شناسهٔ خبر: 52382986 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: فارس | لینک خبر

تولد فرزند شهید مدافع امنیت هادی کنعانی/ تا قدر خون پدرش را بدانم

داده‌ام عکس محمدعلی را قاب بگیرند، بزرگ؛ تا بگذارم روی دیوار امن خانه‌مان، تا هر وقت چشمم به چشم‌های معصومش می‌افتد شرمنده‌ی سایه‌ی نداشته‌ی پدرش شوم، تا قدر امنیت را بدانم، تا یادم نرود حرمت خون‌هایی را که برای حفظ حرمت من بر زمین این وطن چکید؛ تا قدر خون برادرم را بدانم، تا قدر خون برادرم را بدانم.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی در یادداشتی نوشت: هادی کنعانی بچه آبادان بود و متولد ۱۳۶۰؛ با هزاران امید و صدها آرزویی که نه تو از او خواستی و نه من، اما غیرتش بُرد و آن‌ها را در تیررس گلوله‌ها چید تا با دلی بریده از دنیا، لباس خدمت به تن کند و برای امنیت من و تو و حتی او آستین بالا بزند، حالا هر چند که می‌دانست این تن ممکن است یک روز به گلوله مبتلا شود، می‌دانست که سهم سینه‌اش شاید یک خنجر ناجوانمردانه باشد، می‌دانست که دیگر معمولی نخواهد مُرد و می‌دانست که با کفنی آغشته به خون به آغوش خاک سپرده خواهد شد، او همه این‌ها را با یقین می‌دانست اما جوانمردانه دل به میدان زد.

میدانی توی کوچه روی ناموست قمه بکشند یعنی چه؟ میدانی تیزی زیر گلویت بگذارند و جیب‌هایت را خالی کنند یعنی چه؟ حتما می‌گویی تقصیر فقر است که دست‌ها دراز شده اما توی محله خروار خروار هروئین قاچاق کنند برای پُرتر شدن جیب‌های پُرِ بعضی‌ها را چه می‌گویی؟ اصلا هر که هر چه خواست انجام بدهد و تو برای تا سر کوچه رفتن امنیت نداشته باشی را چشیده‌ای؟ که بترسی حتی سوار ماشینت شوی، گوشی دستت بگیری، کیف روی دوشت بگذاری و با خیال راحت هر وقتِ روز دلت خواست بروی و برگردی؟ این‌ها همه یعنی امنیت، یعنی همین موقعیتی که داریم و دقیق نمی‌دانیم یعنی چه!

کارونی‌ها اما خوب معنای امنیت را می‌دانند، یعنی خون شهید کنعانی آنقدر سرخ و گرم بود، آنقدر عمیق روی درِ خانه‌هایشان پاشید که حتی اگر بخواهند هم نمی‌توانند بیست و هشتم آبان سال ۱۴۰۰ را یادشان برود، روزی که اشرار مسلح به شهرستان کارون ریختند تا امنیت را با خودشان به تاراج ببرند اما سرهنگ دوم هادی کنعانی ایستاد، مثل کوه، مثل یک سیلی توی صورت دشمن، محکم و قوی؛ اخطار داد، توضیح داد و حتی برادر شد، که آهای شما، برای من نه اشرارید و نه مسلح، چشم می‌بندم و عقب بکشید از این راهِ بیراهه، اما سهم این دلسوزی برادرانه گلوله شد و خون؛ و بدنی نیمه‌جان که نترسید، عقب نکشید و حتی نخواست که آسایش زن و بچه و خانواده‌اش را بهانه کند، چون میدانست امنیت خون می‌خواهد و رگ‌هایش همیشه آماده بود!
 


حالا پیام می‌دهند که محمدعلی به دنیا آمده، پسر شهید هادی کنعانی؛ پسری که هیچ‌وقت سایه‌ی پدر را بالای سرش نخواهد دید اما ما چه؟ مگر میتوان سایه‌ی امنیتی که از برکت خون او بر سرمان باز شده را انکار کنیم؟ داده‌ام عکس محمدعلی را قاب بگیرند، بزرگ؛ تا بگذارم روی دیوار امن خانه‌مان، تا هر وقت چشمم به چشم‌های معصومش می‌افتد شرمنده‌ی سایه‌ی نداشته‌ی پدرش شوم، تا قدر امنیت را بدانم، تا یادم نرود حرمت خون‌هایی را که برای حفظ حرمت من بر زمین این وطن چکید؛ تا قدر خون پدر محمدعلی را بدانم، تا قدر خون برادرم را بدانم....

انتهای پیام/س

نظر شما