شناسهٔ خبر: 44143623 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: بانی فیلم | لینک خبر

داودنژاد: کامبوزیا پرتوی دلباخته سینما بود

رضابابک از فقدان کامبوزیا پرتوی نوشت

صاحب‌خبر -

رضا بابک که در چند پروژه هنری با کامبوزیا پرتوی همکاری داشته است، در پی درگذشت این فیلمساز یادداشتی را نوشت.

این هنرمند که از درگذشت پیاپی دوستان و همکاران خود در چند وقت اخیر غم‌زده است، در نوشتاری که برای پرتوی نوشته، یاد دیگر همکاران خود را نیز گرامی داشته است و آرزو کرده روزهایی روشن‌تر پیش‌رو داشته باشیم.

بابک در یادداشت خود که آن را در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است:

«چه شد کامبوزیای ما؟ چرا رفت؟ قصه‌های زیبایش را چه کرد؟

کامبوزیای ما! بر باد شد دریایی از شور و شوق و شوخی‌هایت؟

چه شدند آدم‌های خوب و فقیر قصه‌هایت؟

به من بگو فیلم‌هایت چه شد؟ خنده‌هایت؟ غصه‌هایت؟ کجا رفتند؟

نشد که آن همه ایده و فکر و خلاقیت ساخته شود، زنده شود، نشد که بشود!

چه شدند آن «گربه‌های آوازه‌خوان» که بچه‌ها دوست‌شان می‌داشتند، همان گربه‌های با معرفتی که چه سان از آدم‌های فقیر و ضعیف حمایت می‌کردند.

«گل پامچال» یادت هست که با چه شور و شوقی می‌نوشتی و ما تصویرش

می‌کردیم با داود جان رشیدی و سیمین معتمدآریا. نه! نباید هیچ کدام‌تان ما را تنها بگذارید. شما بزرگید، یگانه‌اید، کسی هستید در میهن بی‌کسان.

در قلب مایی کامبیز جان

در جان مایی دکتر سینایی عزیز

در روح مایی اکبر جان عالمی

در رگ و پی مایی چنگیز جلیلوند، خوش صدای شریف و جنتلمن

ما یاد تمامی‌تان را زنده نگه می‌داریم و روزهای بهتری را برای همه دوستان و مردمان و موجودات آرزو می‌کنیم.»

کامبوزیا پرتوی، فیلمنامه‌نویس و کارگردان سینما، صبح روز سه شنبه ۴ آذر ماه در سن ۶۵ سالگی و به دنبال ابتلا به کرونا در بیمارستان درگذشت. در کارنامه هنری او ساخت فیلم‌هایی مانند «گلنار»، «گربه آوازه‌خوان»، «ماهی»،«کافه ترانزیت»، «ننه لالا و فرزندانش»، «بازی بزرگان»، «کامیون» و همینطور نگارش فیلمنامه‌های «فراری»، «من ترانه پانزده سال دارم»،«دایره»، «محمد رسول الله» و «گل پامچال»… به چشم می‌خورد.

داودنژاد: کامبوزیا پرتوی دلباخته سینما بود

علیرضا داودنژاد که فیلم نامه “فراری” اش را کامبوزیا پرتوی به نگارش درآورده است، در پی درگذشت این فیلم نامه نویسی و کارگردان متنی را منتشر کرد.

این کارگردان سینما نوشت: “کامبوزیا پرتوی!

سایه ساری بود. ابری پر بار . هر جا بارید سبزه دمید و بهار شد.

نویسنده. کارگردان. تهیه کننده. همراه. مشاور. دستیار. بازیگر و بالاتر از همه دوست. محرم راز. رفیق. رفیق باز ….

بی مضایقه همکاری می کرد. تفرعن نمی شناخت. صندلی هم جابه جا می کرد دلباخته سینما بود. شکارچی ایده ها. قصه پردازی با حوصله. تفکری انتقادی. تخیلی خلاق و بالاتر از همه سرشار از احترام به آدمی . سرشار از محبت به موجودات.

سایه ساری بود پرتوی. سایه اش بر من هم افتاد. در آن روزها خسته و گیج و تنها بودم. شبی را با او سحر کردم. به میدان آمد . تمام و کمال. خانه اش پلاس می شدم. جارو می زد. می شست. می پخت. چه دستپختی. چه باقلاقاتقی. چه حلیم بادمجانی. چه نعنا داغی….

اولین بار که به خانه اش پا گذاشتم دانستم آنجا کجاست. خانه هنرمندی تمام عیار. کتابخوان. پژوهشگر. فیلم نامه نویس . از «گربه آوازخوان» تا «دایره » از «من ترانه پانزده سال دارم» تا «کودکی پیامبر »….

او در آن خانه کوچک به چه سفرها که نرفت. چه ادم ها که نساخت. و چه یادگارها که برای سینمای ایران به جا نگذاشت. من از آخرین خوشه چینانش بودم. گلنار و نادر “فراری” با قلم او به سخن درآمدند. اولین اتود گفتگوی آن دو نیز توسط محسن تنابنده و خود او زده شد.

در ماشین. در راه رشت برای پیدا کردن بازیگر. نادر پشت فرمان با گلنار که کنارش نشسته بود صحبت میکرد. نادر محسن تنابنده بود و گلنار کامبوزیا پرتوی. نادر فی البداهه میپرسید و گلنار فی البداهه جواب می داد. گلنار فی البداهه می پرسید و نادر فی البداهه جواب می داد. همانجا فیلم را دیدم. کار تمام بود.

پرتوی با آن تواضع و افتاده حالی منحصر به فردش اعجوبه ای بود. پرونده یا کتابی ماندگار از چهل سال تاریخ سینمای ایران. بازشناسی حرفه ای پرتوی به عنوان هنرمندی جریان ساز ،همه فن حریف و محبوب در میان مردم و سینماگران و معرفی او به نسل تازه وظیفه آنهایی ست که همچون او خود را به حفظ و رونق و اعتلای سینمای ایران متعهد می دانند. تسلیت به همسر دلسوزش. تسلیت به پسر نازنینش. تسلیت به خانواده ارجمندش . تسلیت به سینما . تسلیت به هنر . تسلیت به ایران…”

اشتراک گذاری در:

نظر شما