شناسهٔ خبر: 42658898 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه حمایت | لینک خبر

یادداشت دکتر سید هادی سید افقهی

خیانت فراموش ناشدنی

صاحب‌خبر - سه‌شنبه‌شب، توافق میان رژیم‌های بحرین و امارات با صهیونیست‌ها به‌صورت رسمی در کاخ سفید به امضاء رسید و ترامپ در اظهارنظری نه‌چندان دور از انتظار، از نشستن قریب‌الوقوع عربستان در قطار عادی‌سازی خبر داد. روابط منامه، ابوظبی و دیگر کشورهای خلیج‌فارس با رژیم صهیونیستی، عمری به قدمت حدود دو دهه دارد و به‌عنوان نمونه، امارات از سال 2002 وارد روابط اطلاعاتی – امنیتی با اسرائیل شده است. ازاین‌رو، باید بیش و پیش از هر چیز، به انگیزه‌ها و علل آشکارسازی این روابط خائنانه پرداخت، چراکه اغراض شخصی نتانیاهو و ترامپ از یک‌سو و فاکتورهای استراتژیک منطقه‌ای از سوی دیگر، در این رونمایی دخیل بوده‌اند. 1. در همه قراردادهای سازش میان اعراب و اسرائیل، آمریکا به‌عنوان کارچاق‌کن حضور داشته است اما کاخ سفید این بار در نقش طراح و مدیر پروژه عادی‌سازی ظاهر شد. ترامپ تصمیماتش را یک‌شبه می‌گیرد و به قول مخالفانش، راهبرد و نقشه راه بلند مدتی برای منطقه تدبیر نکرده است. در مورد عادی‌سازی نیز به همین شیوه عمل کرد؛ همان‌گونه که در سند زدن بلندی‌های جولان به نام رژیم صهیونیستی و انتقال سفارت آمریکا از تل‌آویو به قدس اشغالی، تصمیماتی خلق‌الساعه و بدون در نظر گرفتن تبعاتش اتخاذ کرد. در اسرائیل، احتمال برگزاری انتخابات کنست برای دور چهارم مطرح شده و نتانیاهو پس از شیوع کرونا – به‌ویژه در ماه‌های اخیر- با اعتراضات کمرشکن به شیوه مدیریت اقتصادی و نحوه مهار ویروس کووید-19 روبه روست. بنابراین، به‌صورت اورژانسی نیازمند تنفس مصنوعی است ولی در شرایط کنونی، شاید ترامپ بیش از نتانیاهو به این توافق نیازمند باشد. غرض نتانیاهو و ترامپ از طراحی این سناریوها این است که شرایط را در داخل، به نفع خود تلطیف کنند اما به ضرب و زور! در هفته‌های منتهی به رونمایی از توافق امارات و رژیم صهیونیستی، دیدیم که «مارک میلی»، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا به سرزمین‌های اشغالی رفت، «جارد کوشنر»، داماد و مشاور ترامپ و همچنین «مایک پمپئو»، وزیر خارجه لمپن کاخ سفید به دوره‌گردی در منطقه مشغول شدند و به کشورهای منطقه «دستور» دادند که باید در اسرع وقت، عادی‌سازی روابط با رژیم صهیونیستی را اعلام کنند. اگرچه کوتوله‌های منطقه، پیش‌زمینه پذیرش این تهدید، تحقیر و تحمیل را داشتند اما زمان اعلام، کاملاً در دست آمریکا بود. ترامپ به‌دفعات مختلف به‌صورت علنی و پنهانی کشورهای اقماری خلیج‌فارس را تهدید کرده بود که اگر یک هفته از آن‌ها حمایت نکند، طومار تاج‌وتختشان درهم‌پیچیده می‌شود. لذا فشار بی‌سابقه‌ای به آن‌ها وارد کرد و چون امنیت را از آمریکا خریده بودند، واهمه داشتند که در صورت نه گفتن، قدرت خود را از دست بدهند. 2. به لحاظ منطقه‌ای نیز آمریکا و اسرائیل، مانند گذشته تعیین‌کننده مناسبات و معادلات غرب آسیا نیستند و نه‌تنها نمی‌توانند برای منطقه تکلیف تعیین کنند بلکه تابعی از تحولاتی هستند که محور مقاومت آن‌ها را کلید می‌زند. رژیم صهیونیستی از آرمان «اسرائیل از نیل تا فرات»، به‌جایی رسیده که برای در امان ماندن از ضربات فلسطینی‌ها به دور خود دیوار کشیده و توان مقاومت در برابر جنبش‌های ضد صهیونیستی را به شکل فضاحت باری از دست داده است. در کنار این، هژمون آمریکا به‌واسطه تلفات و خروج پیاپی نیروهایش از منطقه تقلیل یافته و نمی‌تواند به مناقشات و منازعات منطقه آن‌طور که برنامه‌ریزی کرده، پایان دهد و بر ژئوپولتیک غرب آسیا تأثیرگذار باشد. در مقابل، جبهه مقاومت روز به روز در حال انسجام و توسعه پی در پی است و دشمنان به هر دری می‌زنند، قادر به مهار استحکام این محور نیستند. خطای بزرگ آمریکا این بود که تصور می‌کرد با عملیات تروریستی علیه سردار سلیمانی و حذف فیزیکی او، می‌تواند وزنه تحولات استراتژیک را به نفع خود سنگین کند تا پس از آن، پروژه مهار مقاومت را در سطحی وسیع به جریان بیندازد. پیروزی خیره‌کننده رزمندگان در سوریه، عراق، لبنان، فلسطین، یمن و ... اما نتوانست توازن بازدارندگی برای یانکی‌ها به ارمغان بیاورد و به همین دلیل، احساس خطر کردند. در اوضاع کنونی، واشنگتن نیاز دوجانبه‌ای به کشورهای عربی و رژیم جعلی و کودک‌کش صهیونیستی برای مهار مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی دارد و به‌زعم خود فکر می‌کند که قادر است در چارچوب مثلث شوم غربی، عبری و غربی و آشکارسازی این ائتلاف، به این محور ضربه بزند. از این منظر، آنچه میان امارات و بحرین با رژیم صهیونیستی روی داد، تنها در پروسه عادی‌سازی منحصر نیست بلکه در حقیقت، ائتلافی علیه مقاومت و ایران بوده و ادعای اینکه این اقدام، تهدیدی برای هیچ کشوری به حساب نمی‌آید، کذب محض است. به بیان گویاتر، نمایش‌های تهوع‌آور و معاشقه‌های نفرت‌انگیزی که این روزها میان دولت‌ها و برخی گروهای عربی و صهیونیستی در جریان است، برای اجرای موبه‌مو و دقیق طرح معامله قرن، محاصره محور مقاومت و حضور بیشتر صهیونیست‌ها در خلیج‌فارس برنامه‌ریزی‌شده است. 3. از سوی دیگر، این توافق همان‌طور که برای امارات آورده اقتصادی ندارد، برای بحرین نیز امتیازی به ارمغان نمی‌آورد چراکه این دو کشور از این پس، به بازار محصولات اسرائیلی تبدیل می‌شوند تا شاید گوشه‌ای از زخم‌های اقتصادی این رژیم را مداوا کنند. افزون بر این، امنیت این دو کشور آسیب‌پذیرتر می‌شود، ضمن اینکه خبری از فروش تسلیحات پیشرفته مثل جنگنده‌های اف-35 به این دو کشور نیست و گروه‌های مقاومت نیز اعلام کرده‌اند این دو کشور را «دشمن» و «خائن به آرمان قدس» می‌دانند. این در حالی است که در متن کامل توافق عادی‌سازی نیز هیچ سخنی از حقوق فلسطینیان به میان نیامده، با اینکه آل نهیان و آل خلیفه هر دو مدعی بودند که تن دادن به خفت صلح با اسرائیل، به معنای عدول از آرمان قدس نیست. امارات حتی این مصالحه ننگین را باعث کوتاه آمدن اشغالگران از اجرای طرح الحاق برشمرد، حال آنکه طبق معاهده امضا شده میان منامه، ابوظبی و تل‌آویو، کوچک‌ترین اشاره‌ای نشده که اسرائیل ملزم به توقف الحاق کرانه باختری و یا حتی تأخیر در اجرای آن است. و بالاخره اینکه فلسطینی‌ها این خیانت را هرگز فراموش نمی‌کنند و نمی‌پذیرند به نام دفاع از آن‌ها، حقوقشان وجه‌المصالحه سازش شود،‌ درحالی‌که سال‌هاست در محاصره اشغالگران به سر می‌برند و از حقوق اولیه خود محروم‌اند. از زاویه فرصت اگر به عادی‌سازی نگاه کنیم، زمینه نبرد تاریخی و خالصانه با صهیونیست‌ها و حامیانش فراهم شده و دست مقاومت با آسودگی خاطر بیشتری علیه خائنین به آرمان قدس روی ماشه می‌رود.