گروه سیاسی:روزنامه شرق نوشت:اردشیر زاهدی حتما یکی از مهمترین رجال سیاسی معاصر ایران است؛ فردی که از اوان جوانی به واسطه پدرش، فضلالله زاهدی زیست در عالم سیاست را تجربه کرد تا آنکه در ماجرای برکناری دکتر مصدق از نخستوزیری پیامهای آمریکاییها به پدرش را که چندروزی مخفی بود، میرساند و بهنوعی در سقوط دولت مصدق در کنار پدرش نقشآفرین بود.
او بعد از سقوط دولت مصدق در نخستین سفر محمدرضا شاه به آمریکا، او را همراهی کرد تا از این مقطع نزدیکیاش به سلطنت علاوه بر جایگاه پدرش حالا به صفت شخصیاش بیشتر شود تا آنکه در سال ۳۶ با شهناز، دختر بزرگ شاه ازدواج کرد و ماحصل این ازدواج دختری به نام مهناز شد؛ هرچند این ازدواج دیری نپایید و پس از هفت سال به جدایی منجر شد.
او دو سال بعد از ازدواج با دختر شاه به آمریکا برگشت تا در سِمت سفیر ایران در آن کشور انجام وظیفه کند که در نتیجه اختلافاتش با علی امینی، نخستوزیر وقت، از مقام سفیری در آمریکا استعفا داد و به لندن رفت و تا سال ۴۵ بهعنوان سفیر ایران در انگلستان مشغول به فعالیت شد.
زاهدی در دیماه سال ۴۵ به اوج سیاستمداری خود در دوران محمدرضا شاه میرسد و در کابینه امیرعباس هویدا به جای عباس آرام، وزیر امور خارجه ایران میشود. وزارت او پنج سال طول میکشد تا در اوایل دهه ۵۰ بار دیگر بهعنوان سفیر ایران در ایالات متحده انتخاب میشود و تا هنگام انقلاب در آن مقام باقی میماند که بههمیندلیل آخرین سفیر ایران در آمریکا لقب گرفت.
او بعد از انقلاب هم همراه شاه بود و هر کاری کرد تا شاه بتواند اقامت این کشور را به دست آورد. زاهدی تا آخرین لحظه در کنار شاه بود و میگفت که «من شخصا جنازه شاه را شستم و کفن کردم. او شاه من بود». با این اوصاف از اردشیر زاهدی میتوان تصویری متعهد به شاه ارائه داد و شاید همین تصویر باشد که وقتی او در سالهای آخر عمرش از برخی سیاستهای جمهوری اسلامی دفاع میکرد، برای بسیاری تعجبآور بود. البته زاهدی همواره نگاهش مبتنی بر منع دخالت بیگانگان در کشور بوده است و حتی با پرداخت هزینه چاپ آگهی، مقالاتش را در روزنامه مهمی مانند نیویورکتایمز منتشر میکرد و در آن مقالات بیپروا به قدرتهای غربی میتاخت و از حق غنیسازی اورانیوم در ایران دفاع میکرد یا اقدامات آمریکا را در عراق و یمن محکوم میکرد؛ هرچند در بستر تاریخی او همواره پاسخ قانعکنندهای درباره پشت پردههای سقوط دولت مصدق نداد و حتی نقش سرویسهای غربی در این موضوع را انکار میکرد و آمریکا و بریتانیا را از هدایت وقایع ۲۸ مرداد مبرا میکرد. به هر حال زاهدی اگرچه نگاهش در سراسر زندگیاش جلوگیری از دخالتهای بیگانگان بود؛ اما در موضوع ۲۸ مرداد دچار یک تناقض بزرگ میشود.
۸ فراز زندگی زاهدی
برای بررسی بیشتر مقاطع حیات سیاسی زاهدی ساعتی را با مجید تفرشی به گفتگو نشستیم. او به ما گفت: «به گمان من، زندگی آقای اردشیر زاهدی، از نظر زمانی- موضوعی، به هشت بخش مهم قابل تقسیم است. یک: از ابتدا تا اسفند ۱۳۳۱ (قبل از ورود جدی به سیاست، فرزند سپهبد فضلالله زاهدی و نوه مؤتمنالملک، رئیس خوشنام مجلس و نتیجه دختری مظفرالدینشاه و همچنین نتیجه نصرالله خان مشیرالدوله نخستین صدراعظم مشروطیت)، دو: از اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ (دوران همراهی با پدر علیه دولت دکتر محمد مصدق)، سه: از مرداد ۱۳۳۲ تا فروردین ۱۳۳۴ (دوران نخستوزیری پدر)، چهار: از فروردین ۱۳۳۴ تا دی ۱۳۴۱ (دوران شکلگیری سیاسی، آغاز روابط نزدیک و ویژه با محمدرضا شاه و ازدواج با شهناز پهلوی)، پنج: از ۱۳۴۱ تا شهریور ۱۳۵۰ (سفارت بریتانیا، جدایی از شهناز و اولین سفارت آمریکا)، شش: از شهریور ۱۳۵۰ تا بهمن ۱۳۵۷ (سفارت دوم آمریکا تا پیروزی انقلاب)، هفت: از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۸۴ (دوران فعالیت سیاسی تا سکوت سیاسی) هشت: از خرداد ۱۳۸۴ تا آبان ۱۴۰۰ (دوران بازنشستگی سیاسی و اظهارات و واکنشهای شدید مخالف او با اپوزیسیون وابسته ایرانی در خارج، آمریکا، اسرائیل و حکومتهای عربی در دفاع از منافع ملی ایران تا هنگام درگذشت).
هریک از این ادوار زندگی زاهدی، مورد بحث و بررسی دوستان و دشمنان او واقع شده، ولی مشارکت او در جریان براندازی دولت مصدق و اظهارنظرهای صریح سیاسی او در سالهای پایانی عمرش در حمایت از مواضع ایران، بیشتر مورد توجه افکار عمومی و اشخاصی که میل و مجال مطالعه دقیق و عمیق در این موارد را ندارند و علاقهمند به قضاوتهای کلی و سطحی هستند، واقع شده است. به باور من، در بررسی زندگی، زمانه و کارنامه زاهدی باید به همه این ابعاد و ادوار توجه داشت و با پرهیز از درشتنمایی بیش از حد یک دوره یا نادیدهگرفتن ادوار دیگر، چهره ناقص و مخدوشی از زاهدی ارائه نکرد. البته در قضاوتهای مختلف و متناقض درباره زاهدی رفتار سخاوتمندانه و جوانمردانه او در موارد متعدد و برخورد تند، صریح و گاه غیرمؤدبانه او در موارد متعدد دیگر موجب شده که دوستان و دشمنان او، خواسته یا ناخواسته از این صفات نیز در داوریهای خود درباره زاهدی تأثیر بگیرند».
نگاه زاهدی به ۲۸ مرداد ۳۲
او درباره زاهدی و رخدادهای مرداد سال ۳۲ بیان کرد: «در دوران دوم، اگرچه اردشیر زاهدی جوان در ارتباط با پدرش سپهبد فضللله زاهدی با دیگر عوامل داخلی و خارجی کودتا و براندازی نقش قابلملاحظهای داشت، ولی عنصر چندان تعیینکننده و تأثیرگذاری در آن دوران نبود. اگرچه به دلیل چند دهه دفاع عملی و قلمی از پدر و کودتا و کتمان دخالت خارجی، خود را آماج انتقادات شدید مدافعان مصدق و مخالفان کودتا کرد. زاهدی در ابتدا، از جمله در خاطرات دوران جوانی خود، منکر هرگونه تلاش و مداخله خارجی در کودتا بود، ولی سالهای پس از انقلاب و اواخر عمر، به کلی منکر این تلاشها نبود، بلکه معتقد بود که تلاشهای خارجی ربطی به مخالفان و حامیان داخلی مصدق و شاه نداشت. آنچه بیش و کم نظر واپسین او بود و کموبیش در نوشتههای او و برخی همفکرانش مانند داریوش بایندر منعکس است، این است که کودتای عوامل آمریکا و بریتانیا در ۲۵ مرداد شکست خورد و ۲۸ مرداد محصول تلاش فعالان سیاسی داخلی، از سیاستمداران، روحانیان، کسبه و اقشار دیگر شاهدوست و مخالف مصدق بود.
طبیعتا در این مسیر توجیه و تفسیر، اردشیر زاهدی همت زیادی را برای نشاندادن استقلال رأی و میهندوستی پدرش، سپهبد زاهدی، گذاشت و با اشاره به سابقه دشمنی پدر با لندن و چند سال اسارت او در جنگ جهانی دوم، وزارت کشور پدر در دولت نخست مصدق و همچنین مخالفت زودهنگام شاه با پدر در دوران نخستوزیری کوتاهمدت او، تأکید بر این استقلال رأی داشت. در شرایطی که منتقدان و مخالفان اردشیر زاهدی، او و پدرش را عوامل بیگانه در سرنگونی دولت ملی مصدق میدانستند، زاهدی دستگاهها و عناصر امنیتی، سیاسی آمریکایی و بریتانیایی را به ادعای دروغ دخالت در کودتا و تغییر دولت در ایران متهم میکرد و معتقد بود که آنان میخواهند از این مسیر ایران و ایرانی را خوار و خفیف و خود را بزرگ و غیرقابلمقابله نشان دهند».
دوران سفیری ایران در آمریکا و بریتانیا
این مورخ درباره دوران سفارت زاهدی در بریتانیا و آمریکا اظهار کرد: «زاهدی در سه دوره سفارت خود در بریتانیا و آمریکا (دو بار) عملا به یک دیپلمات حرفهای در تراز جهانی تبدیل شد. درست است که او با رانت پدر و دوستی و دامادی شاه به این سطح از رتبه دیپلماتیک رسیده بود، ولی عملا توانست با توان و جنم شخصی خود و درک مناسبی از مناسبات بینالمللی، خود را در اروپا و آمریکا بهعنوان سفیر و نماینده مستقیم شخص شاه (نه دولت و وزارت خارجه) بشناساند.
در این سه دوره سفارت هم عملکرد زاهدی دوستان و دشمنانی داشت، مردم و رسانهها بیشتر علاقهمند به زندگی خبرساز پرزرقوبرق و ارتباطات بعضا نامتعارف شخصی او بودند تا فرازونشیبهای روابط خارجی ایران با لندن و واشنگتن و نقش غیرقابلانکار و مهم زاهدی در تحکیم و تثبیت مواضع بینالمللی ایران. هنگامی که زاهدی به وزارت خارجه رسید، دستگاه دیپلماسی ایران از نظر ساختار و نظام اداری، یک نهاد فرسوده قدیمی بود. زاهدی در این مدت با حمایت شاه توانست بهسرعت ساختار وزارت خارجه را نوسازی و ترمیم کرده و گسترش دهد.
در این مدت ایران درگیر چندین مناقشه جدی منطقهای و بینالمللی، از جمله خروج نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس و به تبع آن، تحولات بحرین و جزایر سهگانه ایرانی بود. زاهدی که تا کمی قبل از فیصله ماجرای جزایر و اعاده حاکمیت ایران بر آنها وزیر بود، عملا و آشکارا به مخالفت صریح با بریتانیا برآمد، تا جایی که مقامات ارشد مذاکرهکننده بریتانیایی (از جمله ویلیام لوس، نماینده دائم آن کشور در خلیج فارس و دنیس رایت و پیتر رمزباتم، سفرای لندن در تهران) صریحا زاهدی را مانع تحقق اهداف بریتانیا و مخل پیشبرد مذاکرات دانستند و عملا نیز او به دلایل مختلفی، از جمله نارضایتی بریتانیا، از کار برکنار شد.
زاهدی برای اولینبار در اواخر کارش در وزارت خارجه، در بخشنامهای (بدون ذکر نام صریح، ولی کاملا گویا) دستور داد اعضای فراماسون وزارت خارجه بین فراماسونری و وزارت خارجه یکی را انتخاب کنند. این دستور البته نافرجام ماند و با کناررفتن زاهدی، جانشین او خود عضو مجامع فراماسونری بود. این البته لزوما به معنای عمدهکردن جریان فراماسونری در آن دوره و بزرگنمایی اهمیت آنان نیست، ولی اهتمام زاهدی به مقابله با این جریان، میتواند نکته ابهامی در نگاه سیاه و سفید یا اهورا-اهریمنی به او باشد».
دوران پس از انقلاب
او حیات سیاسی زاهدی در دوران بعد از انقلاب را هم اینگونه روایت کرد: «مطابق اسناد رسمی آزادشده غربی، از حدود شش ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تا سالهای نخست پس از آن، زاهدی بیش از دیگران و پیش از اغلب نزدیکان شاه، بی ملاحظه و هراس به کاستیها و مشکلات منجر به انقلاب اذعان داشت و بهویژه نقش شخص خود را در عدم برخورد قاطع با فساد، ناکارآمدی و تباهی در دوران اقتدار نظام پهلوی و خودداری از مطلعکردن شاه از این مسائل جدی و رو بهگسترش هرگز کتمان نمیکرد. پس از پیروزی انقلاب، زاهدی هم در حلقه نزدیکان وفادار به شاه باقی ماند و هم در نخستین کنشهای سیاسی علیه حکومت جدید ایران حاضر و مؤثر بود و حتی گاهی در این راه از بقیه نزدیکان شاه هم تندتر و فعالتر عمل میکرد، ولی پس از درگذشت شاه در تیر ۱۳۵۹ و پیشگامی ارتشبد غلامعلی اویسی و دکتر شاپور بختیار در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نزدیکشدن سریع تبلیغاتی، سیاسی، مالی و نظامی آنان به قدرتهای خارجی، بهخصوص عراق، سعودی، اسرائیل و آمریکا، زاهدی به تدریج و نه یکباره، راه خود را از جریان اصلی اپوزیسیون مشروطهخواه/ سلطنتطلب جدا کرد؛ هرچند روابط محترم و صمیمی خود را با خانواده سلطنتی همچنان حفظ کرد. زاهدی باور نداشت که برای براندازی جمهوری اسلامی میتوان از هر راهی، با کمک و پول هر کشور خارجی و بیاعتنا به تبعات ملی و مردمی این مشارکت کار کرد».
مواضع سالهای اخیر
تفرشی درباره مواضع سالهای اخیر زاهدی نیز گفت: «زاهدی چند سال با سکوت و بدون ابراز نظر علنی رسانهای و تبلیغی در این مسیر بود، ولی در ۱۶ سال آخر عمرش علنا به ابراز نظرهای مخالف اپوزیسیون وابسته به قدرتهای خارجی و دفاع از برخی مواضع و سیاستهای ایران پرداخت. بنمایه مواضع سالهای اخیر زاهدی این بود که اولا، اپوزیسیون ناکارآمد وابسته به پول، زور و نفوذ خارجی هرگز نه میتواند و نه لیاقت دارد که خود را آلترناتیو نظام کنونی معرفی کند؛ زیرا با همه مشکلات حکومت فعلی، براندازی با کمک خارجی جز ضرر و زیان برای ایران دربر ندارد. او همچنین باور داشت صدماتی که جمهوری اسلامی به طرفداران شاه و شخص او و خانوادهاش زده، نباید با تبدیلشدن به نفرت کور، مانع دفاع از مواضع بعضا درست جمهوری اسلامی یا مخالفت صریح با فشارهای سیاسی، تبلیغاتی و مالی آمریکا و متحدانش به ایران شود و این قدرتها هرگز شرکای صالحی برای کمک به اپوزیسیون برای براندازی و تغییر نظام فعلی نیستند. دشمنان و منتقدان زاهدی با حمله و برخوردی نامتعارف و بعضا سخیف و توهینآمیز، معتقد بودند که اولا، زاهدی پیر و فرتوت شده و مشاعرش را از دست داده یا به دنبال کسب توجه و منافع مادی و معنوی از ایران است.
ثانیا، از هر راهی و با هر کمک خارجی باید پروژه براندازی را پیش برد. دیگر آنکه زاهدی خود مرهون و مدیون کمک خارجی در براندازی مصدق و پیروزی کودتای ۱۳۳۲ است. حال آنکه این منش و روش زاهدی امری تازه و نوظهور نبود و دستکم در ۴۳ سال اخیر عملا با کمی تشدید و تعدیل، او همین مواضع را از خود نشان داده بود. او قبل و بعد از انقلاب خروج علیه حکومت موجود با حمایت دشمنان و رقبای ایران را به صلاح مملکت و منافع ملی نمیدانست و تا آخر عمر نیز بر همین باور باقی ماند.
بررسی زندگی، زمانه و کارنامه اردشیر زاهدی در ابعاد و ادوار مختلف، بخش مهم و انکارناپذیری از تاریخ سیاسی معاصر ایران است. چه عاشق زاهدی بوده و چه از او متنفر باشیم، تأثیرگذاری و نقش کمنظیر عملی او در تحولات ایران در بین سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۷ و تأثیرات کنشهای او در سالهای پس از آن را هرگز نمیتوان نادیده گرفت و انکار کرد».
∎
او بعد از سقوط دولت مصدق در نخستین سفر محمدرضا شاه به آمریکا، او را همراهی کرد تا از این مقطع نزدیکیاش به سلطنت علاوه بر جایگاه پدرش حالا به صفت شخصیاش بیشتر شود تا آنکه در سال ۳۶ با شهناز، دختر بزرگ شاه ازدواج کرد و ماحصل این ازدواج دختری به نام مهناز شد؛ هرچند این ازدواج دیری نپایید و پس از هفت سال به جدایی منجر شد.
او دو سال بعد از ازدواج با دختر شاه به آمریکا برگشت تا در سِمت سفیر ایران در آن کشور انجام وظیفه کند که در نتیجه اختلافاتش با علی امینی، نخستوزیر وقت، از مقام سفیری در آمریکا استعفا داد و به لندن رفت و تا سال ۴۵ بهعنوان سفیر ایران در انگلستان مشغول به فعالیت شد.
زاهدی در دیماه سال ۴۵ به اوج سیاستمداری خود در دوران محمدرضا شاه میرسد و در کابینه امیرعباس هویدا به جای عباس آرام، وزیر امور خارجه ایران میشود. وزارت او پنج سال طول میکشد تا در اوایل دهه ۵۰ بار دیگر بهعنوان سفیر ایران در ایالات متحده انتخاب میشود و تا هنگام انقلاب در آن مقام باقی میماند که بههمیندلیل آخرین سفیر ایران در آمریکا لقب گرفت.
او بعد از انقلاب هم همراه شاه بود و هر کاری کرد تا شاه بتواند اقامت این کشور را به دست آورد. زاهدی تا آخرین لحظه در کنار شاه بود و میگفت که «من شخصا جنازه شاه را شستم و کفن کردم. او شاه من بود». با این اوصاف از اردشیر زاهدی میتوان تصویری متعهد به شاه ارائه داد و شاید همین تصویر باشد که وقتی او در سالهای آخر عمرش از برخی سیاستهای جمهوری اسلامی دفاع میکرد، برای بسیاری تعجبآور بود. البته زاهدی همواره نگاهش مبتنی بر منع دخالت بیگانگان در کشور بوده است و حتی با پرداخت هزینه چاپ آگهی، مقالاتش را در روزنامه مهمی مانند نیویورکتایمز منتشر میکرد و در آن مقالات بیپروا به قدرتهای غربی میتاخت و از حق غنیسازی اورانیوم در ایران دفاع میکرد یا اقدامات آمریکا را در عراق و یمن محکوم میکرد؛ هرچند در بستر تاریخی او همواره پاسخ قانعکنندهای درباره پشت پردههای سقوط دولت مصدق نداد و حتی نقش سرویسهای غربی در این موضوع را انکار میکرد و آمریکا و بریتانیا را از هدایت وقایع ۲۸ مرداد مبرا میکرد. به هر حال زاهدی اگرچه نگاهش در سراسر زندگیاش جلوگیری از دخالتهای بیگانگان بود؛ اما در موضوع ۲۸ مرداد دچار یک تناقض بزرگ میشود.
۸ فراز زندگی زاهدی
برای بررسی بیشتر مقاطع حیات سیاسی زاهدی ساعتی را با مجید تفرشی به گفتگو نشستیم. او به ما گفت: «به گمان من، زندگی آقای اردشیر زاهدی، از نظر زمانی- موضوعی، به هشت بخش مهم قابل تقسیم است. یک: از ابتدا تا اسفند ۱۳۳۱ (قبل از ورود جدی به سیاست، فرزند سپهبد فضلالله زاهدی و نوه مؤتمنالملک، رئیس خوشنام مجلس و نتیجه دختری مظفرالدینشاه و همچنین نتیجه نصرالله خان مشیرالدوله نخستین صدراعظم مشروطیت)، دو: از اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ (دوران همراهی با پدر علیه دولت دکتر محمد مصدق)، سه: از مرداد ۱۳۳۲ تا فروردین ۱۳۳۴ (دوران نخستوزیری پدر)، چهار: از فروردین ۱۳۳۴ تا دی ۱۳۴۱ (دوران شکلگیری سیاسی، آغاز روابط نزدیک و ویژه با محمدرضا شاه و ازدواج با شهناز پهلوی)، پنج: از ۱۳۴۱ تا شهریور ۱۳۵۰ (سفارت بریتانیا، جدایی از شهناز و اولین سفارت آمریکا)، شش: از شهریور ۱۳۵۰ تا بهمن ۱۳۵۷ (سفارت دوم آمریکا تا پیروزی انقلاب)، هفت: از بهمن ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۸۴ (دوران فعالیت سیاسی تا سکوت سیاسی) هشت: از خرداد ۱۳۸۴ تا آبان ۱۴۰۰ (دوران بازنشستگی سیاسی و اظهارات و واکنشهای شدید مخالف او با اپوزیسیون وابسته ایرانی در خارج، آمریکا، اسرائیل و حکومتهای عربی در دفاع از منافع ملی ایران تا هنگام درگذشت).
هریک از این ادوار زندگی زاهدی، مورد بحث و بررسی دوستان و دشمنان او واقع شده، ولی مشارکت او در جریان براندازی دولت مصدق و اظهارنظرهای صریح سیاسی او در سالهای پایانی عمرش در حمایت از مواضع ایران، بیشتر مورد توجه افکار عمومی و اشخاصی که میل و مجال مطالعه دقیق و عمیق در این موارد را ندارند و علاقهمند به قضاوتهای کلی و سطحی هستند، واقع شده است. به باور من، در بررسی زندگی، زمانه و کارنامه زاهدی باید به همه این ابعاد و ادوار توجه داشت و با پرهیز از درشتنمایی بیش از حد یک دوره یا نادیدهگرفتن ادوار دیگر، چهره ناقص و مخدوشی از زاهدی ارائه نکرد. البته در قضاوتهای مختلف و متناقض درباره زاهدی رفتار سخاوتمندانه و جوانمردانه او در موارد متعدد و برخورد تند، صریح و گاه غیرمؤدبانه او در موارد متعدد دیگر موجب شده که دوستان و دشمنان او، خواسته یا ناخواسته از این صفات نیز در داوریهای خود درباره زاهدی تأثیر بگیرند».
نگاه زاهدی به ۲۸ مرداد ۳۲
او درباره زاهدی و رخدادهای مرداد سال ۳۲ بیان کرد: «در دوران دوم، اگرچه اردشیر زاهدی جوان در ارتباط با پدرش سپهبد فضللله زاهدی با دیگر عوامل داخلی و خارجی کودتا و براندازی نقش قابلملاحظهای داشت، ولی عنصر چندان تعیینکننده و تأثیرگذاری در آن دوران نبود. اگرچه به دلیل چند دهه دفاع عملی و قلمی از پدر و کودتا و کتمان دخالت خارجی، خود را آماج انتقادات شدید مدافعان مصدق و مخالفان کودتا کرد. زاهدی در ابتدا، از جمله در خاطرات دوران جوانی خود، منکر هرگونه تلاش و مداخله خارجی در کودتا بود، ولی سالهای پس از انقلاب و اواخر عمر، به کلی منکر این تلاشها نبود، بلکه معتقد بود که تلاشهای خارجی ربطی به مخالفان و حامیان داخلی مصدق و شاه نداشت. آنچه بیش و کم نظر واپسین او بود و کموبیش در نوشتههای او و برخی همفکرانش مانند داریوش بایندر منعکس است، این است که کودتای عوامل آمریکا و بریتانیا در ۲۵ مرداد شکست خورد و ۲۸ مرداد محصول تلاش فعالان سیاسی داخلی، از سیاستمداران، روحانیان، کسبه و اقشار دیگر شاهدوست و مخالف مصدق بود.
طبیعتا در این مسیر توجیه و تفسیر، اردشیر زاهدی همت زیادی را برای نشاندادن استقلال رأی و میهندوستی پدرش، سپهبد زاهدی، گذاشت و با اشاره به سابقه دشمنی پدر با لندن و چند سال اسارت او در جنگ جهانی دوم، وزارت کشور پدر در دولت نخست مصدق و همچنین مخالفت زودهنگام شاه با پدر در دوران نخستوزیری کوتاهمدت او، تأکید بر این استقلال رأی داشت. در شرایطی که منتقدان و مخالفان اردشیر زاهدی، او و پدرش را عوامل بیگانه در سرنگونی دولت ملی مصدق میدانستند، زاهدی دستگاهها و عناصر امنیتی، سیاسی آمریکایی و بریتانیایی را به ادعای دروغ دخالت در کودتا و تغییر دولت در ایران متهم میکرد و معتقد بود که آنان میخواهند از این مسیر ایران و ایرانی را خوار و خفیف و خود را بزرگ و غیرقابلمقابله نشان دهند».
دوران سفیری ایران در آمریکا و بریتانیا
این مورخ درباره دوران سفارت زاهدی در بریتانیا و آمریکا اظهار کرد: «زاهدی در سه دوره سفارت خود در بریتانیا و آمریکا (دو بار) عملا به یک دیپلمات حرفهای در تراز جهانی تبدیل شد. درست است که او با رانت پدر و دوستی و دامادی شاه به این سطح از رتبه دیپلماتیک رسیده بود، ولی عملا توانست با توان و جنم شخصی خود و درک مناسبی از مناسبات بینالمللی، خود را در اروپا و آمریکا بهعنوان سفیر و نماینده مستقیم شخص شاه (نه دولت و وزارت خارجه) بشناساند.
در این سه دوره سفارت هم عملکرد زاهدی دوستان و دشمنانی داشت، مردم و رسانهها بیشتر علاقهمند به زندگی خبرساز پرزرقوبرق و ارتباطات بعضا نامتعارف شخصی او بودند تا فرازونشیبهای روابط خارجی ایران با لندن و واشنگتن و نقش غیرقابلانکار و مهم زاهدی در تحکیم و تثبیت مواضع بینالمللی ایران. هنگامی که زاهدی به وزارت خارجه رسید، دستگاه دیپلماسی ایران از نظر ساختار و نظام اداری، یک نهاد فرسوده قدیمی بود. زاهدی در این مدت با حمایت شاه توانست بهسرعت ساختار وزارت خارجه را نوسازی و ترمیم کرده و گسترش دهد.
در این مدت ایران درگیر چندین مناقشه جدی منطقهای و بینالمللی، از جمله خروج نیروهای نظامی بریتانیا از خلیج فارس و به تبع آن، تحولات بحرین و جزایر سهگانه ایرانی بود. زاهدی که تا کمی قبل از فیصله ماجرای جزایر و اعاده حاکمیت ایران بر آنها وزیر بود، عملا و آشکارا به مخالفت صریح با بریتانیا برآمد، تا جایی که مقامات ارشد مذاکرهکننده بریتانیایی (از جمله ویلیام لوس، نماینده دائم آن کشور در خلیج فارس و دنیس رایت و پیتر رمزباتم، سفرای لندن در تهران) صریحا زاهدی را مانع تحقق اهداف بریتانیا و مخل پیشبرد مذاکرات دانستند و عملا نیز او به دلایل مختلفی، از جمله نارضایتی بریتانیا، از کار برکنار شد.
زاهدی برای اولینبار در اواخر کارش در وزارت خارجه، در بخشنامهای (بدون ذکر نام صریح، ولی کاملا گویا) دستور داد اعضای فراماسون وزارت خارجه بین فراماسونری و وزارت خارجه یکی را انتخاب کنند. این دستور البته نافرجام ماند و با کناررفتن زاهدی، جانشین او خود عضو مجامع فراماسونری بود. این البته لزوما به معنای عمدهکردن جریان فراماسونری در آن دوره و بزرگنمایی اهمیت آنان نیست، ولی اهتمام زاهدی به مقابله با این جریان، میتواند نکته ابهامی در نگاه سیاه و سفید یا اهورا-اهریمنی به او باشد».
دوران پس از انقلاب
او حیات سیاسی زاهدی در دوران بعد از انقلاب را هم اینگونه روایت کرد: «مطابق اسناد رسمی آزادشده غربی، از حدود شش ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تا سالهای نخست پس از آن، زاهدی بیش از دیگران و پیش از اغلب نزدیکان شاه، بی ملاحظه و هراس به کاستیها و مشکلات منجر به انقلاب اذعان داشت و بهویژه نقش شخص خود را در عدم برخورد قاطع با فساد، ناکارآمدی و تباهی در دوران اقتدار نظام پهلوی و خودداری از مطلعکردن شاه از این مسائل جدی و رو بهگسترش هرگز کتمان نمیکرد. پس از پیروزی انقلاب، زاهدی هم در حلقه نزدیکان وفادار به شاه باقی ماند و هم در نخستین کنشهای سیاسی علیه حکومت جدید ایران حاضر و مؤثر بود و حتی گاهی در این راه از بقیه نزدیکان شاه هم تندتر و فعالتر عمل میکرد، ولی پس از درگذشت شاه در تیر ۱۳۵۹ و پیشگامی ارتشبد غلامعلی اویسی و دکتر شاپور بختیار در مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نزدیکشدن سریع تبلیغاتی، سیاسی، مالی و نظامی آنان به قدرتهای خارجی، بهخصوص عراق، سعودی، اسرائیل و آمریکا، زاهدی به تدریج و نه یکباره، راه خود را از جریان اصلی اپوزیسیون مشروطهخواه/ سلطنتطلب جدا کرد؛ هرچند روابط محترم و صمیمی خود را با خانواده سلطنتی همچنان حفظ کرد. زاهدی باور نداشت که برای براندازی جمهوری اسلامی میتوان از هر راهی، با کمک و پول هر کشور خارجی و بیاعتنا به تبعات ملی و مردمی این مشارکت کار کرد».
مواضع سالهای اخیر
تفرشی درباره مواضع سالهای اخیر زاهدی نیز گفت: «زاهدی چند سال با سکوت و بدون ابراز نظر علنی رسانهای و تبلیغی در این مسیر بود، ولی در ۱۶ سال آخر عمرش علنا به ابراز نظرهای مخالف اپوزیسیون وابسته به قدرتهای خارجی و دفاع از برخی مواضع و سیاستهای ایران پرداخت. بنمایه مواضع سالهای اخیر زاهدی این بود که اولا، اپوزیسیون ناکارآمد وابسته به پول، زور و نفوذ خارجی هرگز نه میتواند و نه لیاقت دارد که خود را آلترناتیو نظام کنونی معرفی کند؛ زیرا با همه مشکلات حکومت فعلی، براندازی با کمک خارجی جز ضرر و زیان برای ایران دربر ندارد. او همچنین باور داشت صدماتی که جمهوری اسلامی به طرفداران شاه و شخص او و خانوادهاش زده، نباید با تبدیلشدن به نفرت کور، مانع دفاع از مواضع بعضا درست جمهوری اسلامی یا مخالفت صریح با فشارهای سیاسی، تبلیغاتی و مالی آمریکا و متحدانش به ایران شود و این قدرتها هرگز شرکای صالحی برای کمک به اپوزیسیون برای براندازی و تغییر نظام فعلی نیستند. دشمنان و منتقدان زاهدی با حمله و برخوردی نامتعارف و بعضا سخیف و توهینآمیز، معتقد بودند که اولا، زاهدی پیر و فرتوت شده و مشاعرش را از دست داده یا به دنبال کسب توجه و منافع مادی و معنوی از ایران است.
ثانیا، از هر راهی و با هر کمک خارجی باید پروژه براندازی را پیش برد. دیگر آنکه زاهدی خود مرهون و مدیون کمک خارجی در براندازی مصدق و پیروزی کودتای ۱۳۳۲ است. حال آنکه این منش و روش زاهدی امری تازه و نوظهور نبود و دستکم در ۴۳ سال اخیر عملا با کمی تشدید و تعدیل، او همین مواضع را از خود نشان داده بود. او قبل و بعد از انقلاب خروج علیه حکومت موجود با حمایت دشمنان و رقبای ایران را به صلاح مملکت و منافع ملی نمیدانست و تا آخر عمر نیز بر همین باور باقی ماند.
بررسی زندگی، زمانه و کارنامه اردشیر زاهدی در ابعاد و ادوار مختلف، بخش مهم و انکارناپذیری از تاریخ سیاسی معاصر ایران است. چه عاشق زاهدی بوده و چه از او متنفر باشیم، تأثیرگذاری و نقش کمنظیر عملی او در تحولات ایران در بین سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۷ و تأثیرات کنشهای او در سالهای پس از آن را هرگز نمیتوان نادیده گرفت و انکار کرد».
نظر شما