تین نیوز | روز گذشته، ۲۴ دی (۱۴ ژانویه)، محمدجواد ظریف و جان کری، وزیران خارجه ایران و آمریکا در ژنو دیدار کردند تا در مورد دستور کار مذاکرات هستهای به منظور دستیابی به توافق جامع تا قبل از ضربالاجل تعیین شده پیش از برگزاری گفتوگو کنند. این دیدار دوجانبه در شرایطی انجام شد که دور جدید نشست ایران و گروه 1+5 قرار است امروز (پنجشنبه 25 دی) در ژنو آغاز به کار کند.
دیدارهایی از این دست میان وزرای خارجه و سایر مقامات بلندپایه در سیاست خارجی دو کشور ایران و ایالاتمتحده در بیش از یک سال گذشته به کرات صورت گرفته است. هنگامی که مهرماه سال گذشته دو وزیر خارجه ایران و ایالاتمتحده برای اولین بار پس از 35 سال روابط سرد و البته غالبا خصمانه، پشت یک میز نشستند و رودررو گفتوگو کردند، بسیاری از نگاهها به آن سو برگشت. بسیاری گمان کردند که چنین دیداری میتواند نقطه عطفی تازه در روابط دو کشور باشد و درهای امید را به سوی رفع کدورتها و گرم شدن تدریجی روابط گشوده دیدند. پس از آن، این دیدارها به کرات و در سطوح مختلف تکرار شد. زمانی سیاستمداران ایرانی در خارج از مرزها حتی از رودررو شدن با مقامات ایالاتمتحده در مجامع عمومی احتراز میکردند. خط قرمز تمام آنها چنین رودررویی بود. اکنون اما هرازگاهی مقامات سیاسی دو طرف با هم قرار ملاقات میگذارند و دیگر صدایی برنمیخیزد. اما حاصل چنین دیدارهایی چه بوده است و آیا آن امیدها همچنان پابرجا هستند؟
هرچند معمولا در عرف دیپلماتیک سردی روابط میان دو کشور با دیدار مقامات بلندپایه آن دو، در روند گرم شدن قرار میگیرد، اما روابط دو کشور ایران و ایالاتمتحده را باید به گونهای دیگر دید. تخاصم میان این دو کشور وارد استراتژیهای کلان آنها شده است. ایالاتمتحده سیاستهای بلندمدتش در منطقه خاورمیانه و حتی در عرصه بینالمللی را بر اساس چنین تخاصمی تنظیم کرده است، بهطوریکه روابطش با کشورهای منطقه و نوع چینش مهرهها متاثر از این سیاستها است. در مقابل ایران نیز در گفتمان رسمی خود، نوک پیکان غیریتسازی در جهت حفظ اتحاد و ثبات داخلی را به سوی ایالاتمتحده گرفته است. قاعدتا تنظیم سیاستهای کوتاه مدت در هر دو کشور بر اساس همین استراتژی کلان است. پس اگر ایران و ایالاتمتحده بخواهند تغییری در روابط خود ایجاد کنند، ناچارند استراتژی کلان خود را تغییر دهند. آنچه در کوتاهمدت ممکن نیست.
اینکه چرا مقامات این دو کشور تا این حد میل به دیدار دارند، بهطوریکه در حال پر کردن تمام خلأ ملاقات مقامات سیاست خارجی در 35 سال گذشته هستند نیز تغییراتی است که در زمین بازی ایجاد شده است. در واقع محیط سیاسی دچار تغییراتی شده است که دو طرف چارهای جز انتخاب میان تعدیل فضا یا رفتن به سمت تخاصم بیشتر ندارند. آنچه مشخص است طیف میانهرو حاکم بر هر دو کشور تاکنون گزینه نخست را انتخاب کرده است. ایران و ایالاتمتحده منافع مشترکی در خاورمیانه دارند که در چند سال گذشته به شدت در معرض تهدید قرار گرفته است. از جمله این منافع ثبات سیاسی در خاورمیانه و خلیجفارس است که سایه سنگینی بر ثبات بازار انرژی و طبعا منافع اقتصادی دو طرف دارد.
به اینها باید خواست گروههای سیاسی و احزاب دو کشور را نیز افزود. باراک اوباما اواخر دوران ریاستجمهوری خود را سپری میکند. وی که با شعار تغییر روی کار آمد، علاوه بر تاکید بر ایجاد تغییراتی در سیاستهای داخلی، تغییر بنیادین در سیاست خارجی ایالاتمتحده را نیز از اهداف اصلی دولت خود عنوان میکرد. اما در 6 سال گذشته، نه تنها چندان تغییری در هر دو عرصه رخ نداد، بلکه معدود تلاشهایش نیز با موانع بزرگی روبهرو شد. اکنون یکی از آخرین برگهایی که در دست اوباما باقی مانده، مذاکرات هستهای با ایران است. در سالهای زمامداری اوباما، وی و کموبیش حزب دموکرات آمریکا، از این بابت که سیاست خارجی ایالاتمتحده آنقدر ضعیف شده است که اقتدار آن در عرصه بینالمللی بهشدت زیر سوال رفته است، مورد حمله بودهاند. با شکست دموکراتها در انتخابات میان دورهای سنا و از دست رفتن اکثریت در آن که موجب شد جمهوریخواهان بر کنگره مسلط شوند، اکنون دموکراتها بیش از هر زمانی نسبت به انتخابات آتی ریاستجمهوری احساس نگرانی میکنند. آنها برای آنکه از پیش بازنده نباشند، نیاز به برگهای برندهای دارند که به ثمر نشاندن مذاکرات هستهای با ایران پس از یک دهه، میتواند یکی از مهمترین آنها باشد.
در طرف مقابل حسن روحانی و تیمش نیز با شعار اصلاح ساختار اقتصادی ایران و پایان بحران هستهای به قدرت رسیدند. گذشته از ناهنجاری اقتصادی و ساختار پرچالش اقتصاد ایران که متاثر از مسائل داخلی است، روحانی و تیمش نیک میدانستند که اصلاح اقتصادی در گرو به ثمر نشستن مذاکرات است، زیرا تحریمهای ناشی از این بحران اقتصاد ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. بنابراین روحانی و تیمش نیز تلاش بسیاری کردند که با موضعی مثبتتر نسبت به دو دولت گذشته و مذاکرهکنندگانی که از جانب شورای امنیت ملی اعزام میشدند، وارد مذاکرات شوند. بنابراین برگ برنده روحانی نیز کم و بیش از دل این مذاکرات بیرون میآید. آنچه موجب شده است که بهرغم نرسیدن به توافقی جامع تاکنون، حداقل توافقی نیم بند حاصل و مدت آن نیز دو بار تمدید شود. با وجود آنچه گفته شد، تیمهای اوباما و روحانی تنها بازیگران در این دو کشور نیستند. در هر دو کشور هستند کسانی که منافع سیاسی و اقتصادیشان در گرو تداوم بحران هستهای ایران و روابط خصمانه است. کسانی که تمام تلاششان را صرف ایجاد مانع در روند مذاکرات میکنند تا چنین برگ برندهای به دست رقبای سیاسیشان نیفتد. چنانکه هفته پیش ظریف ناچار شد به مجلس برود و از عملکرد خود و سایر همکارانش دفاع کند و از طرف دیگر کنگره آمریکا همچنان مصرانه به دنبال افزایش تحریمهای ایران است. آنچه موجب شد اوباما نیز سهشنبه گذشته ملاقاتی با رهبران کنگره ایالاتمتحده ترتیب دهد. طبق اعلام کاخ سفید در این ملاقات اوباما بر اهمیت تلاش دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای تاکید ورزیده ولی در عین حال مخالفت شدید خود با تصویب تحریمهای جدید را ابراز کرده است و در اظهارنظری جالب میافزاید که چنین تحریمهایی میتواند باعث انزوای ایالاتمتحده از متحدان خود شود. البته به این مخالفان باید برخی بازیگران بینالمللی و منطقهای را نیز افزود که در منطق همان استراتژی کلان ایالاتمتحده، با پیشرفت در مذاکرات، منافع خود را در خطر میبینند و پنهان و آشکار برای ایجاد خلل در اراده کاخ سفید تلاش میکنند. چنان که اوباما ناچار میشود در آستانه مذاکرات با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نیز تلفنی گفتوگو کند. با توجه به آنچه گفته شد، نه تنها نباید انتظار ایجاد تغییری جدی در روابط ایران با ایالاتمتحده را در کوتاهمدت داشت، بلکه به سرانجام رسیدن مذاکرات هستهای را نیز باید با احتیاط بیشتر انتظار داشت. هرچند پایان دادن به بحران هستهای، تنها گامی کوچک در بهبود روابط دو کشور ایران و ایالاتمتحده است؛ اما همین گام نیز تنها در صورتی برداشته میشود که دو طرف بتوانند تمام بازیگران حاضر و ذینفع را راضی کنند.
∎
دیدارهایی از این دست میان وزرای خارجه و سایر مقامات بلندپایه در سیاست خارجی دو کشور ایران و ایالاتمتحده در بیش از یک سال گذشته به کرات صورت گرفته است. هنگامی که مهرماه سال گذشته دو وزیر خارجه ایران و ایالاتمتحده برای اولین بار پس از 35 سال روابط سرد و البته غالبا خصمانه، پشت یک میز نشستند و رودررو گفتوگو کردند، بسیاری از نگاهها به آن سو برگشت. بسیاری گمان کردند که چنین دیداری میتواند نقطه عطفی تازه در روابط دو کشور باشد و درهای امید را به سوی رفع کدورتها و گرم شدن تدریجی روابط گشوده دیدند. پس از آن، این دیدارها به کرات و در سطوح مختلف تکرار شد. زمانی سیاستمداران ایرانی در خارج از مرزها حتی از رودررو شدن با مقامات ایالاتمتحده در مجامع عمومی احتراز میکردند. خط قرمز تمام آنها چنین رودررویی بود. اکنون اما هرازگاهی مقامات سیاسی دو طرف با هم قرار ملاقات میگذارند و دیگر صدایی برنمیخیزد. اما حاصل چنین دیدارهایی چه بوده است و آیا آن امیدها همچنان پابرجا هستند؟
هرچند معمولا در عرف دیپلماتیک سردی روابط میان دو کشور با دیدار مقامات بلندپایه آن دو، در روند گرم شدن قرار میگیرد، اما روابط دو کشور ایران و ایالاتمتحده را باید به گونهای دیگر دید. تخاصم میان این دو کشور وارد استراتژیهای کلان آنها شده است. ایالاتمتحده سیاستهای بلندمدتش در منطقه خاورمیانه و حتی در عرصه بینالمللی را بر اساس چنین تخاصمی تنظیم کرده است، بهطوریکه روابطش با کشورهای منطقه و نوع چینش مهرهها متاثر از این سیاستها است. در مقابل ایران نیز در گفتمان رسمی خود، نوک پیکان غیریتسازی در جهت حفظ اتحاد و ثبات داخلی را به سوی ایالاتمتحده گرفته است. قاعدتا تنظیم سیاستهای کوتاه مدت در هر دو کشور بر اساس همین استراتژی کلان است. پس اگر ایران و ایالاتمتحده بخواهند تغییری در روابط خود ایجاد کنند، ناچارند استراتژی کلان خود را تغییر دهند. آنچه در کوتاهمدت ممکن نیست.
اینکه چرا مقامات این دو کشور تا این حد میل به دیدار دارند، بهطوریکه در حال پر کردن تمام خلأ ملاقات مقامات سیاست خارجی در 35 سال گذشته هستند نیز تغییراتی است که در زمین بازی ایجاد شده است. در واقع محیط سیاسی دچار تغییراتی شده است که دو طرف چارهای جز انتخاب میان تعدیل فضا یا رفتن به سمت تخاصم بیشتر ندارند. آنچه مشخص است طیف میانهرو حاکم بر هر دو کشور تاکنون گزینه نخست را انتخاب کرده است. ایران و ایالاتمتحده منافع مشترکی در خاورمیانه دارند که در چند سال گذشته به شدت در معرض تهدید قرار گرفته است. از جمله این منافع ثبات سیاسی در خاورمیانه و خلیجفارس است که سایه سنگینی بر ثبات بازار انرژی و طبعا منافع اقتصادی دو طرف دارد.
به اینها باید خواست گروههای سیاسی و احزاب دو کشور را نیز افزود. باراک اوباما اواخر دوران ریاستجمهوری خود را سپری میکند. وی که با شعار تغییر روی کار آمد، علاوه بر تاکید بر ایجاد تغییراتی در سیاستهای داخلی، تغییر بنیادین در سیاست خارجی ایالاتمتحده را نیز از اهداف اصلی دولت خود عنوان میکرد. اما در 6 سال گذشته، نه تنها چندان تغییری در هر دو عرصه رخ نداد، بلکه معدود تلاشهایش نیز با موانع بزرگی روبهرو شد. اکنون یکی از آخرین برگهایی که در دست اوباما باقی مانده، مذاکرات هستهای با ایران است. در سالهای زمامداری اوباما، وی و کموبیش حزب دموکرات آمریکا، از این بابت که سیاست خارجی ایالاتمتحده آنقدر ضعیف شده است که اقتدار آن در عرصه بینالمللی بهشدت زیر سوال رفته است، مورد حمله بودهاند. با شکست دموکراتها در انتخابات میان دورهای سنا و از دست رفتن اکثریت در آن که موجب شد جمهوریخواهان بر کنگره مسلط شوند، اکنون دموکراتها بیش از هر زمانی نسبت به انتخابات آتی ریاستجمهوری احساس نگرانی میکنند. آنها برای آنکه از پیش بازنده نباشند، نیاز به برگهای برندهای دارند که به ثمر نشاندن مذاکرات هستهای با ایران پس از یک دهه، میتواند یکی از مهمترین آنها باشد.
در طرف مقابل حسن روحانی و تیمش نیز با شعار اصلاح ساختار اقتصادی ایران و پایان بحران هستهای به قدرت رسیدند. گذشته از ناهنجاری اقتصادی و ساختار پرچالش اقتصاد ایران که متاثر از مسائل داخلی است، روحانی و تیمش نیک میدانستند که اصلاح اقتصادی در گرو به ثمر نشستن مذاکرات است، زیرا تحریمهای ناشی از این بحران اقتصاد ایران را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. بنابراین روحانی و تیمش نیز تلاش بسیاری کردند که با موضعی مثبتتر نسبت به دو دولت گذشته و مذاکرهکنندگانی که از جانب شورای امنیت ملی اعزام میشدند، وارد مذاکرات شوند. بنابراین برگ برنده روحانی نیز کم و بیش از دل این مذاکرات بیرون میآید. آنچه موجب شده است که بهرغم نرسیدن به توافقی جامع تاکنون، حداقل توافقی نیم بند حاصل و مدت آن نیز دو بار تمدید شود. با وجود آنچه گفته شد، تیمهای اوباما و روحانی تنها بازیگران در این دو کشور نیستند. در هر دو کشور هستند کسانی که منافع سیاسی و اقتصادیشان در گرو تداوم بحران هستهای ایران و روابط خصمانه است. کسانی که تمام تلاششان را صرف ایجاد مانع در روند مذاکرات میکنند تا چنین برگ برندهای به دست رقبای سیاسیشان نیفتد. چنانکه هفته پیش ظریف ناچار شد به مجلس برود و از عملکرد خود و سایر همکارانش دفاع کند و از طرف دیگر کنگره آمریکا همچنان مصرانه به دنبال افزایش تحریمهای ایران است. آنچه موجب شد اوباما نیز سهشنبه گذشته ملاقاتی با رهبران کنگره ایالاتمتحده ترتیب دهد. طبق اعلام کاخ سفید در این ملاقات اوباما بر اهمیت تلاش دیپلماتیک برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای تاکید ورزیده ولی در عین حال مخالفت شدید خود با تصویب تحریمهای جدید را ابراز کرده است و در اظهارنظری جالب میافزاید که چنین تحریمهایی میتواند باعث انزوای ایالاتمتحده از متحدان خود شود. البته به این مخالفان باید برخی بازیگران بینالمللی و منطقهای را نیز افزود که در منطق همان استراتژی کلان ایالاتمتحده، با پیشرفت در مذاکرات، منافع خود را در خطر میبینند و پنهان و آشکار برای ایجاد خلل در اراده کاخ سفید تلاش میکنند. چنان که اوباما ناچار میشود در آستانه مذاکرات با بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، نیز تلفنی گفتوگو کند. با توجه به آنچه گفته شد، نه تنها نباید انتظار ایجاد تغییری جدی در روابط ایران با ایالاتمتحده را در کوتاهمدت داشت، بلکه به سرانجام رسیدن مذاکرات هستهای را نیز باید با احتیاط بیشتر انتظار داشت. هرچند پایان دادن به بحران هستهای، تنها گامی کوچک در بهبود روابط دو کشور ایران و ایالاتمتحده است؛ اما همین گام نیز تنها در صورتی برداشته میشود که دو طرف بتوانند تمام بازیگران حاضر و ذینفع را راضی کنند.