شناسهٔ خبر: 39782071 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: مشرق | لینک خبر

سخن روز مطبوعات

روایتی از دلایل تنش‌های اخیر در خلیج فارس/ گرانی‌های مصنوعی از کجا آمده است؟!

بخش مهمی از گرانی‌ها به دلیل ‌اشکالات ساختاری بودجه است که متاسفانه دولت و مجلس فعلی علی‌رغم تاکیدات رهبر معظم انقلاب اقدام بایسته‌ای در این زمینه نداشتند.

صاحب‌خبر -

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

گرانی‌های مصنوعی از کجا آمده است؟!

کمال احمدی در کیهان نوشت:

طی هفته‌های اخیرعلاوه‌بر ویروس منحوس کرونا که کشور را درگیر خود کرده ویروس گرانی‌های سرسام‌آور و بعضا مصنوعی هم بدجوری با اعصاب و روان مردم بازی می‌کند. مثلا قیمت برخی کالاهای اساسی نظیر برنج و حبوبات که واردات آنها اتفاقا با ارز 4200تومانی صورت می‌گیرد به شکل عجیب و غریبی افزایش یافته است؛ برنج 44 درصد و حبوبات بعضا تا حدود 30درصد گران شده تا جایی که مثلا عدس ایرانی از 19هزار تومان به 25هزار تومان رسیده یا شکر با رشد 15 درصدی به کیلویی 10هزار تومان نزدیک شده است.نرخ میوه و صیفی‌جات هم که داستان تلخی دارد، به‌طور مثال قیمت لیموترش و شیرین به‌عنوان میوه‌های ضدکرونا تا چند برابر قیمت معمولی‌شان پیش رفته است.

البته گرانی‌ها فقط به موارد فوق ختم نمی‌شود بلکه از بازار آهن هم خبر می‌رسد که قیمت هر کیلو آهن ،یک روزه 1000تومان گران شده است! همچنین قیمت برخی کالاهای مصرفی نظیرخودرو هم در این یک‌ماه افزایش عجیبی داشته است. مثلا پراید از 61 میلیون به بیش از70 میلیون تومان، پژو 405 از 95 میلیون به حدود 110 میلیون تومان و... رسیده است.

درباره این گرانی‌ها و راهکار کنترل آنها اشاره به چند نکته ضروری است:

۱- برخی از موارد گرانی‌ها قطعا تصنعی و خودساخته است به‌طور مثال، دبیرکل اتحادیه بنکداران مواد غذایی رسما چند روز پیش اعلام کرد که گران شدن حبوبات نه به‌دلیل کمبود و کسری بار بلکه به‌دلیل سودجویی برخی بارفروشان بوده است.

شبیه همین اظهارات را رئیس ‌اتحادیه بارفروشان میوه هم درباره گرانی لیموترش و شیرین داشت که گفت: «متأسفانه لیموترشی که باید ۶ تا ۷ هزار تومان به فروش برسد، از سوی دلالان به ۳۵ هزار تومان افزایش یافته ‌است.»

نکته جالب درباره این سودجویی‌ها اینکه عاملان اکثر این گرانی‌های مصنوعی برای متولیان امر شناخته شده هستند اما معلوم نیست به چه دلیل با آنها برخورد نمی‌شود، مثلا رئیس ‌اتحادیه بارفروشان میوه درباره هویت عاملان گرانی لیموترش و شیرین می‌گوید: «ما به صنعت و معدن، اتاق ایران و تعزیرات و... اعلام کردیم که انحصار لیموترش دست چهار، پنج نفر سودجو افتاده‌ که در سردخانه‌ها دپو کرده‌اند. حتی از ۱۰ روز قبل به رئیس ‌تعزیرات حکومتی استان تهران و اتاق تهران نامه زدیم و آدرس این چهار، پنج نفر را دادیم».

همچنین یک عضو هیئت مدیره اتحادیه بارفروشان میدان مرکزی میوه و تره‌بار هم در گفت‌وگو با باشگاه خبرنگاران در اظهاراتی قابل تامل گفت: علی‌رغم آنکه اسامی انحصارگران لیموترش و لیموشیرین را به اداره تعزیرات وزارت صمت و اداره اطلاعات جهرم گزارش داده‌ایم اما اراده‌ای برای برخورد وجود ندارد!

با این اظهارات به‌راحتی می‌توان نتیجه گرفت که بخش مهمی از گرانی‌ها همان‌طور که ‌اشاره شد تصنعی است و راهکار کنترل آن هم عزم جدی دستگاه‌های اجرایی و نظارتی برای برخورد با متخلفان است. واقعا اگر دستگاه‌های مذکورقصد برخورد با گرانفروشی را دارند بسم‌الله، این گوی و این میدان.آستین همت بالا بزنید و متخلفان را که ظاهرا اسم و آدرس مشخصی هم دارند مجازات سختی کنید تا هم درس عبرتی برای سایر متخلفان شود و هم مایه دلگرمی برای هشتاد میلیون ایرانی.

۲- البته قصه گرانی‌ها وقتی تلخ‌تر و دردناک‌تر می‌شود که بدانیم برخی دستگاه‌های دولتی با کوتاهی در انجام وظایف قانونی و خدای ناکرده زد وبند با بعضی عوامل گرانی و یا در حالت خوشبینانه سوءتدبیرها موجبات گرانی‌های خودساخته را فراهم می‌کنند.

در این خصوص به اظهارات رئیس ‌اتحادیه فروشندگان آهن و فولاد درباره عدم نظارت دستگاه‌های مسئول بر بازار آهن توجه کنید؛ حمیدرضا رستگار در گفت‌وگویی با بیان اینکه ما نمی‌دانیم چه اتفاقی در بازار افتاده که یک روزه قیمت هر کیلو آهن هزار تومان نوسان پیدا می‌کند، می‌گوید: «چرا باید ورق بلند در بورس 6 تا 7 هزار تومان قیمت بخورد اما در بازار با 10 هزار تومان به فروش برسد، سود این اختلاف قیمت‌ها به جیب چه کسانی می‌رود، چرا هیچ شفاف‌سازی در بخش قیمت و فروش آهن و ورق‌های فولادی نیست، چرا هیچ نظارتی صورت نمی‌گیرد؟» یا دبیرکانون مرغداران کشور در گفت‌وگویی از رابطه یکی از دستگاه‌های دولتی با واسطه‌ها خبر داده و می‌گوید: «متاسفانه شرکت پشتیبانی امور دام به‌جای اینکه مرغ را از خود مرغداران تهیه کند از واسطه‌ها می‌خرد و همین مسئله باعث شده تا در هر کیلو مرغی که واسطه‌ها از مرغداران خریداری می‌کند 3 هزار تومان نصیب آنها شود. واسطه‌ها مرغ زنده را کیلویی 6300 تا 6500 تومان از مرغداران خریداری می‌کنند و پس از تحویل به کشتارگاه برای آنها کیلویی 7700 تومان تمام می‌شود که البته این قیمت مرغ زنده است و شرکت پشتیبانی امور دام کشور نیز از آنها به قیمت 12 هزار و 700 تومان خریداری می‌کنند».

 با این توصیفات ،آیا می‌توان از دستگاه فوق‌الذکر که دلال‌ها را بر تولیدکنندگان ترجیح می‌دهد انتظار داشت که با عوامل گرانی برخورد کند؟ آیا نباید با همین دستگاه به‌عنوان یکی از دلایل گرانی برخورد کرد؟

۳- یکی دیگر از عوامل گرانی‌ها، ماجرای تکراری و تلخ سودجویی برخی واردکنندگان است که متاسفانه با وجود دریافت ارز 4200تومانی برای واردات کالاهای اساسی، این کالاها را بعضا گرانتر از نرخ تمام شده به فروش می‌رسانند.

در همین رابطه اخیرا رئیس ‌انجمن صنایع خوراک دام و طیور با ‌اشاره به گرانفروشی انواع ویتامین دامی علی‌رغم تخصیص ارز 4200تومانی برای واردات آنها گفته است: «میانگین قیمت خرید ویتامین A که هم‌اکنون در گمرک منتظر ارز ۴۲۰۰ تومانی است، ۱۰۲ یورو است که قیمت قابل فروش آن به ازای هر کیلوگرم حداکثر ۸۰۵ هزار تومان می‌شود. (حالا) اگر ارز ٤٢٠٠ تومانی را هم حذف کنند و این ویتامین با ارز آزاد وارد کشور شود قیمت آن یک میلیون و ۱۴۵ هزار و ۵۰۰ تومان می‌شود. این درحالی است که تولیدکنندگان این نهاده‌ها را به قیمت دو میلیون و ۸۰۰ هزارتومان خریداری می‌کنند!»

اظهارات فوق ناخودآگاه این پرسش را ایجاد می‌کند که تا چه زمانی قرار است ذخایر ارزی گران‌بهای کشور که با مشقت فراوانی تهیه می‌شود به جیب عده‌ای رانت‌خوار و سودجو ریخته شود؟مگر هدف از تخصیص این ارز کاهش قیمت تمام شده برای مصرف‌کننده نهایی نیست پس چرا باید به‌جای اینکه توده‌های مردم از نتایج این تخصیص‌ها بهره‌مند شوند فقط گروهی فرصت‌طلب مشغول ثروت‌اندوزی‌اند؟

فراموش نمی‌کنیم که همین چند روز پیش گزارش تفریغ بودجه سال 97 از سوی دیوان محاسبات نشان داد در قبال تخصیص 4/8 میلیارد دلار ارز4200تومانی هیچ کالایی وارد نشده و حداقل تا زمان تهیه گزارش مذکور مابه‌ازای وارداتی نداشته است. لذا ، این روزها نیز بیم آن می‌رود که سال 1401بازهم در گزارش تفریغ بودجه شاهد گزارش تلخی بابت انحراف ارز 4200تومانی باشیم.

۴- بخش مهمی از گرانی‌ها به دلیل ‌اشکالات ساختاری بودجه است که متاسفانه دولت و مجلس فعلی علی‌رغم تاکیدات رهبر معظم انقلاب اقدام بایسته‌ای در این زمینه نداشتند. عدم توجه به این ‌اشکالات سبب بروز کسری بودجه‌های مداوم در سال‌های پیاپی شده و همین امسال نیز با توجه به کاهش شدید قیمت جهانی نفت و شیوع ویروس کرونا پیش‌بینی می‌شود با کسری 180هزار میلیارد تومانی مواجه باشیم.

همین مسئله موجب شده تا برخی حامیان اقتصادی دولت مجوز خلق پول را برای دولت صادر کنند مثلا مسعود نیلی که تا چند وقت قبل به عنوان تئوریسین اقتصادی دولت روحانی معرفی می‌شد در اظهاراتی با ‌اشاره به اثرات ویروس کرونا بر جامعه ادعا کرده که سیاست‌گذار راهی جز استفاده از منابع بانک مرکزی و صندوق‌ها پیش روی خود نمی‌بیند.

استفاده از منابع بانک مرکزی به عبارتی یعنی اینکه دولت به سمت رشد پایه پولی رفته و از این طریق به جبران هزینه‌هایش بپردازد. این روش به اعتقاد اغلب کارشناسان یقینا تبعات سنگین گرانی و تورم را در پی خواهد داشت که تا حد امکان باید از آن پرهیز کرد.

البته نظرات دیگری هم برای جبران کسری بودجه مطرح شده نظیر انتشار بیشتر اوراق بدهی که محل سؤال و تامل است چرا که همین الان در بودجه 99 بیش از 80هزار میلیارد تومان درآمد از محل فروش اوراق در نظر گرفته شده که به این رقم باید اوراق پارسال را هم که آن هم در حدود همین ارقام بود اضافه کرد.

خطر انتشار بی‌رویه این اوراق این است که بدهی دولت‌های بعدی مدام افزایش می‌یابد و به نوعی دولت فعلی برای جبران هزینه‌هایش صرفا به آینده فروشی دست زده است. هرچند در شرایط کنونی عده‌ای معتقدند چاره‌ای جز این کارها نیست ولی به نظر می‌رسد مهم‌ترین اقدام همان انجام اصلاحات ساختاری در بودجه و رعایت انضباط پولی است.

براین اساس انتظار می‌رود مجلس یازدهم که برخوردار از نیروهای متخصص و انقلابی است در یک حرکت جهادی نسبت به این اقدام اساسی همت کرده و خیر کثیری برای خود و نسل‌های آتی ایران اسلامی به ارمغان آورد.

مختصات اجتماعی و فرهنگی شرایط پساکرونایی در ایران

تقی آزاد ارمکی در ایران نوشت:

کمی دیر به‌نظر می‌رسد تا در مورد شرایط بعد کرونایی و بهتر است بگوییم جامعه بعد کرونایی سخن بگوییم. زیرا شواهد نشان از این دارند که کرونا خیلی بیشتر از یکی دو ماه گذشته در جهان شرقی و غربی و حتی در جهان ایرانی شروع شده است.

آمدنش بدون خبر بود ولی ماندنش با خبر بوده است. خبری که کرونا در ایران داشت، جان عزیزانمان را گرفتن و به تعطیلی کشاندن مشاغل و زندگی اجتماعی بود. زمان و دوره‌ای که بیشتر افراد در حوزه مدیریت بحران کرونا و سامان اجتماعی آن وارد شدند، زمان و دوره حضور فراگیر توأم با خطر آن بوده است.

این دوره را دوره کرونایی می‌نامیم. این دوره مانند آمدن سیل به در خانه‌ها و محل‌های کار بوده است. سیل که از جلوی خانه و اداره شکل نگرفته است، سیل از مکان‌های دور شکل گرفته و در نهایت به جلوی محل زندگی و کار ما برای ماندن و اثرگذاری تخریبی رسیده است.

اگر خانه و اداره ما جلوی سیل قرار نداشت، سیل مسیر حرکتش را ادامه می‌داد و می‌رفت تا به دشت و دمن و کوه و جلگه و رودخانه و برکه و دریاچه و دریا برسد. آنوقت در آنجا آرام می‌گرفت. پس خانه و محل کارمان مانعی برای حرکت سیل بوده و به‌همین دلیل هم خطرناک ظاهر می‌شود و برای ما ویرانی در پی دارد. جریان کرونا هم همین‌گونه است. ما در مقابل حرکتش قرار گرفته‌ایم و به حیات و ماندگاری و حضورش در خانه و اداره و زیست‌مان کمک کرده‌ایم.

بدین لحاظ به‌دلیل گرفتار شدن ما با اوست که نمی‌رود و ماندگاری یافته است. نکته اصلی این است که نحوه حضور کرونا در جامعه ما مانند نحوه بقای آن نیست. آمده است که بماند و ما هم به او کمک می‌کنیم که بماند. همین که خودمان را در معرضش قرار می‌دهیم و بیمارستان‌ها و مراکز درمانی‌مان را آماده مدیریتش می‌کنیم، راه‌هایی برای بقایش فراهم می‌سازیم. اگر می‌خواستیم برود مانند وبای قدیمی، با کشتن بسیاری می‌رفت.

حرکتش می‌توانست منشأ قربانی گرفتن جان بسیاری از دیگر مردمان باشد. ما در مقابلش ایستادیم که به جایی دیگر نرود. تا حدودی هم موفق بوده‌ایم. قربانی داده‌ایم و هزینه کرده‌ایم تا ضمن بقایش به نجات جان دیگرانی که در معرضش بودند اقدام کرده باشیم.

کاری که احتمالاً چینی‌ها نکردند و کرونا را صادر کردند یا اینکه در اولین مرحله امریکایی‌ها به چین صادر کردند. پس کرونای ایرانی در ایران می‌ماند اما چون اول دشمن بوده و در مرحله بعد به میهمان ناخواسته تبدیل شده است و در گذر زمان به امری خودمانی تبدیل شده است اثرات تخریبش کمتر از روزهای اول است.

در زمان بقا و ماندگاری کرونا دیگر نمی‌توانیم سخن از شرایط بحرانی بگوییم. باید بگوییم که کرونای ایرانی با ما می‌ماند و رابطه‌اش همزیستی تزاحمی خواهد بود. ما را اذیت خواهد کرد و در عین حال قوی خواهیم شد. شواهد هم نشان از قوت بخشیدن کرونا به نظام بهداشت و درمان و علم و تخصص و ابداع و خلاقیت دارند.

از زمان ورود کرونا به طور آشکار و فراگیر است که جامعه و موقعیت بعد کرونایی شکل گرفته و در حال حاضر در این شرایط قرار داریم. شواهد و سیاست‌ها و دستورالعمل‌ها هم نشان از این دارند که ما زودتر از دیگر بخش‌های جهان خودمان را در شرایط بعد کرونایی قرار داده‌ایم. با این بیان در مقابل این سؤال مهم قرار می‌گیریم که «مختصات اجتماعی و فرهنگی شرایط بعد کرونایی در ایران چگونه خواهد بود؟» در یک بیان کلی ادعایم بر این است که شرایط بعد کرونایی متضاد با شرایط قبل کرونایی نیست و نخواهد بود.

جامعه بعد کرونایی از درون جامعه کرونایی با مختصات جدیدی سامان می‌یابد. با حضور کرونا، جامعه و مناسبات اجتماعی همراه با تغییرات بنیادین خواهد شد. این تغییرات را می‌توانیم در شرایط فعلی که مرحله آغازین جامعه بعد کرونایی است، مشاهده کنیم. در یک نگاه، ما با ظهور سردی تا گرمی روابط اجتماعی روبه‌رو هستیم.

ادامه سیاست جدایی گزینی اجتماعی که به تمایزبخشی‌های متعدد اجتماعی می‌انجامد، ظهور شکل جدیدی از روابط اجتماعی، اهمیت یافتن نمادها و نشان‌های جدیدی که تنظیم‌کننده مناسبات و روابط اجتماعی است و حذف و دگردیسی بسیاری از نمادها ونشانه‌های قبلی، جابه‌جایی افراد و موقعیت‌ها، تقدم و تأخر بخشیدن به بعضی از ارزش‌ها و الگوهای رفتاری و... را در این شرایط و شرایط بعدی شاهد خواهیم بود.

اگر در گذشته به لحاظ فرهنگی، خودمانی بودن در ارتباط بسیار نزدیک فیزیکی قلمداد می‌شد، در شرایط بعد کرونایی، اظهار و اعلام دوستی و روابط خودمانی با استفاده از مجموعه‌ای از نشانه‌ها و نمادها و علائمی خواهد بود که تاکنون به آن توجه نمی‌کردیم، در شرایط کرونا و بعد از آن یاد گرفتیم که هر کس در بودن و زیستش نیاز به فضایی خاص به‌لحاظ مکانی و اجتماعی دارد.

بدین لحاظ شاهد تغییر در نحوه سامان دادن صف‌ها و نحوه نشست و برخاست افراد در فضاهای عمومی و خصوصی خواهیم بود. در آینده حوزه قضایی کشور با مجموعه‌ای از شکایاتی روبه‌رو خواهد شد که شاکی مدعی عدم رعایت فاصله فیزیکی و اجتماعی از طرف دیگری خواهد شد. جدایی گزینی که می‌تواند به فردگرایی و تنهایی هم بینجامد یکی از این نتایج خواهد بود. اگر در گذشته رفتن فردی در اتاق به تنهایی، جرم اخلاقی و فرهنگی قلمداد می‌شد در شرایط بعد کرونایی امری طبیعی قلمداد خواهد شد.

اگر دست ندادن و نبوسیدن فردی بی‌ادبی و بی‌احترامی قلمداد می‌شد، در شرایط بعد کرونایی امری اخلاقی و مدنی قلمداد خواهد شد و... دست بوسیدن، بغل کردن در جمع، دست دادن و روبوسی و... اموری محسوب خواهند شد که در بسیاری از سطوح مورد مضحکه و اعتراض جمعی قرار خواهد گرفت و به جای آن فاصله گزینی اصل خواهد شد.

مسیر حرکت جامعه ایرانی به لحاظ اجتماعی در شرایط بعد کرونایی در اهمیت بخشیدن به روابط اجتماعی مبتنی بر حق و جایگاه فردی تا همگانی خواهد بود. این مسیر می‌تواند در یک دوره‌ موجب چندین گرایش عمده در ایران با محوریت نیروها و طبقات اجتماعی باشد:

اول، برای بخش مهمی از جامعه ایرانی، به‌طور خاص برای جوانان و زنان و بزرگسالان، با ظهور انزواگرایی و میل به زیست فردی ضد اجتماعی باشد.

دوم، برای بخش مدنی و درگیر مسائل و مشکلات اجتماعی، به‌طور خاص بخش مهم طبقه بالا و متوسط جامعه، به بازاندیشی موقعیتی بینجامد و در استمرار آن ایران با فردیت مدرن اجتماعی روبه‌رو شود.

این فردیت همراه با مسئولیت‌پذیری اجتماعی در سطوح متعدد با بنیان‌های حقوقی و قانونی راهی در تقویت بنیان‌های اجتماعی و جریان توسعه و دموکراسی خواهد گشود. سوم، مناسبات اجتماعی معمول و متعارف طبقه پایین جامعه را با چالش‌های مهمی روبه‌رو سازد.

در این طبقه اصلی‌ترین سطح روابط با پیوستگی حضوری افراد، روابط چهره به چهره، حضور همه افراد واحد اجتماعی برای انجام امر خیر یا شر، و... سامان یافته است. آموزه‌ای که اکثریت افراد این طبقه از قبض و بسط روابط اجتماعی بر اساس بهداشت و سلامت فردی و جمعی در قالب جدایی گزینی و فاصله‌گیری مکانی و اجتماعی آموختند، آنها را به تأمل و بازبینی روابط پیشین وامی دارد.

این بازبینی، بدون چالش نخواهد بود. بدین لحاظ است که شرایط بعد کرونایی یکبار دیگر طبقه پایین جامعه در معرض داوری همه برای رعایت بهداشت و نظافت و سلامت قرار خواهد گرفت و عناصر و اجزای همین طبقه هم از نگاه درون طبقه‌ای، به نقد و اعتراض و تقویت منزلت طبقاتی‌شان خواهند پرداخت. حاصل این نگاه دوگانه (نقد و نظارت بیرونی، تلاش برای به سامان کردن از درون) منشأ ظهور چالش‌های مهمی در حوزه روابط و مناسبات اجتماعی خواهد شد.

در نتیجه طبقه پایین جامعه حداقل در یک مرحله مهم زماندار در جهت بازسازی خود عمل خواهد کرد و امکان عمل ضدطبقاتی بر اساس ایدئولوژی فقرزدایی را پیدا نخواهد کرد. این بار بیشتر مشکلات و مسائل و مصائب بر سر طبقه پایین جامعه می‌ریزد. این طبقه است که در جهت تحقق رسالت نقش تاریخی‌اش با کنش بهداشتی، سلامت و ارتقا بخشی به زندگی تحول‌آفرین خواهد شد.

روایتی از دلایل تنش‌های اخیر در خلیج فارس

عزیز غضنفری در جوان نوشت:

همان زمان ساقط شدن پهپاد امریکایی‌گفته می‌شد که رخداد ساقط کردن پهپاد امریکایی در خلیج فارس فقط یک حادثه و اقدام نظامی صرف نیست، بلکه منشأ تحولات سیاسی و راهبردی مؤثری در خلیج فارس و حتی در غرب آسیا می‌تواند باشد. در کنار این برخی دیگر از اقدامات صورت گرفته در خلیج فارس و در حوزه اقتصادی عربی سبب شد شرایط منطقه پیچیده‌تر نیز شود.

مهم‌ترین خصلت و پیامد تحولات سال گذشته که در خلیج فارس صورت گرفت، آن بود که جمهوری اسلامی موازنه استراتژیک را کاملاً به نفع خود تغییر داد. پیامد دیگر رخدادهای سال گذشته خلیج فارس آن بود که روابط سیاسی و امنیتی امریکا و کشورهای بخش جنوبی خلیج فارس را دستخوش تغییر کرد.

برخی کشورهای عربی که به زعم خود، امنیت و بقای خود را در برابر مخاطرات ایران در پیوند و ائتلاف امنیتی با امریکا تنظیم کرده بودند، حال به چشم خویش دیدند که ایران هواپیمای بدون سرنشین رژیم امریکا را ساقط کرده، اما در برابر این اتفاق، امریکایی‌ها از خودشان نمی‌توانند دفاع کنند، چه برسد به اینکه در هنگامه خطر تصمیم بگیرند از رژیم‌های عربی به دفاع و مراقبت بپردازند.

لازم به ذکر است که این محاسبه جدید تولید شده در کشورهای عربی که در نتیجه آن رفتارهای برخی دولت‌های عرب منطقه را نسبت به ایران دچار تغییر کرد، هر چند در سطح تاکتیکی قابل بررسی است، اما اهمیت فراوان داشته و دارد.

در همین دوران توجه به گزارش مطرح شده در کنگره امریکا بسیار حائز توجه است؛ اعلام شد که رویکرد و اقدامات جدید ایران در خلیج فارس، بازدارندگی منطقه‌ای را به نفع جمهوری اسلامی تغییر داده و هژمونی ایالات متحده به شکل زائدالوصفی با چالش مواجه گردیده است.

از اینجا به بعد امریکایی‌ها تصمیم به انجام برخی اقدامات برای بازگرداندن شرایط به نفع ایالات متحده و یا دست کم به نقطه موازنه و بازدارندگی برابر شدند. اقدام به ترور سردار سلیمانی در چارچوب این سیاست ارزیابی می‌شود.

چرا که بعد از این اتفاق در کنگره امریکا این بحث مطرح شد که امریکا با ترور سردار سلیمانی توانسته رخنه‌های ایجاد شده در توان بازدارندگی امریکا در خلیج فارس را تا حد نسبتاً زیادی ترمیم نماید.

در ادامه این واقعه، بخش شناوری امریکایی در خلیج فارس در سطح تاکتیکی و البته به شکل بسیار محدود، سلسله رفتارهایی از خود بروز دادند تا حضور مؤثر و تعیین‌کننده نیروی دریایی ایران در خلیج فارس را در موقعیتی ضعیف‌تر نسبت به گذشته تثبیت کنند.

این، اما یک طرف ماجراست. چرا که برای ایران هم بسیار اهمیت داشته و دارد که ثابت کند ترور شهید سلیمانی به هیچ گونه‌ای در رویکرد جمهوری اسلامی ایران در منطقه خلیج فارس تأثیر منفی ایجاد نخواهد کرد. بر این مبنا نیروی دریایی سپاه با طراحی‌هایی عملیاتی جدید، به حضور خود در خلیج فارس به شکل مؤثرتر، فراگیرتر و جدی‌تر ادامه داد.

خلاصه تحولات خلیج فارس که این روزها در جریان می‌باشد، آن است که امریکا به‌دنبال بازگرداندن موازنه استراتژیک این منطقه به دوره پیش از ساقط کردن گلوبال هاوک و احیای هژمونی منطقه‌ای خود با هدف بازیابی اعتبار سابق بین کشورهای عربی است؛ خیلی روشن است که امریکا چندین دهه است با معرفی خود به عنوان بازیگر بی بدیل و تعیین کننده در خلیج فارس، دول عربی این منطقه را دوشیده و منافع سرشار اقتصادی را به سمت امریکا روانه کرده است.

در سوی دیگر این مصاف، ایران نیز در این زمینه می‌خواهد محاسبه و رفتار امریکایی‌ها را اصلاح و تصحیح نماید که هرگز از شرایط سیاسی و امنیتی که پس از ساقط کردن گلوبال هاوک پدید آمده عقب نشینی نخواهد کرد و کماکان بازیگر اصلی و تعیین کننده در خلیج فارس باقی خواهد ماند. تجربه و تاریخ تحولات خلیج فارس، مخصوصا از اواخر جنگ تحمیلی به این سو، نشان داده جمهوری اسلامی ایران با اعلام و اعمال بازدارندگی نامتقارن در خلیج فارس، قابلیت‌ها و امکانات تثبیت موازنه راهبردی به نفع خود در این حوزه جغرافیایی را در اختیار دارد.

فرصت طلایی ترمیم اصلاحات

علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:

 این روزها و درست در زمانی که تب کرونا می‌رود تا آرام‌آرام فرونشیند، انگار برخی بغض‌های در گلومانده یا حرف‌های نزده، تلاش می‌کنند تا سرریز شوند. از جمله مهم‌ترین موضوعاتی که در سپهر سیاست ایران، پشتِ کروناویروس پنهان شد، ماجرای شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات اسفندماه سال گذشته است. موضوعی که بهانه‌ای شد تا بسیاری از حساب‌های قدیمی تسویه شود و جریان‌های درون‌جناحی دست به تخریب یکدیگر بزنند.

یکی که از قضا رسانه هم در اختیار دارد، دم به دم مصاحبه می‌کند و آن دیگری به دلایلی رفتن را بر ماندن ترجیح داده و استعفا می‌دهد. یکی هم سعی می‌کند نجیبانه نظاره‌گر باشد و در این میانه آن یکی باز هم سکوت پیشه کرده و دم نمی‌زند. در رده‌های دیگر هم وضع بر همین منوال است. هر کسی تلاش می‌کند تا نسبت خود را با مجموعه جریان اصلاح‌طلبی تعریف یا بازتعریف کرده و موضعی مشخص در منازعات درون‌جناحی داشته باشد.

بی‌گمان بررسی بروز این شرایط نیاز به آسیب‌شناسی دارد. اینکه چرا جریان اصلاحات پس از چند پیروزی پیاپی انتخاباتی، بخش قابل توجهی از پایگاه اجتماعی خود را از دست داد و اینکه چرا نتوانسته است پس از دو دهه فعالیت مستمر سیاسی، هنوز نسبت خود را با نهاد قدرت و حتی بدنه اجتماعی تبیین کند، اینکه هنوز مشخص نیست سرآخر اصلاح‌طلبان در هر حال با قدرت همراهند یا گاهی بر قدرت می‌شوند‏ و بی‌شمار پرسش‌های دیگر که باید پاسخ‌های کارشناسی و علمی برای آن‌ها یافت.

حتی با پذیرفتن فرض حمله گازنبری تندروهای داخلی و رادیکال‌های برانداز با کلیدواژه حمله به اصلاحات، باز هم نیاز به بازنگری در عملکرد و شیوه‌های سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبان بایسته و ضروری می‌نماید. در اصلِ وقوع همین حملات هم باید آسیب‌شناسی رخ دهد. چرا گارد جریان اصلاحات تا این حد پایین بوده که هر جریان تندرویی امکان و فرصت حمله به آن را یافته است؟ در کنار تمام این پرسش‌ها باید جانب انصاف و اعتدال را هم نگه داشت.

با این اوصاف، گرچه به نظر نمی‌رسد در این دعواها کسی حوصله و مجال مباحث ایجابی داشته باشد، لیکن به دلیل وجه مثبت و تکرارنشدنی این وضعیت برای اصلاح‌طلبان باید به مباحث ایجابی ـ در حد امکان ـ پرداخت. چرا‏‏که این فرصت برای اصلاحات و اصلاح‌طلبی، فرصتی کم‌نظیر و بلکه بی‌نظیر است. در زمانه‌ای که نسبت اصلاح‌طلبان ـ اصلاح‌طلبی به مفهوم واقعی کلمه ـ با جریان قدرت به حداقل ممکن در طول عمر جمهوری اسلامی رسیده یا خواهد رسید، زمان و فرصت مناسبی برای بازیابی و بازتعریف بسیاری از مفاهیم بنیادین، خط‌مشی‌ها، تعیین نسبت‌ها و... وجود دارد.

جریان‌های جبهه اصلاح‌طلبی باید به درکی درست از نقش، کارکرد و کاربست‌های یکدیگر داشته باشند. این موضوع به ویژه در دو سر طیف این جبهه بیش از دیگر نقاط رخ می‌نماید. اینکه دو سر طیف یک جبهه هر کدام با گروه هدف خاص، چه نسبتی را تعریف می‌کند باید به یکی از اصلی‌ترین راهبردهای جبهه اصلاح‌طلبی تبدیل شود. درصورت شناخت هر یک از جریان‌های اصلاح‌طلبی از کارکردها و کاربست‌ها و راهبردهای این جبهه، بسیاری از بحث‌های موجود از میان خواهد رفت.

بحث‌هایی که این روزها بیش از هر چیز به مجادله مرغ و تخم مرغ می‌ماند. چرا که به عنوان نمونه عبور از شخصیت‌های وزین اصلاح‌طلب به همان اندازه خطرناک است که ماندن در این چهره‌ها؛ یا توقف گروهی از اصلاح‌طلبان در رویای دهه هشتاد به همان اندازه مخدر است که شتاب بیش از حد گروه دیگر؛ در‏مجموع آنچه گفته آمد به نظر می‌رسد باقیمانده لشگر شکست‌ خورده اصلاحات باید پس از سرشماری نیروهای به جامانده از این نبرد، آن‌ها را از نو ساخته و در عرصه‌های مختلف با کارکردهای متفاوت ـ اما تبیین شده ـ به کار گیرد. بدین شیوه و با تعریف نسبت دقیق این جریان با نهاد قدرت و بدنه اجتماعی موثر، می‌توان نسبت به آینده جبهه اصلاح‌طلبی امیدوار بود.