شناسهٔ خبر: 48651950 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

پرونده «وطن امروز» درباره زندگی و آثار زنده‌یاد محمدسرور رجایی پژوهشگر و نویسنده افغانستانی

به یاد برادر جان

صاحب‌خبر - محمدسرور رجایی، پژوهشگر و نویسنده افغانستانی، سحرگاه پنجشنبه گذشته ۷ مرداد بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت. مرحوم رجایی فعالیت جدی خود را با حضور در تحریریه مجله‌های «سوره» و «راه» شروع کرد و ده‌ها مقاله، یادداشت و گزارش درباره روابط فرهنگی ایران و افغانستان از او به یادگار مانده است. رجایی اما 20 سال آخر عمر بابرکتش را صرف جمع‌آوری اطلاعات و خاطرات مربوط به شهدای ایرانی جهاد افغانستان و شهدای افغانستانی دفاع‌مقدس کرده بود. «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» خاطرات رزمندگان افغانستانی دفاع‌مقدس، «ماموریت خدا» ۷ روایت از احمدرضا سعیدی، شهید ایرانی جهاد اسلامی افغانستان و کتاب «در آغوش قلب‌ها» اشعار و خاطرات مردم افغانستان از امام خمینی(ره)، آثار منتشرشده از مرحوم رجایی‌ است. کتاب خاطرات «شهید دکتر سیدعلی شاه‌موسوی‌ گردیزی» از فرماندهان جهادی افغانستان که به‌دست داعش ترور شد، دیگر محصول تلاش‌های محمدسرور رجایی‌ است که بزودی منتشر می‌شود. مرحوم رجایی از اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی بود، همچنین دبیری چند دوره جشنواره «قند پارسی» و جشنواره خانه ادبیات افغانستان را نیز عهده‌دار بود. در کنار همه اینها، او از کودکان افغانستان - چه مقیم ایران و چه در افغانستان- نیز غافل نبود و نزدیک به 70 شماره مجله «باغ» را نیز در همین راستا به انتشار رسانده بود. *** * در آغوش قلب‌ها «در آغوش قلب‌ها» نمونه کوچکی از عمق علاقه آزادگان جهان به امام خمینی(ره) است؛ کتابی که در آن خاطراتی از خادم تا سربازان او در افغانستان گردآوری شده است. این کتاب، شامل 34 قطعه از خاطرات فرهنگیان و فعالان ادبی - فرهنگی افغانستان و 55 قطعه سروده از شاعران این کشور درباره امام خمینی(ره) است. همچنین مجموعه‌ای از تصاویر مربوط به برگزاری جلسات رحلت امام(ره) در روستاها و شهرهای افغانستان از دیگر بخش‌های جذاب این کتاب است. به گفته رجایی، بخش اول کتاب، شعرهای شاعران افغانستانی درباره امام(ره) است که پراکنده بود و کسی به آنها توجه نکرده بود. بخش دوم، خاطرات افغانستانی‌ها اعم از آدم‌های معروف و ناشناخته درباره حضرت امام است. بخش سوم هم عکس‌های دیده نشده از مراسم‌های بزرگداشت و ترحیمی است که افغانستانی‌ها در نقاط مختلف افغانستان برای امام(ره) برگزار کرده بودند. در واقع کتاب «در آغوش قلب‌ها» منتشر شد تا به همه دوستان ایرانی و افغانستانی یادآور شود که ما هم امام(ره) را می‌شناختیم و دوستش داشتیم و داریم. * از دشت لیلی تا جزیره مجنون جامعه فرهنگی و ادبی ۲ کشور ایران و افغانستان در سال‌های گذشته تلاش کرده‌اند تا با در نظر گرفتن اشتراکات، مرزهای ساخته‌شده میان ۲ ملت همزبان را کمرنگ‌تر کرده و در وطن واحدی به ‌نام «وطن فارسی» جمع شوند، هر چند، گاه و بیگاه این تلاش‌ها توسط اهل سیاست کمرنگ‌تر شده است. انتشار کتاب «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» از جمله تلاش‌های مرحوم رجایی برای نزدیک شدن به آرزوی «وطن فارسی» بود؛ کتابی که دربردارنده خاطراتی است از رزمندگان افغانستانی در دفاع‌مقدس. وجه مشترک تمام این خاطرات، ارادت رزمندگان افغانستانی به امام(ره) و همدلی با ایرانیان است، رزمندگانی که نماینده ملتی بودند که پیروزی انقلاب، شعله امید را در دل‌شان روشن کرد. این کتاب روایتگر خاطرات سربازانی است که تاکنون بی‌نام و بی‌ادعا کنار همزبانان خود ایستاده‌اند. * مأموریت خدا مرحوم محمدسرور رجایی در معرفی این کار چنین نوشته است: «این کتاب، حاصل سال‌ها پژوهش است. از برکت این کتاب، وقتی به دنبال کودکی‌های احمدرضا به مسجد حضرت ابوالفضل(ع) رفتم، با شهدای بسیاری آشنا شدم. از همان جا پابه‌پای خاطرات احمدرضا راه افتادم و از مرز گذشتم. این کتاب ما را به افغانستان می‌برد. مجاهدانی را معرفی می‌کند که با تفنگ‌های قدیمی، هواپیماها و تانک‌های پیشرفته اتحاد جماهیر شوروی را از کار انداختند. روزهایی را به یادمان می‌آورد که مجاهدان شیعه و سنی در کنار هم در برابر دشمنان مشترک مبارزه کردند. در این کتاب می‌خوانیم که احمدرضا سعیدی چه کسی بود، چگونه به افغانستان رفت، چگونه شهید شد و مزارش کجاست. این کتاب هم تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران است و هم تاریخ شفاهی جهاد مردم افغانستان؛ البته با محوریت شهادت جوانی 18 ساله به نام احمدرضا سعیدی، متولد تهران که 40 سال پیش، در بهسود افغانستان به شهادت رسید و زنده جاوید شد. * مجله باغ ماهنامه «باغ» نخستین نشریه تمام‌رنگی کودکان افغانستان است که تا اسفند 1397با تیراژ ۳ هزار نسخه، به صورت منظم منتشر می‌شد. به گفته مرحوم رجایی، ۲ هزار نسخه از این مجله برای کودکان مهاجر افغانستانی مقیم ایران و یکهزار نسخه آن هم برای کودکان ساکن در افغانستان توزیع و رسانده می‌شد. اولین شماره مجله «باغ» در خرداد 1390 و به همت محمدسرور رجایی و احمد مدقق و در ۸ صفحه سیاه و سفید چاپ ‌شد اما با استقبال گسترده‌ای که صورت گرفت، بعدها این نشریه در 16صفحه و به شکل رنگی چاپ شد. *** آوینی افغانستان از زبان خودش مرداد 1348 در یک خانواده روحانی در کابل متولد شدم. پدربزرگ روحانی‌ام تا زمانی که در قید حیات بود، به یاد دارم همیشه تشنه کتاب بود. می‌دیدم روزها بویژه اواخر عمرش 4-3 عنوان کتاب دور و برش گذاشته بود و می‌خواند. من هم که از 4-3 سالگی با کتاب دمخور شده بودم، آرزو داشتم زودتر بزرگ شوم تا بتوانم کتاب‌های پدربزرگم را بخوانم. متاسفانه وقتی بزرگ‌تر شدم، دیگر نه پدربزرگم را داشتم و نه کتاب‌هایی که در خانه داشتیم. پدربزرگم سال 1356به رحمت خدا رفت، یک سال بعد از آن، کودتای کمونیستی در افغانستان شد و به تبع آن، تمام کتابخانه‌های خانگی شیعیان افغانستان نابود شد. یعنی مردم، از ترس حکومت کمونیستی و برای اینکه بهانه‌ای برای آزار و اذیت بیشتر به حکومت ندهند، کتاب‌های‌شان را در زمین دفن کردند یا اینکه به ‌نحوی این کتاب‌ها گم‌وگور شد. به مدرسه که رفتم، همچنان تشنه خواندن بودم. 13-12 ساله که شدم، هر هفته، شنبه‌ها یا پنجشنبه‌ها به محله معروف «گل باغ عمومی» شهر کابل که محل فروش کتاب‌های دست‌دوم بود می‌رفتم و با 10 افغانی، معمولا یک کتاب و البته بیشتر یکی از مجلات ایرانی آن موقع مثل «اطلاعات»، «جوانان امروز» و «سپید و سیاه» را می‎‌خریدم. * شادمانی برای پیروزی‌های ایران در جنگ سفارت ایران در کابل 4-3 تا ویترین سیمانی داشت که هر ماه عکس‌هایش را عوض می‌کرد و من هر ماه از منطقه‌ خودمان پیاده و گاهی با اتوبوس به سفارت می‌رفتم تا عکس‌ها را ببینم؛ بیشتر عکس‌های جنگ و انقلاب اسلامی بود. سال 1363 از طریق مجله‌ای جهادی‌ که مخفیانه پخش می‌شد، عملا با جنگ ایران و عراق آشنا شدم. پیش از آن، از رادیو می‌شنیدیم چنین اتفاقی افتاده است. پدرم از خبر پیروزی‌های ایران شادمان می‌شد و ما هم مثل پدرمان، شادمانی می‌کردیم‌؛ خوشحال بودیم که ایران این پیروزی‌ها را به دست آورده است. * پیشنهاد نمایش فیلم تشییع امام سال 1365 به ایران آمدم که تحصیلم را ادامه دهم ولی متأسفانه به هر دری زدم، مرا نپذیرفتند. نتوانستم جایی را پیدا کنم که آنجا درس بخوانم، در نتیجه به افغانستان بازگشتم. از اواخر سال 1366 یا اوایل سال 1367، باز هم در پایگاه جهادی شروع به فعالیت‌ کردم. تابستان 1368 بعد از رحلت امام خمینی(ره)، فرمانده ما که از پاکستان بازگشته بود، فیلمی از مراسم تشییع حضرت امام را آورده بود؛ پیشنهاد دادم این فیلم را به مردم هم نشان دهیم. یک طرحی در ذهنم نوشتم و شفاهی به آنها گفتم ما این فیلم را نخستین‌بار در پایگاه نمایش می‌دهیم. روستایی‌ها که آمدند، به آنها پیشنهاد می‌دهیم به شرط دادن پول بنزین، فیلم را در روستای شما هم می‌توانیم به نمایش بگذاریم. این طرح خیلی زود گرفت. اواخر تابستان آن سال، کار من، فیلم نشان دادن به روستایی‌ها شده بود. یک الاغ داشتم که خود روستایی‌ها می‌فرستادند. ژنراتور برق را با تلویزیون پشت الاغ می‌بستیم. دستگاه پخش ویدئو را هم خودم در یک ساک شانه می‌کردم (برمی‌داشتم). مثلا 5-4 کیلومتر دورتر از پایگاه می‌رفتیم و نزدیک‌‌های غروب فیلم را تا بعد از اذان نمایش می‌دادیم و شب را در همان روستا می‌خوابیدیم. چون منطقه کوهستانی بود و شبانه نمی‌شد بازگردیم. یکی از این فیلم‌ها، مراسم رحلت امام خمینی(ره) بود، یکی هم فیلم سینمایی «عقاب‌ها» بود، بعدها فیلم سینمایی «آخرین پرواز» را هم اضافه کردیم. *** جواد شیخ‌الاسلامی در گفت‌وگو با «وطن امروز»: از خانواده مرحوم رجایی غافل نشویم جواد شیخ‌الاسلامی، شاعر جوان افغانستانی که سال‌هاست در مشهد ساکن است، در گفت‌‌و‌گو با «وطن‌امروز» از زاویه دیگری به فعالیت‌های مرحوم محمدسرور رجایی پرداخت و گفت: درباره آقای رجایی احتمالا تا چهلم و سال ایشان آقایان مسؤول پیام می‌دهند و دوستان، شاگردان و همکاران ایشان درباره شخصیت فرهنگی، سجایای اخلاقی و جایگاه ادبی‌شان سخن می‌گویند ولی من قصد ندارم همین حرف‌های تکراری را بزنم و می‌خواهم از زاویه دیگری سخن بگویم. وی ادامه داد: از وزیر فرهنگ، رئیس سازمان تبلیغات تا رئیس حوزه هنری و فعالان فرهنگی که درباره درگذشت آقای رجایی پیام دادند، تا جایی که دستم می‌رسید به آنها پیام دادم و گوشزد کردم شما از این پس اگر از خانواده آقای رجایی آنچنان که باید و لازم است، حمایت نکنید، این پیام‌های شما هیچ ارزشی ندارد. شیخ‌‌الاسلامی درباره فعالیت‌های پیدا و پنهان مرحوم رجایی گفت: آقای رجایی در 3-2 دهه گذشته برای اینکه دغدغه‌های خویش را پیگیری کند و این گنج‌های پنهان شده زیر روزمرگی‌ها و گرفتاری‌های شخصی و سیاسی افغانستان و ایران را بیرون آورد و به همه نشان دهد و آنها را تبدیل به جواهری کند از جنس «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» یا کتاب «ماموریت خدا» و «در آغوش قلب‌ها» زحمات بسیاری کشید. خیلی از اینها را با بودجه شخصی خودش به سرانجام رسانده، آن هم با همه دشواری‌هایی که در مسیر تالیف و نشر این کتاب‌ها کشید. شاعر جوان افغانستانی با تاکید بر رنج‌ها و دشواری‌های فعالان فرهنگی مهاجر گفت: من خودم از پدری مهاجر و مادری ایرانی متولد شده‌ام و با همه رنج و مشکلات مهاجران آشنایی دارم. فعالان فرهنگی مانند مرحوم رجایی برای نوشتن و تحقیق درباره کتاب‌های‌شان به خیلی شهرها نمی‌توانستند سفر کنند و مجوز بسیاری از کارها را نداشتند و مرحوم رجایی در این سال‌ها بسیاری از این سفرها را با سختی و با بودجه شخصی خودش می‌رفت. بارها توسط پلیس بازداشت شده بود که چرا مجوز همراه خودت نداری و از این دست ماجراها که بسیار است. اصل مطلب اینکه الان خانواده او نه پس‌انداز آنچنانی دارند و نه بیمه‌ای که معیشت روزمره آنها با مشکل مواجه نباشد. شیخ‌الاسلامی در پایان با تاکید بر اهمیت حمایت از خانواده مرحوم رجایی افزود: به عقیده من آقای رجایی وظیفه خطیر و کارویژه خود را انجام داده و الان وظیفه مسؤولان و نهادهای مختلفی که آقای رجایی برای آنها کار کرده این است که از این به بعد از خانواده آقای رجایی حمایت کنند، هر چند خانواده آن مرحوم آنقدر بزرگواراند که شاید چنین درخواستی هم نداشته باشند. به قول آقای کاظمی، خانواده آقای رجایی باید به عنوان ایثارگر شناخته شوند، چرا که با ایثارگری آنها بود که تلاش‌های مرحوم رجایی به ثمر نشست و نتیجه داد. *** محمدکاظم کاظمی در گفت‌وگو با «وطن امروز»: از جان برای وفاق ۲ ملت مایه گذاشت محمدکاظم کاظمی، شاعر و ویراستار درباره شخصیت خاص مرحوم محمدسرور رجایی و فعالیت‌های مختلف او در گفت‌و‌گو با «وطن‌امروز» گفت: شخصیت جالبی که محمدسرور رجایی داشت این بود که ذوابعاد و چندوجهی بود و در ساحت‌های مختلف فعالیت می‌کرد و به تنهایی مثل یک اداره و سازمان فرهنگی عمل می‌کرد؛ به‎نوعی می‌توان او را یک چریک فرهنگی نامید طوری که در همه صحنه‌ها حاضر بود و هر کاری را که بر زمین مانده‌ بود و دیگران یا توان انجام آن‌ را نداشتند یا حاضر به انجام آن نبودند، انجام می‌داد. کاظمی در ادامه رابطه صمیمانه و دوستانه مرحوم رجایی با جامعه فرهنگی ایران را یکی از ویژگی‌های بارز شخصیتی او عنوان کرد و افزود: ۲ ویژگی در شخصیت محمدسرور رجایی وجود داشت که او را به فردی برجسته تبدیل کرده‌ بود؛ اول اینکه در عرصه‌های مختلف فرهنگی احساس مسؤولیت می‌کرد و دوم اینکه، روابط تنگاتنگ و صمیمانه‌ای با جامعه ایرانی و فرهنگیان ایران داشت. وی ادامه داد: رجایی به صورت مداوم در پی ایجاد وفاق میان ۲ کشور ایران و افغانستان بود و به همین دلیل، در چشم مردم ۲ سرزمین، چهره مثبتی داشت. کاظمی، اهل تعامل بودن، وحدت‌‌گرایی و وفاق‌گرایی را از دیگر ویژگی‌های شخصیتی محمدسرور رجایی دانست و افزود: این خصوصیات او به‌نوعی ریشه در حضورش در عرصه جهاد و مبارزه داشت؛ با وجود این، جزو کسانی بود که مانند بسیاری از مبارزان گمنام دفاع‌مقدس، هیچ‌کس از فعالیت‌هایش اطلاع چندانی پیدا نمی‌کرد. کاظمی با اشاره به اینکه در حال حاضر باید از خانواده مرحوم رجایی پاسداری و حمایت ویژه شود، گفت: رجایی زندگی ساده و دشواری را پشت سر گذاشت و این موضوع قابل توجه است که تعداد زیادی از افرادی که در زمینه مناسبات فرهنگی ۲ کشور اقدام می‌کنند، با تنگناهای مالی روبه‌رو هستند. با وجود این، محمدسرور بی‌تفاوت به این موضوعات، با جدیت کارش را پیش برد و هیچ‌گاه کارش را لنگ این امور نگذاشت. قطعا در کنار همه این فعالیت‌ها نمی‌شود از نقش خانواده فداکار او غافل شد که امیدوارم مسؤولان فرهنگی از این ماجرا و حمایت‌‌ها غافل نشوند. شاعر افغانستانی و یار و همدم مرحوم رجایی تاکید کرد: رجایی مفهوم «خون شریکی» را بزرگ‎ترین مفهوم مطرح‎شده بین ۲ کشور ایران و افغانستان می‌دانست که در این مفهوم، به حضور رزمندگان ایران در جهاد افغانستان و حضور رزمندگان افغانستانی در دفاع‌مقدس اشاره داشت و این موضوع را از دهه 1380 دنبال می‌کرد و در این زمینه، به صورت موثری قلم می‌زد. او در کتابی با عنوان «از دشت لیلی تا جزیره مجنون» به این موضوع پرداخت که با اقبال گسترده‌ای هم در ۲ کشور رو‌به‌رو شد و موج فرهنگی موثری به ‎راه انداخت. *** روایتگر زیبایی‌های ناگفته مرتضی قاضی*: زیباترین عکس‌هایم از مشهد، کار رجایی است. نمی‌دانم عکاس حرفه‌ای بود یا مسؤولان اردو دوربین را دستش داده بودند ولی انصافا آن سفر عکس‌های خوبی از من و بچه‌هایم گرفت. یکی از عکس‌ها مدت‌ها روی پروفایل همسرم بود. من و امین‌حسین، سرمان را از کوپه آورده بودیم بیرون و می‌خندیدیم، یکدفعه رجایی که در راهرو ایستاده بود، دوربینش را برگرداند سمت ما و از نصفه کله من و پسرم که از در بیرون ‌زده بود، عکس گرفت. خیلی بانمک شد، شبیه عکس‌های هنری. در حالت‌های مختلف، وقت‌هایی که ما حواس‌مان نبود، رجایی اما حواسش بود و چلیک‌چلیک عکس برمی‌داشت، عکس‌های زیبای یادگاری. ویژگی خاصش همین بود، حواسش جمع چیزهایی بود که ما برای‌مان عادت بود و راحت از کنارشان می‌گذشتیم. آنقدر از ابتدای زندگی‌مان اهالی افغانستان را در کنارمان دیده‌ایم که بودن‌شان را انگار احساس نمی‌کنیم. انگار برای‌مان عادی است که بگویند 2 تا 3 هزار نفر از رزمندگان افغانستانی در جنگ بین ایران و عراق شهید شده‌اند. برای‌مان عادی است که بشنویم یک تیپ کامل از دوستان اهل افغانستان به نام «فاطمیون» در جنگ سوریه در کنار نیروهای ایرانی علیه داعش جنگیده‌اند و ده‌ها شهید داده‌اند. از فرط نزدیکی، انگار نمی‌بینیم‌شان. اما رجایی راحت نمی‌گذشت از تک‌تک همین دوستان نزدیک. می‌دانست که این نزدیکی ایران و افغانستان چه زیبایی‌هایی را آفریده. و او مأموریت خودش را تعریف کرده بود: «روایتگر زیبایی‌های نزدیک به تو که حواست به آنها نیست». اصلا همین زاویه دیدش ویژه‌اش کرده بود. زیبایی‌ها را زیبا می‌دید و زیبا هم تعریف می‌کرد. در 6 سالی که با فاصله یک اتاق، همکارش بودم، زمان‌هایی که خسته می‌شدم، یکی از خستگی‌درکردن‌هایم این بود که از اتاق می‌زدم بیرون و می‌رفتم سراغش. کنارش می‌نشستم و کافی بود سلام‌وعلیکی بکنم. با آن لبخند زیبایش - که بدون آن لبخند همیشگی، صورتش را به یاد نمی‌آورم - شروع می‌کرد به تعریف. همیشه در خاطراتش یک دوست هم‌ولایتی جدید داشت که تازه پیدایش کرده بود. داستان‌های ناگفته زیبایی را که از زبانش شنیده بود، با آب و تاب برایم تعریف می‌کرد. کارش را خوب بلد بود. همیشه مطلبی برای شگفت‌زده‌ کردنم داشت. و چقدر ذوق می‌کرد وقتی خاطره‌ای از دوست تازه‌کشف‌کرده‌اش به چنگ می‌آورد که پیوند «خون‌شریکی» بین ایران و افغانستان را تقویت می‌کرد. عشق می‌کرد که اتصال این 2 کشور بزرگ را به هم قوی‌تر کند. خدا رحمتش کند. با بودن امثال رجایی‌ها، دنیا جای بهتر و زیباتری است برای زندگی کردن. * نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی *** قدمی برای ادای حق برادری وحید فرجی*: مهرماه 97 بود که محسن اسلام‌زاده با یک کتاب رسید دفتر. کتابی به نام از «دشت لیلی تا جزیره مجنون»؛ گفت کتابی است درباره رزمندگان افغانستانی حاضر در جنگ ایران و عراق. با تعجب گفتم «مگه اونها هم در جنگ ما بودن؟» برای من که از کودکی به دلیل حضور عموهایم در جبهه، از نزدیک با جنگ آشنا بودم و از نوجوانی کتاب‌‎های مربوط به این موضوع را دنبال می‌کردم و بعدتر سر از «روایت فتح» درآوردم، شنیدن این ماجرا خیلی عجیب بود. مهاجران افغانستانی در جنگ تحمیلی همراه با ایران! تقریبا تا آن روز، هیچ چیز درباره قصه این آدم‌ها نشنیده بودم. این کتاب فقط گفت‌وگو با افراد کمی از هزاران مهاجری بود که در دفاع از ایران در برابر رژیم بعث، در جنگ شرکت کرده بودند. همان موقع نشستم و کتاب را تورق کردم و به‌نظرم خیلی جالب آمد، به محسن اسلام‌زاده که خیلی درباره افغانستان کار کرده، گفتم: «باید مجموعه مستندی درباره این موضوع کار کنی، خیلی جای کار داره» که گفت «فعلا سرم خیلی شلوغه». این ماجرا گذشت تا روزی که در خبرها خواندم که آقای «عباس عراقچی» جایی گفته بود اگر حجم تحریم‌ها زیاد بشود دیگر نمی‌توانیم پذیرای مهاجران افغانستان باشیم و آنها باید ایران را ترک کنند. واقعا از شنیدن این حرف حالم بد شد، پیش خودم گفتم «درسته که ما بعضی اوقات نتوانستیم آن‌طوری که باید، حق برادری را درباره مهاجران افغانستانی ادا کنیم، ولی این هم رسمش نیست درباره مردمی که برای دفاع از این سرزمین، هزاران شهید و جانباز و اسیر داشتند، این شکلی حرف بزنیم». همان روز تصمیم گرفتم بخشی از کتاب آقای رجایی را فیلم مستند کنم. شروع کردم به خواندن دقیق کتاب و چقدر حیرت کردم از این همه رشادت و مجاهدت جامعه مهاجران و اینکه در تمام سال‌های بعد از جنگ هم در غربت و گمنامی بودند. بالاخره یک روز با آقای محمدسرور رجایی در حوزه هنری قرار گذاشتم و گفتم «احساس می‌کنم اگر درباره این موضوع کاری نکنم، قطعا روزی شرمنده شهدای شما خواهم شد». به مرور جلساتی در حسینیه هنر گذاشتیم و درباره این موضوع و جزئیاتش حرف زدیم. دست آخر یک شخصیت را با همفکری آقای رجایی انتخاب کردم که او هم شخصی بود به نام «محسن میرزایی» متولد شهر کابل. بدون اغراق می‌توانم بگویم اگر سرگذشت آقای محسن میرزایی در دوران دفاع‌مقدس متعلق به یک هموطن ایرانی هم بود، جدا حیرت‌انگیز و قابل‌ستایش بود و این شد که مدتی بعد تولید این کار را با دوستانم در شهر مشهد شروع کردم، نتیجه کار مستندی شد به نام «محسن ژاپنی»؛ رزمنده افغانستانی دفاع مقدس. این مستند، تنها بخش کوچکی از زندگی یکی از رزمندگان مهاجر افغانستانی در دفاع‌مقدس را روایت می‌کند که اگر تلاش 10 ساله آقای رجایی در ثبت خاطرات این عزیزان نبود، یقینا همین کار هم ساخته نمی‌شد. امیدوارم این راه با همت دوستان و شاگردان آقای رجایی ادامه پیدا کند. * مستندساز

نظر شما