فرشاد گلزاری
تشخیص و استفاده از ابزارهای موجود برای فشار بر یک دولت یا کشور، امری است که امروزه و با وجود چند قطبی شدن دنیا، از سوی بسیاری از کشورها (خصوصاً سه قدرت اول یعنی چین، آمریکا و روسیه) دردستور کار قرار گرفته است و هر روز برگ جدیدی از آن، رو میشود. یک روز آمریکاییها، آلمان را به دلیل مشارکت در ساخت پروژه گازی نورداستریم 2 توسط روسیه مورد تحریم قرار میدهند و فردای آن روز نیروهای خود را به همین دلیل از خاک آلمان خارج و به لهستان اعزام میکنند و روزی دیگر مسکو را با ابزار ناتو مورد تهدید قرار میدهند. همین روند از سوی روسیه به گونهای دیگر اعمال میشود. روسها برای تلافی کردن این موضوع عموماً سعی میکنند از تهدید مستقیم خودداری کنند و به صورت غیرمستقیم وارد مجادله با غرب شوند.
نمونه آن را میتوان تحرکات این کشور در حوزه بالکان و حوزه نفوذ سنتی خود یعنی شرق اروپا دانست که با استقرار موشکهای فراصوتِ خود هشدار علنی را به واشنگتن تزریق کرده است.
مدلی دیگر از اینگونه تقابلها، مجادله چین و آمریکا است که به جرأت میتوان گفت، دونالد ترامپ سردمدار این مدل از منازعه است. همه میدانند که نگاه ترامپ و به صورت کلی محافظهکاران، بر داخل معطوف است.
واشنگتن بارها اعلام کرده که میلیونها نفر از اقلیت اویغورها، توسط پلیس، ارتش و نیروهای امنیتی چین بازداشت و به اردوگاههایی که به اصطلاح بازآفرینی نام دارند، فرستاده شدهاند تا علاوه بر شست و شوی مغزی؛ آنها را به اجبار، پیرو مکتب کمونیسم کنند
این طیف اساساً مخالف جهانی شدن (Globalization) بوده و به صورت مشخص خواهان انزواگرایی ایالات متحده و دور شدن از معادلات بینالمللی هستند که برای آنها هیچ نفع و منفعتی دربرندارد. بر این اساس، اینکه میبینید ترامپ و تیمش اعلام میکنند به دنبال خارج کردن تمام نیروهای خود از کشورهایی مانند افغانستان، سوریه و عراق هستند و از جهتی دیگر بحث حضور لکهای و محدود نظامیان خود در کشورهایی مانند قطر، عربستان سعودی، بحرین، عمان و اصولاً کشورهای دارای منابع مالی و نفتی عظیم را مطرح میکنند، به وضوح نشان میدهد که طیف حاکم بر کاخسفید به عنوان قشری که حامل پرچم نومحافظهکارانه هستند دقیقاً همان راهبرد انزواگرایی را در دستور کار خود قرار دادهاند.
به همین دلیل، همانگونه که گفته شد، ترامپ تمرکز خود را بر تقویت پیشرانها و بهبود اوضاع داخلی کشورش قرار داده و در این میان مقابله و رویارویی با چین به عنوان یک عنصر مخرب و رقیبِ قدرتمند در حوزه نظامی و اقتصادی را به صورت تمام عیار کلید زده است.
ترامپ در این میان سعی کرد با به راه انداختن جنگ اقتصادی، پکن را تا حد زیادی با خود همراه و همگام کند، اما کاملا واضح بود که چینیها دست روی دست نمیگذارند و آنها هم سناریوهای خود را در مقابل منافعِ ایالات متحده اجرایی میکنند.
نمونه بارز این موضوع را باید اقدام چین برای نفوذ در پروژههای نفتی عراق دانست. این اقدامِ چینیها موجب شد تا عادل عبدالمهدی، نخستوزیر وقت عراق برای عقد قرارداد به پکن برود؛ اقدامی که عبور از خط قرمزهای ایالات متحده تلقی شد و به همین دلیل یکباره فضای عمومی عراق به هم ریخت و اوضاع به حدی وخیم شد که عبدالمهدی مجبور به کنارهگیری از قدرت شد.
در مقابل، چین سعی کرد در این مدت با نزدیک شدن به پاکستان و ایران، پروژههای خود را به سمت و سویی ببرد که اولاً هند را به عنوان متحد استراتژیک آمریکا با چالش روبرو کند و ثانیا اسلامآباد و تهران را به عنوان کشورهایی که به آبهای گرم دسترسی دارند، با خود همراه کند. این مدل از تقابلها را در مورد هنگکنگ و ایجاد ناآرامی در آن توسط آمریکا و همچنین متمایل شدن تایوان به سمت واشنگتن به وضوح مشاهده کردیم و حالا کار به جایی رسیده که تقابل حقوقبشری میان پکن و واشنگتن آشکار شده است.
بسیاری معتقدند که شدتعمل چینیها علیه اویغورها به راحتی میتواند باعث رشد مجدد رادیکالیسم شود و به همین دلیل چینیها را مقصر شکلگیری جدیدِ افراطگرایی در منطقه شرق آسیا و تکثیر آن به آسیا میدانند
حمایت از سیاهان آمریکا در مقابل اهرم اویغورها!
همه به یاد دارند زمانی که جرج فلوید، شهروند سیاهپوست آمریکایی به دست پلیس آمریکا کشته شد و اعتراضهای زیادی در سراسر ایالات متحده به وقوع پیوست، سخنگوی وزارت خارجه چین طی چند روز، سعی کرد تا این اقدام را محکوم و از فضای به وجود آمده به نفع کشورش و علیه ترامپ استفاده کند. رسانههای چینی بارها و بارها نقض حقوق بشر و اقدامهای خشن پلیس آمریکا و همچنین استفادة ترامپ از گارد ملی ارتش علیه معترضان را با عناوین مختلف برجسته کردند تا بتوانند علاوه بر هدایت افکار عمومیِ داخلی خود، آمریکاییها را هم با چالش روبرو کنند و حس غربستیزی را بیش از حد در داخل تقویت کنند.
در مقابل آمریکا با تمام قوا، گزینه حمایت از اقلیت مسلمان «اویغور» که در ایالت سینکیانگ واقع در استان اُرومچی قرار دارند را در دستور کار خود قرار داد. واشنگتن بارها اعلام کرده که میلیونها نفر از این اقلیت، توسط پلیس، ارتش و نیروهای امنیتی چین بازداشت و به اردوگاههایی که به اصطلاح بازآفرینی نام دارند فرستاده شدهاند تا علاوه بر شست و شوی مغزی، بتوانند آنها را به اجبار پیرو مکتب کمونیسم کنند. این نزاع تا جایی پیشرفته که حتی عکسهای هوایی از زندانهای چین توسط آمریکاییها منتشر شده است، اما رئیسجمهوری آمریکا در همان اثنا اعلام کرد که مذاکرات تجاری کنونی میان واشنگتن و پکن، اعمال تحریم بر چین به دلیل بازداشت مسلمانان اویغور در استان سینکیانگ را به تعویق انداخته است! ترامپ به خوبی نشان داد که بالاترین ارزشهای انسانی و حقوقبشری پایینتر از اقتصاد و منافع ملی است که به نظر برخی از سیاستمداران این موضوع درست است اما رقیب سرسخت او یعنی «نانسی پلوسی»، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، این اقدام ترامپ را نه تنها ترسناک خواند بلکه اعلام کرد که با این کار معنای دموکراسی و حقوقبشر در جهان دگرگون شده است.
روند حمایت از اویغورها توسط کشورهای دنیا و حمله به چین با این اهرم دارای فراز و نشیب زیادی بوده است، اما همین چند روز پیش یکی از اندیشکدههای استرالیایی اعلام کرد که پکن هزاران مسجد در منطقه سینکیانگ که متعلق به اویغورها بوده را تخریب کرده است. این خبر چینیها را عصبانی کرد و وزارت خارجه پکن اعلام کرد که در حال حاضر بیش از ۲۴ هزار مسجد در این منطقه وجود دارد که تعداد آنها بیشتر از مساجد موجود در بسیاری از کشورهای مسلمان است! درست یا غلط بودن این ماجرا، مورد نظر ما نیست؛ اما مساله اینجاست که فشار بر چین با اهرم اویغورها، به نوعی یک سناریو برای تقابل با پکن از سوی آمریکا در مورد تصویب قانون امنیتی هنگکنگ و شیطنتهایی است که چین در خارجِ نزدیکِ آمریکا انجام میدهد. از سوی دیگر بسیاری معتقدند که شدتعمل چینیها علیه اویغورها به راحتی میتواند باعث رشد مجدد رادیکالیسم شود و به همین دلیل چینیها را مقصر شکلگیری جدیدِ افراطگرایی در منطقه شرق آسیا و تکثیر آن به آسیا میدانند. این منازعه در حال قربانی کردن مسلمانان اویغور است و به همین دلیل باید گفت که نه تنها واشنگتن، بلکه پکن هم به چشم یک ابزار به این طیف نگاه میکند.