمال فهمیدهاند و بر آن مدار بالیدهاند و رشد کردهاند، آموختهاند چگونه سخن بگویند که مخاطبشان هر انسانی در هر عصری باشد. من معتقدم آنها این مانایی را از حافظ و سعدی آموختهاند. طبیعتا ضرورت تاریخی ایجاب میکند که تفاوتهای زبانیای وجود داشته باشد اما اینکه چگونه میتوانند با همه نسلها ارتباط برقرار کنند، نهفته در همین میراث دیرینه شعر حافظ و سعدی ما است. سایه، به تعبیر خودش شاعری گوشهگیر بود اما این گوشهگیری ابدا گوشهگیری گریز نیست، بلکه گوشهگیری ستیز است. مشرب معرفتی و سیر و سلوک عرفانی وی، اصلا رگ و ریشهای با انفعال نداشت. ابتهاج ادوار پرفراز و نشیبی را در تاریخ ایران از سر گذراند؛ از سقوط دولت مصدق تا انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و... . او در برابر تمام این فراز و فرودها موضع داشت. مشرب معرفتی او موجب شد تا فریب جریانهای سیاسی را نخورد و به دام دوستان و دشمنان نیفتد و حاشیهسازی نکند و نگاه خویش از بلندای کوتهفکریها را حفظ کند. طبیعتا شاعر موفق شاعری است که در مقابل مسائل اجتماعی روزگار خود بیتفاوت نباشد ولی این بیتفاوت نبودن به معنای زبان این جناح و آن جناح شدن نیست. بزرگانی داشتهایم که با آلوده شدن به این داستانها، از اعتبار خویش کاستهاند اما سایه دامان خودش را از این حواشی پاک نگه داشت. اگر ابتهاج جایی از عدالت و برابری حرف میزند، نباید او را مغرضانه به دیدگاههای فکری خاصی منسوب کنیم. بین مکاتب مختلف ممکن است برخی شعارهای مشابه یافت شود اما این بدان معنا نیست که آنها در هویت یگانه باشند. درباره ابتهاج و تعابیرش، باید به جای آنکه سطحی قضاوت کنیم، عمیقتر تفکر کنیم چراکه او خود عمیق بود. *** غزل ابتهاج؛ ساده و بیتکلف مهمترین آثار مرحوم ابتهاج مجموعه غزلهایش است و غزلهای او را میتوان قله شعر کشور به حساب آورد. غزل او بسیار ساده و بدون تکلف است و در میان شاعران حاضر این موضوع یک استثنا به شمار میرود. مرحوم ابتهاج دردهای مردم و مصائب جامعه را با عشق در غزل به تصویر میکشید، غزل ابتهاج بوی انسانیت و عاطفه میدهد و این موضوع هر خواننده و مخاطبی را تحت تاثیر خود قرار میدهد. بسیاری از شعرهای ابتهاج در ذائقه ذهن مردم رسوب کرده است. به نظر من ابتهاج یک دایرهالمعارف فرهنگ و شعر به شمار میرود. یکی از نکات مهم دیگر زندگی ادبی و هنری ابتهاج این بود که او از جوانی عاشق موسیقی بود و آوازهای خوانندگان را میشنید و تکرار میکرد؛ او از معدود شاعران معاصر بود که موسیقی را میفهمید و تا اندازهای استاد موسیقی هم به شمار میرفت. او در یکی از مصاحبههای خود اشاره میکند که هیچگاه به دنبال خودنمایی نبود، کما اینکه شهریار نیز گفته بود بعد از من غزل در ابتهاج خلاصه میشود. *** سایه انداخته برموسیقی هوشنگ ابتهاج در شمار سرآمدان شعر روزگار ماست که هم در قلمرو شعر کلاسیک و هم در عرصه شعر نیمایی آثار قابل ملاحظهای را عرضه کرده است. بیگمان ابتهاج از غزلسرایان مطرح روزگار ماست که آثارش متأثر از حال و هوای اشعار شهریار و حافظ است. البته شعر ابتهاج دارای رگههای فراوانی از بیان مسائل اجتماعی و سیاسی است که به همین اعتبار میتوان برخی از شعرهای او را به عنوان نمونههای قابل تأمل و ارزنده شعر اجتماعی محسوب کرد. شخصیت ادبی ابتهاج را میتوان تا حد بسیار زیادی شناختهشده دانست. حضور پررنگ او در دهههای متمادی و اجرای بسیاری از شعرهای او در قالب موسیقی موجب شده است تا مخاطبان بسیاری در بین دوستداران شعر و موسیقی داشته باشد و در سالهای اخیر فضای مجازی نیز در معرفی افزونتر او نقش بسزایی داشته است. تأثیر ابتهاج بر جریان شعر معاصر غیرقابل انکار است و بسیاری از شاعران از آثار او متأثر شدهاند. در واقع جایگاه ابتهاج در شعر روزگار ما رفیع است و در نگاه شاعران همواره مورد احترام واقع شده است. رویکرد اهالی موسیقی به اشعار ابتهاج جلوه دیگری از تأثیر او بر هنر زمانه ما و آیندگان است که این نکته با مروری بر آثار موسیقیدانان و خوانندههای تراز اول موسیقی ایرانی به آسانی قابل ملاحظه است. *** نوگرا اما وفادار به بوطیقای غزل دامنه شعری ابتهاج دامنه وسیعی است. همچنان که در غزل بنام است، در شعر نیمایی هم تجربیات ارزندهای دارد، همچنین در تحقیق و پژوهش ادبی هم دستی بر آتش داشت که گل سرسبد آن تصحیحی بود که بر دیوان حافظ نوشت. اکثریت قریب به اتفاق مخاطبان، ابتهاج را در غزل میشناسند و او را شاعری قدمایی به حساب میآورند اما به لحاظ اسلوب شعری میتوانیم سایه را شاعری نوقدمایی بدانیم. این شاعر بزرگ بیانی متفاوت در نیماییسرایی دارد. برخی ادبا معتقدند وی در نوسرایی هم غزلگونه عمل میکند اما من میگویم او با ترکیب شعر نو و غزل، بدعتی در شعر نیمایی وارد کرده است. وقتی از ابتهاج حرف میزنیم، با شاعری روبهروییم که همواره به بوطیقای غزل وفادار است اما در عین حال روحیه نوگرایی دارد. او را هرگز نمیتوان با نوگرایان آوانگارد یکسان دانست. او در مسیر نوگرایی، رادیکالیسم را در پیش نگرفته بود، بلکه بین سنت و تجدد تعادل برقرار میکرد. اگر نام سایه در پای اشعار ابتهاج را حذف کنی، به سختی میتوانی حدس بزنی که این شعر را شاعر همعصر ما سروده است یا شاعری از ادوار قبل. این یک امتیاز برجسته برای این شاعر بزرگ است. هوشنگ ابتهاج راهی را در پیش گرفت که تکیه بر سنت ادب فارسی بود و در این راه به درستی و با استقامت حرکت کرد و هرگز کج نرفت. در شعر او با تعادل روبهروییم؛ تعادلی که برای هر نسل جلب توجه میکند و جذاب است. چگونه شاعری خودش را گوشهگیر و بیآزار معرفی میکند در حالی که در طول 70 سال عمر شاعریاش، در سمتهای مختلفی خدمتگزاری کرده است، سفرهای متعدد رفته است و در مجامع گوناگون به سیاسی و اجتماعی سرودن شهره است و حتی در برههای به همین خاطر حبس کشیده است! ابتهاج برخلاف باوری که بین عموم وجود دارد، یک غزلسرای عارفمسلک نیست. این نکته را از اشعارش نیز میتوان دریافت. او در کتاب «پیر پرنیاناندیش» فاش میکند که خیلی از غزلیات خودش را با شأن نزول نوشته است. سایه در نگاه کلی شاعری است که نه بیآزار است و نه گوشهگیر. کنایهها و متلکهای سیاسی در اشعارش دیده میشود اما بنا نیست او را شاعری سیاسی و اجتماعی بدانیم، بلکه او یک شاعر حرفهای است. ابتهاج طی جریانی که طی کرده بود، به ثبات رسیده بود اما هیچگاه انعطاف و نوپذیری در شعر را از یاد نبرد. بهکارگیری عنصر تناسب تکرارشونده در شعر حکایت از نوپذیری شعر وی دارد. سایه برای نان و شهرت و مقام شاعر نشد، بلکه به واقع به دنبال خلق و آفرینش و پیوستگی و نامیرایی بود. یک شاعر غیرحرفهای هیچگاه نمیتواند ماندگار شود. جای خالی سایه با سایهروشنهایی که بر اشعارش نقش بسته، بشدت در ادبیات ما حس خواهد شد. *** کربلایی است دلم در بخشی از کتاب «پیر پرنیاناندیش» روایت قابل تاملی از علاقه مرحوم استاد ابتهاج به امام حسین(ع) آمده است: «امروز هشتم محرم بود و عصر به خانه سایه رفتیم. سایه مغموم بود و از چشمهایش معلوم بود گریه کرده. عاطفه گفت: «بازم شیطونی کردین؟» سایه خندید. پرسیدم «اتفاقی افتاده؟» - نه! شما میدونین که تلویزیون همیشه جلوم روشنه. هر کانالی هم که میزنم داره روضه و نوحه نشون میده. من هم گوش میکنم و خب گریهام میگیره. میشینم با اینها گریه میکنم. (لبخند میزند) پس از چند دقیقه گپ و گفت، سایه میگوید: «سالها پیش یک شعری گفتم به اسم «اربعین» که تمومش نکردم». با تعجب اصرار میکنم شعر را بخواند و میخواند: «یا حسین بن علی خون گرم تو هنوز از زمین میجوشد هرکجا باغ گل سرخی هست آب از این چشمه خون مینوشد. کربلایی است دلم» *** 94 سال زندگی میکنی! هوشنگ ابتهاج سالها پیش در بیان خاطرهای گفته بود: 9-8 ساله بوده که یکی از همکلاسیهای او از هوشنگ ابتهاج و ۲ نفر دیگر میخواهد نام خودشان و نام مادر و نه پدرشان را روی یک برگ کاغذ بنویسند تا شباهنگام نزد پدر برد و آینده آنان را پیشگویی کند. آن مرد گویا روحانی و اهلدل بوده و چند مورد را برای هر یک مینویسد. سایه میگوید، چون از آن ۲ نفر بعدها جدا شدم نمیدانم آنچه درباره آنان گفته بود تحقق یافت یا نه اما درباره من گفته یا نوشته بود که آینده تو با «سخن» گره میخورد و خانواده پرجمعیتی تشکیل میدهی و ۹۴ سال زندگی میکنی! سایه میگوید: وقتی ۲ مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی میشناختند و دور و برم هم شلوغ است وقتی ۴۹ ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال میکردم ۹۴ که خیلی دور از دسترس است، چون زمان ما ۷۰ سال هم زیاد بود و احتمالا نوشته یا گفته بوده ۴۹ ولی همکلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته ۹۴ و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یک وقت در ۴۹ سالگی از دست بروم! این خاطره را روزی در اتومبیل و در بازگشت از مطب پزشکی در میدان آرژانتین تهران برای دکتر شفیعی کدکنی نقل میکند و استاد میگوید: آن ۲ مورد که محقق شد (هم سخن، هم فرزند و خانواده) پس این سومی هم میشود و همان ۹۴ سال درست است. سایه هم در پاسخ میگوید: البته اگر نوع رانندگی شما پیشگویی را باطل نکند!∎