فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از این غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
شرح لغت: مستوری: پوشیدگی به کنایه مقصود زهد و پارسایی /و: حرف اضافه مفید معنی ملازمت /موقوف: وابسته، اسم مفعول از وقف.
تفسیر عرفانی:
این چه حکایتی ست که شراب را انکار کنیم، چرا که آن قدر شایستگی دارم که آن را انکار ننمایم. مقصود او از این شعر این است که، آنان دلبستهی خودبینی هستند، هرگز در راه عشق به یار نصیبی نمیبرند، اما کسانی که به نیاز خود دلبستگی دارند، از شراب پاک محبت دوست مینوشند و در راه عشق از سوی یار هدایت میگردند تا بهرهای که خواهان آن هستند به دست آورند.
تعبیر غزل:
بدان که دنیا پست و بی ارزش است و عمر انسان کوتاه. به خاطر مقاصد دنیوی، خود را به زحمت مینداز. در زندگی قانع باش و زیر بار منت کسی مرو. برای رسیدن به هدف خود مراقب موانع موجود باش!
نظر شما