به گزارش خبرنگار ایلنا، تلویزیون در اغلب کشورهای پیشرفته ارتباطی خوبی با سینما دارد. به نوعی این رسانه فراگیر با پخش تیزرهای تبلیغاتی فیلمها و ساخت برنامههای سینما محور به استقبال هرچه بیشتر از آثار فرهنگی در سینما کمک میکند. اما سالهاست که ساختار تلویزیون در ایران بهگونهای در تضاد با بدنه اصلی سینمای ایران قرار گرفته است.
اکنون مدتهاست که تلویزیون در مواجهه با کلیت آثار سینمایی برخوردی سلیقهای را پیش گرفته و تنها به حمایت از برخی آثار خاص که با آنها موافق است، میپردازد. همین موضوع موجب بروز نارضایتی فیلمسازانی شده که با استناد به نام رسانه ملی این رویکرد تلویزیون را زیرسوال میبرند. به نوعی این افراد به عدم پخش تیزرهای تبلیغاتی و نقد یکطرفهای که در برنامههای سینمایی سیما مطرح میشود، انتقاد داشته و خواهان نگاه برابر به تمام آثار سینمایی هستند.
از سوی دیگر هر ساله در آستانه برگزاری جشنواره فیلم فجر، تلویزیون به تولید برنامههایی درباره سینما پرداخته که غالبا با حواشی بسیاری همراه است چراکه بسیاری از فیلمسازان مستقل معتقدند، این برنامهها نیز به صورت سفارشی و با جهتدهی به بررسی آثار میپردازد.
در آستانه برگزاری سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر سعی کردیم عملکرد برنامههای سینما محور تلویزیون را بررسی کنیم. گفتگوی ایلنا با علیرضا شجاعنوری (تهیهکننده سینما) پیرامون عملکرد چهل ساله تلویزیون در پوشش از سینما انجام شد.
شجاعنوری در این گفتگو ضمن نقد رویکرد کلی تلویزیون، معتقد است که عدم برقراری دیالوگ و وجود ملاحظات سیاسی در این رسانه سبب ایجاد وضعیت کنونی شده است. وضعیتی که روز به روز سبب کاهش محبوبیت رسانه ملی شده و سرمایه اجتماعی تلویزیون را با خطر جدی مواجه کرده است. ماحصل این گفتگو در ادامه آمده است.
تلویزیون برای داشتن مخاطب به صورت سَلبی عمل میکند
همه دختران یکچشم باشند تا دختر من زود شوهر کند
بهطور کلی برنامههایی سینمایی تلویزیون در ۴۰ سال گذشته را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا این برنامهها در کمک به سینمای ایران موفق بودهاند؟
زمانی بود که کار دیجیتال نشده بود و همهچیز ویدیویی بود. زمان جنگ بود و توجه دادن مردم به اینکه رویدادی سینمایی در حال برگزاریست و در شهر اتفاقاتی در جریان است، خوب بود و مردم هم متوجه سینما میشدند و بعضا هم برای دیدن فیلمها میرفتند و استقبال خوبی صورت میگرفت. طبیعتا در آن زمان رقیبهای چندانی هم برای سینما وجود نداشت و استقبال بیشتری از فیلمها میشد. به نوعی در آن زمان تلویزیون نقش خوبی در معرفی فیلمهای سینمایی داشت. تا رسید به جایی که به وضعیت کنونی رسیدیم.
بهطور کلی تلویزیون همیشه خودش را رقیب سینما میداند؛ قبل از انقلاب هم به همین صورت بوده و بعد از انقلاب هم به این ترتیب ادامه پیدا کرده است. واقعا نمیدانم چرا به این صورت میشود که بین این دو یک حس رقابت وجود دارد. شاید تلویزیون نسبت به هر رسانهای که ناگهان مخاطبانش زیاد میشود، نمیگویم حسادت ولی غبطه میخورد و میگوید که من باید بیشترین مخاطب را داشته باشم. خب یکی از راههای این اتفاق میتواند به صورت ایجابی رخ دهد و راه دیگر آن سَلبی است. اما تلویزیون سَلبی برخورد میکند و میگوید که دیگران نباشند. به نوعی همه دختران یکچشمی باشند تا دختر من زود شوهر گیرش بیاید تا اینکه بگوید برای جذب مخاطبان بیشتر به چه راههایی میتوانم دست پیدا کنم برای اینکه مردم در درجه اول من را یک مشاور امین و یک دوست ببینند.
چون این راه برای تلویزیون دستیافتنی نیست، به دنبال آن نرفته و روش سَلبی را پیش گرفته است. بنابراین به هرکسی که بخواهد مخاطبان بیشتری از ما داشته باشد، انگ میزنیم، میگیریم، میبندیم و منع میکنیم. در واقع این نگرش کلی تلویزیون است.
اهل دیالوگ نیستیم و "همینی که هست" در جامعه حاکم است
مدیران تلویزیون تا چه اندازه در بهوجود آمدن این وضعیت نقش داشتهاند؟ آیا آنها نمیتوانستند رویکردی، غیرسَلبی را پیش بگیرند؟
به شخصه به کسانی که مدیریت فرهنگی در تلویزیون را برعهده دارند، حق میدهم. به این خاطر که بار سنگین سیاستزدگی را روی شانههایشان حمل میکنند. بنابراین مدیرانی که مجروح و منفعل سیاست هستند و چارهای ندارند را میفهمم. اما این موضوعات هم راهحل داشت. به نوعی ما اهل دیالوگ نیستیم و "همینی که هست" در جامعه ما حاکم است. یعنی بله یا خیر؛ انجام میدهی یا نه؟ نمیآییم حرف بزنیم که تو چه میخواهی که اتفاق بیفتد و پاسخ دهند که فردا فلان فیلم پخش نشود. اما به چه منظور این فیلم پخش نشود؟ بعد میفهمید که آن آقا فکر میکند که اگر فِلان فیلم پخش شود، "بیسار اتفاق" در اجتماع خواهد افتاد.
فرض کنید فیلمی درباره ایدز باشد، چرا آن را پخش نمیکنند؟ چون اگر پخش کنیم، ممکن است فردا بحرانی بهداشتی صورت گرفته و همه به سمت بیمارستانها هجوم بیاورند. به همین دلیل وزیر بهداشت گفته حتما این را پخش نکنید. چون بیمارستانهای ما ظرفیت ندارد. اگر دلیل این موضوع را بفهمیم، خب ممکن است من هم فکر کنم، اینکه کاری ندارد، قبل از آن گفتگو و توضیحی میگذاریم و شرایط را فراهم میکنیم. در این وضعیت میتوانیم فیلم خود را هم پخش کنیم ولی چون دیالوگ بین ما برقرار نمیشود، چنین اتفاقاتی رخ میدهد.
ملاحظات سیاسی در تلویزیون حرف اول و آخر را میزند
یعنی من میگویم چرا پخش نمیشود، میگویند نمیدانم چون آقای فلانی گفتند، به آقای فلانی میگوییم چرا، میگوید شخص وزیر این طور تشخیص داده است. وزیر را هم که پیدا نمیکنید، چون او هم گرفتار جای دیگری است. پس ما این فیلم را پخش نمیکنیم. این مثال سادهترین، دم دستترین و ملموسترین توضیح برای شرایط موجود است. یک زمانی خودم هم در تلویزیون کار میکردم و میدانم که ملاحظات سیاسی در این رسانه حرف اول و آخر را میزند؛ بنابراین "ارتش دیگر چرا ندارد!"
فکر میکنید ایجاد فضای گفتمان میتواند سبب ارتقای کیفیت آثار تلویزیونی شود؟
ما هیچوقت فضای گفتمان را به وجود نیاوردیم که بدانیم چطور میشود برنامههای بهتری داشت و با مردم مثل مخاطبان ذیشعور برخورد کرد و فکر نکنیم که نمیفهمند و همین است که ما میگوییم! چون به هر حال مخاطب ما از سر نجابتش بوده که شبکه ما را تماشا میکند، از سر نفهمیاش نیست، خیلی اوقات از سر جذابیت برنامه ما نیست؛ خبر دیگری ندارد و به احترام شما بهجای دیگری نگاه نمیکند. شما به او گفتید ماهواره نگذار، برخی از آنها نگذاشتهاند و شما را نگاه میکنند.
مردم به تلویزیون اعتماد کردهاند و آن را به خانههای خود راه دادهاند، پس نباید از اعتماد آنها سوءاستفاده شود.
تلویزیون در درجه اول باید خودش را تبیین کند که من چه کسی هستم، اگر مرحوم امام(ره) درباره آن گفتند، دانشگاه است، تعریف کنیم که چطور میتوانیم دانشگاه باشیم؟ عدهای فکر کردند که دانشگاه است؛ یعنی باید در آن فرمولهای مختلف درس بدهیم. "دانشگاه است"، یعنی جایی که هرکس در آن مینشیند، بتواند بهره خود را ببرد و در آن مطلب برای همه فراهم باشد. ولی چون دیدهاند که به آن دستگاه دسترسی پیدا نمیکنند، دیگر وقتی کلمه آموزش میآید، تخته سیاه و مواردی از این دست معنی میشود. به عنوان مثال اکنون همه تلویزیون تبدیل به کنکور شده و معلمهای حاضر در این رسانه هم با لحن خاصی درباره آن حرف میزنند.
اتفاقا این موارد باید روانشناسی شود. باید با چند روانشناس این برنامهها را ببینند تا متوجه شوند چه تاثیری روی روان دانشآموز شهرستانی که نمیتواند به کلاسهای کنکور آنچنانی تهران دست پیدا کند و نمیتواند جزوههای فرمولی را بخرد، میگذارد؟ و چطور آن فرد در یک برنامه دو ساعته تلویزیون، ناگهان خودش را از اجتماع جدا میبیند.
ما همیشه فکر میکنیم که فقط وقتی قرص نانی را از دست یتیمی بگیریم، یا خونی را به ناحق بریزیم، کار بدی کردهایم؛ این موارد در جای خود، ولی کار بد، موارد دیگری هم دارد. مرتب تمثیلهای دوران کلاسیک را برای خودمان میزنیم، نه اینطور نیست؛ اگر اکنون شما برنامهای در تلویزیون پخش کنید که یک بچه دبستانی در فلان شهر دور افتاده کوچک از پدر و مادرش بپرسد که این چیست و مادر او فقط یک آه بکشد و بچه بفهمد که ما نباید از اینها داشته باشیم؛ این همان قرص نانی است که به زور از دست یتیم گرفتهایم. پس باید حواسمان باشد که ما به عنوان تلویزیون یکی از اعضای مورد اعتماد هر خانوادهای به شمار میآییم. مردم به تلویزیون اعتماد کردهاند و آن را به خانههای خود راه دادهاند، پس نباید از اعتماد آنها سوءاستفاده شود. به نوعی اگر ساکت بنشینید خیلی بهتر است؛ به شما (تلویزیون) بگویند چه خبر و بگویید من چیز قابل عرضی ندارم.
اشاره کردید که در زمان جنگ شاهد همسویی بین سینما و تلویزیون بودیم ولی اکنون رابطه خوبی بین سینما و تلویزیون را شاهد نیستیم. تضاد و دعوای بین این دو از چه زمانی آغاز شد که اکنون ناگهان میبینیم تمام شبکههای سیما به اکران فیلمی همچون خانه پدری حمله میکنند؟
نمیتوانم تاریخ دقیقی را برای دعوای بین سینما و تلویزیون اعلام کنم. حتی قبل از آغاز برنامه هفت هم حس و حالهایی بود اما حال که درباره خانه پدری گفتید، باید بگویم، یکی از جرمهای خانه پدری سینمایی بودنش است. یعنی این فیلم بهطور طبیعی درصدی از محکومیت را دارد. به عنوان مثال فرض کنید یک آدم سوءسابقهدار را به اتهام دزدی آوردهاند، خب این فرد قبل از شروع محاکمه درصدی از محکومیت را دارد. خانه پدری هم چنین وضعیتی داشت.
مسئله بعدی این بود که تلویزیون نمیخواهد رقیبِ مخاطبدارِ زیادی داشته باشد. از لحاظ صنفی و سیاسی هم اگر به این موضوع نگاه کنید، درستی آن را میبینید. یعنی یک گروهی این را برنمیتابند که سینما مخاطب زیادی داشته باشد و هنرمند بتواند با مخاطبان زیادی ارتباط مستقیم داشته باشد. تنها به این دلیل که دیالوگ ندارند و نمیتوانند بگویند که چرا برنمیتابند. به نوعی اگر میگفتند، بعد میفهمیدند که اصلا به این دلیل نیست.
زمانی هست که نگرش و پیش قضاوت ما اشتباه است. میگوییم که این مزاحم آن است و شما هم هیچ قصدی برای مزاحمت آن ندارید. شما مشغول کار خود هستید ولی من فکر میکنم که مزاحم من هستید. در این شرایط اگر من میتوانستم با شما دیالوگ برقرار کنم، میگفتم اتفاقا کار من شاید از جهتی به شما کمک هم بکند. لذا چون این دیالوگ برقرار نمیشود، ما گاهی حکمهایی را برای برخی فیلمها صادر میکنیم و حرف مخالف را برنمیتابیم. بعد کمکم به این میرسیم که کلا حرف را برنمیتابیم و بعدتر هم هر حرفی را از آدم مخالف برنمیتابیم. به این صورت خُرد خُرد خودمان را محدود و محدودتر میکنیم تا جایی که به کلاسی میرسیم که معلم آن اصلا دوست ندارد شاگردانش حرف بزنند. تا کسی میگوید آ... یعنی میخواهد بگوید آقا اجازه، معلم میگوید خفهشو؛ بشین. به نوعی از دید آن معلم، اصلا نباید از شاگردان صدا دربیاید، صدا از دیوار دربیاید، اما از آن شاگرد نه.
سینما هم اگر به زعمش این باشد، به همین صورت است. در صورتی که میگویی تو چه میخواهی؟ مگر نمیخواهی، یک جامعه سالم داشته باشی؟ من در حال ساخت فیلم در آن جهت هستم، منتها سینما و به طور کلی پیامرسانی فرهنگی و کار هنری به این صورت نیست که یک شبه محصول دهد. به این صورت نیست که شلنگ را روی دشت بگیریم و صبح فردا، نخلها بیرون بزنند. کار فرهنگی و هنری آبیاری از طریق شبنم است. یعنی ما با شبنم باید باغ را سیراب کنیم، کار هنر و سینما آژیر زدن نیست، ما باید ابتدا فرهنگسازی کنیم. فرهنگسازی که رخ دهد، به دنبال آن چیزهای دیگری هم اتفاق میافتد.
وقتی ترس توام با سیاستزدگی سبب ممیزی در تلویزیونی میشود
در اغلب کشورهای دنیا، تلویزیونها به فروش فیلمها در سینما کمک میکنند ولی صداوسیما حتی در تبلیغات خود نیز تفاوت قائل شده و معمولا حتی در تیزر فیلمها دست میبرد و بازیگرانی که مورد پسندش نیستند را از تبلیغات تلویزیونی حذف میکند. این موضوع از کجا ناشی میشود؟
این همان ترس است؛ همان ترس توام با سیاستزدگی که میگوید من باید حواسم باشد که ناگهان وزیر بهداشت ناراحت نشود. به نوعی برای اینکه وزیر بهداشت زنگ نزند، این سه بازیگر را حذف میکنم؛ چون جناب وزیر از این سه بازیگر خوشش نمیآید. به هر حال دلایلی برای حذف سه بازیگر وجود دارد ولی تلویزیون نمیآید بگوید که من این سه بازیگر را به این دلایل پخش نمیکنم. آن دلایل یا قابل رفع و توضیح دادن است، یا نه. حداقل واضح بوده و دیگر میدانیم به پخش نمیرسد. یعنی همه چیز توجیه میشود و آنوقت مردم هم میفهمند که با چه تلویزیونی سر و کار دارند.
در کشورهای خارجی بین سینما و تلویزیون به رونق یکدیگر کمک میکنند. چون این اتفاق برای آنها بازده مالی به همراه دارد. اما در ایران اگر هیچکس هم به سینما نرود؛ تلویزیون ما خوشحالتر میشود. چراکه در هر شرایطی بودجه خود را به صورت دستنخورده از بیتالمال میگیرد.
اینکه به طور کلی در کشورهای خارجی، تلویزیونها به رونق سینما کمک میکنند، درست بوده، چراکه رونق سینما هم به رونق تلویزیون کمک میکند. یعنی برای آن بازده مالی دارد و اگر برنامه موفق شود، تهیهکننده میتواند برنامههای بیشتری بسازد و به طبع درآمد بیشتری خواهد داشت. در واقع این بده و بستانی است که بین سینما وتلویزیون وجود دارد.
چون تلویزیون ما بودجه خود را از بیتالمال میگیرد، اگر هیچکس سینما نرود، تازه خوشحالتر هم میشود چراکه در هر شرایطی همه بودجه خود را به طور دستنخورده دارد. اگر یک ربطی بین این موضوع میگذاشتند و مثلا میگفتند هر مقداری که مخاطبان سینما بالا رود، میزانی به بودجه تلویزیون هم اضافه میشود، وضعیت تغییر میکرد. بنابراین تلویزیون به این نتیجه میرسید که رونق سینما را از بین نبرد.
برای محبوب شدن کافیست با مردم صادقانه حرف بزنید
کلمه محبوبیت منسوخ شده
در گذشته آثاری از تلویزیون پخش میشد که به نوعی میتوان گفت مخاطبان آن اغلب مردم ایران بودند اما اکنون بسیاری از کارشناسان معتقدند که مخاطبان این رسانه به شدت کاهش پیدا کرده است. علت کاهش محبوبیت تلویزیون چیست؟
محبوبیت تلویزیون کاهش پیدا کرده ولی چرا ما کاری نمیکنیم که برنامهها جذابتر باشد و بین مردم محبوب شویم. مثل اینکه دیگر کلمه محبوبیت منسوخ شده. اصلا فراموش کردهایم که راههای محبوب شدن غیر از این راههای امروزی است. کافیست صادقانه با مردم حرف بزنید. اگر دوستشان داشته باشید، آنها هم شما را دوست خواهند داشت. اگر چیزی را نمیخواهید، به آنها بگویید که در این مورد اجازه دهید من حرف نزنم. مثلا وقتی به شما میگویند چه خبر؟ شنیدیم که خیابانها شلوغ شده است، میگویید اگر اجازه دهید در این مورد حرف نزنم. شما کماکان محترم هستید و میگویند ایشان فردی است که در این موارد حرف نمیزند. اما اگر به دروغ بگویید که هیچ خبری نیست، آنها میفهمند.
مرز بین دروغ گفتن و نگفتن در تلویزیون مشخص نیست
متاسفانه اصلا مرز بین دروغ گفتن و نگفتن در تلویزیون مشخص نیست و همین سبب کاهش مخاطبان میشود. چراکه یکی از توصیهها این بوده که با آدم دروغگو معاشرت نکنید، چون سبب شده تا کمکم قُبح دروغ گفتن برای شما هم بریزد. خب تلویزیون معاشر ماست؛ پس اگر میخواهی با شما معاشرت کنم، اینقدر به من دروغ نگو!
اکنون مشکلات اقتصادی سبب شده تا هر کالایی که پول میدهد را تبلیغ کند. به نوعی دیگر خود تلویزیون هیچ نظارتی روی این موضوع ندارد. این در حالی است که مردم اعتماد میکنند و میگویند که تلویزیون گفت این شامپو فلان کار را میکند ولی بعدا معلوم میشود که این شامپو نه تنها فلان کار را نمیکند بلکه بیسار کار را هم میکند که واویلاست. به نوعی چون پول داده شده، تلویزیون نیز آن تبلیغ را گذاشته است. این موضوعات در همه برنامههای تلویزیون تسری پیدا کرده و به برنامههای سینمایی هم رسیده است.
موارد دیگر برنامههای سینمایی به کنار، ما ابتدا میخواهیم یک فیلم را بفهمیم. اما از قبل نباید قرار گذاشته شود که خانه پدری فیلم خوب و فلان فیلم، فیلم بدی باشد. علاوه بر این فرض کنید، قرار است یک برنامه سینمایی را روی آنتن ببریم. میآیند و میگویند این فیلمها قرار نیست فیلمهای خوبی باشند، این فیلمها هم قرار نیست فیلمهای بدی باشند. این آدمها هم قرار نیست آدمهای خوبی باشند و این آدمها هم قرار نیست که آدمهای بدی باشند.
به نوعی دستهبندی قبل از شروع برنامه انجام میشود؟
بله. به عنوان مثال وقتی من در برنامه تلویزیون اجرا میکنم، میگویند اسم کیارستمی را نمیآوردی بهتر بود. یا آن شبی که فرهادی اسکار گرفت و من تبریک گفتم، باز ایراد گرفتند. خب برنامه سینمایی است و وقتی شما به عنوان معاشر به خانواده میآیید، میگویند آخ جون فرهادی اسکار گرفت و حال ببینیم که تلویزیون درباره آن چه میگوید.
چون دیالوگ نداریم، نمیتوانیم تلویزیون خصوصی داشته باشیم
در صحبتهای خود به دولتی بودن تلویزیون و دریافت بودجه همیشگی آن اشاره کردید. تا چه اندازه عدم برقراری دیالوگ در شرایط کنونی را به دولتی بودن این رسانه و عدم اجازه برای تاسیس تلویزیون خصوصی مربوط میدانید؟
نداشتن تلویزیون خصوصی هم از همان بحث دیالوگ ناشی میشود. چون دیالوگ نداریم نمیتوانیم تلویزیون خصوصی داشته باشیم. در صورتی که اگر صراحتا میگفتند که ما نمیخواهیم تلویزیون خصوصی باشد، برای اینکه ممکن است یک شب مردم را در خیابانها بسیج کند یا اینکه با مردم کاری کند که آنها کمکم نسبت به دینشان فلان شوند، خیلی بهتر بود. خب این موارد راهحل دارد ولی گفته نمیشود. چون در خودمان این توان فرهنگی را نمیبینیم که بخواهیم این کار را انجام دهیم و بتوانیم تلویزیون خصوصی داشته باشیم که به اعتلای فرهنگی مردم بپردازد و ضمنا سم هم در غذای آنها نریزد. چون این قدرت را نداریم، میگوییم اصلا نباشد. چون میترسیم در غذای مریضها سم بریزد.
چون دیالوگها برقرار نشده؛ لذا تلویزیون بخش خصوصی و غیرخصوصی ندارد و میگویند که باید پیچ آن دست خودمان باشد. در واقع پیچ صداوسیما هم بودجه آن بوده که اگر پایش را چپ بگذارد، آن را قطع میکنند. بنابراین برای اینکه بودجهاش قطع نشود، میرود و فلان برنامهها را پخش میکند.
اکنون بنابر احتیاط تلویزیون بخش خصوصی نیست. چون میگویند باید پیچ آن دست ما باشد تا هر وقت خواستیم آن را ببندیم. در این شرایط میتوان پرسید به چه دلیل میخواهید آن را ببندید؟ به این ترتیب اگر دیالوگ برقرار شود، آنها هم دلایلشان را میگویند. بر این اساس برای این موضوعات یا راهحلی پیدا میشود یا به جایی میرسیم که میگویند راهحل ندارد و نمیشود. ولی وقتی دیالوگها برقرار نشده است؛ لذا بخش خصوصی، غیرخصوصی و... ندارد و میگویند پیچ آن باید دست خودمان باشد.
سازمان صداوسیما به عنوان مرکزی مستقل شناخته میشود. آیا معتقدید که پیچ رسانه ملی نیز دست حاکمیت است؟
در واقع پیچ صداوسیما بودجه آن بوده و اگر پایش را چپ بگذارد، بودجهاش را قطع میکنند. پس برای اینکه بودجهاش قطع نشود و بودجهای هم از ارگانهای دیگر بگیرد، میرود و فلان برنامه را پخش میکند. در صورتی که اگر میگفتند، شما میتوانید این بودجه را برای خود تامین کنید، داستان متفاوت بود.
فکر میکنید اگر زمان پیغمبر(ص) بود و یکی میگفت میخواهم تلویزیون خصوصی راه بیاندازم، میگفتند این کار را نکن؟ در واقع پیغمبر میپرسید در این تلویزیون راست میگویید؟ مردم را به قلوب لااله الا الله دعوت میکنید؟ میگفت بله. میگفتند راه بیاندازید و آنتن آن را هم هرجا دلتان میخواهد ببرید. انشالله که از شرق و غرب عالم هم شما را ببینند.
در زمان پیغمبر(ص) افرادی همچون یهودیها نزد ایشان آمده و با او درباره اسلام بحث میکردند. خب اگر به این صورت بود، پیغمبر میگفت این افراد را راه ندهید، چون وقتمان را تلف میکنند. در زمان امامان نیز به همین صورت بوده است. ایشان حرف مخالف را گوش میدادند، چون به برهان خودشان ایمان داشتند.
ما در خیلی از زمینهها رشد کردیم اما از بخش فرهنگی غافل بودیم
ما در خیلی از زمینهها رشد بسیار خوبی داشتیم اما از بخش فرهنگی غافل بودیم. ما مردممان را واکسینه نکردیم. تا از واکسینه کردن هم صحبت میکنیم، یکسری چیزهایی میگویند که اصلا اسم آنها واکسن نیست. پیشگیری برای هر مسئلهای راه خودش را دارد. ما مردممان را تقویت نکردیم، آنها خودشان از کوچه و بازار تحلیلهای سیاسی پیدا کردند. ساکت هستند و به چشمتان هم نگاه میکنند اما در مغزشان آنالیز خود را کرده، تصمیم و نتیجه خودشان را میگیرند. تلویزیون هم همینطور است.
آیا مردم ما اینقدر ضعیف هستند که دینشان با یک فیلم تغییر کند؟
با این توضیحات میتوان اینطور نتیجه گرفت که بهطور کلی رویکرد تلویزیون در تضاد با سینما و یا هر رسانه مستقل دیگری بوده و سعی دارد تا فهم خود از هر مسئلهای را به مردم حُقِنه کند؟
در برنامههای تلویزیونی که درباره سینماست، رویکرد تلویزیون مشخص نیست. یعنی تلویزیون فکر میکند، اگر فیلم «خانه پدری» یا فلان فیلم که ما با آن مشکل داریم، اکران شود، اَرکان نظام و عرش به لرزش درمیآید. در صورتی که اصلا اینطور نیست. در واقع اتفاقا با حذف کردن، فحاشی و تهمت زدن به آن، این اثر قویتر هم میشود. باید پرسید چرا با یکی از دستاندرکاران این دست فیلمها مناظره زنده نمیگذارند؟ بگویند که آقا شما خودفروختهای؟ خب فرد میگوید من کجا خودفروختهام؛ اتفاقا با تمام خلوصم این فیلم را ساختم. میگویند اینجای فیلم به اینصورت است، میگوید اصلا منظور من این نبود. به فرض که آنجای آن هم اینطور به نظر بیاید که نمیآید، اصلا من اینطوری نیستم.
جدا از این موضوع، یعنی مردم ما اینقدر ضعیف، نحیف و کوچک هستند که با یک باد میلرزند و اگر فیلمی به اینصورت بیاید همه تغییر میکنند؟ خب اگر به اینصورت باشد که صبح به یک دین، عصر به دینی دیگر و شب دینی دیگر. اکنون همه به ماهواره دسترسی دارند؛ بنابراین اگر قرار بود که ایمان و فرهنگ مردم به این راحتی تغییر کند، قطعا وضعیت دیگری شاهد بودیم.
متاسفانه فرهنگ مِنبَر در جامعه ما کماکان ادامه دارد. چون این فرهنگ جا افتاده، تلویزیون هم به تبعیت از آن میگوید فیلم، سینما، خوراک و لباس شما همینی است که من میگویم. گوش کن و بعد هم برو بخواب. بعد هم هرچی شما بگویید از بیرون مسجد صدای بزن و بکوب میآید، میگویند نه. اینطور نیست.
به عنوان مثال برنامه ۹۰ در تلویزیون به جایگاهی رسید که هر اتفاقی در فوتبال میافتاد، مردم میگفتند، بریم ببینیم امشب ۹۰ چه میگوید؟ چون میدانستند ۹۰ همه زوایای موضوع را بررسی میکند. یعنی ۹۰ تریبونی بود برای دیالوگ. دیالوگ چیزی است که آدمهایی که اهل آن نیستند، از آن خوششان نمیآید.
با احترامی که به تمام روحانیون قائلم، باید بگویم متاسفانه فرهنگ مِنبَر در جامعه ما کماکان ادامه دارد. فرهنگ مِنبَر یعنی وقتی آن کسی که بالای منبر هست، حرف میزند، متکلموحده بوده و بقیه باید بشنوند، ولاغیر. منبر با تریبون و پنل که در آن افراد به گفتگو میپردازند متفاوت است. به طور کل در مساجد ما هم پرسش و پاسخ رایج نبوده است. ما باید این موضوع را اصلاح کنیم ولی چون این فرهنگ جا افتاده، تلویزیون هم به تبعیت از آن میگوید همینی که من میگویم، گوش کن و بعد هم برو بخواب. فیلم، سینما، خوراک و لباس شما همینی است که من میگویم. بعد هم هرچی شما بگویید از بیرون مسجد صدای بزن و بکوب میآید، میگویند نه. اینطور نیست.
به هر حال مردم با ماهواره متوجه اخبار میشوند، ولی تلویزیون میگوید، نه همینی است که من میگویم، هیچ صدایی هم از هیچجا نمیآید. در صورتی که تلویزیون باید جوانان را شیفته خودش کند. به نوعی اگر کسی بیاید و بگوید همه حرفهای شما را شنیدم اما به دلم نمینشیند، خب باید فکر کنیم چه کار کنیم که به دلمان بنشیند. تلویزیون باید این کار را انجام دهد. در واقع تلویزیون یعنی آن پنلی که باید با همه گفتگو داشته باشد.
اگر در برنامههای سینمایی، صداقت داشته باشیم، اتفاق خوبی رخ میدهد
اکنون در آستانه برگزاری دور جدید جشنواره فیلم فجر هستیم، پیشبینی شما از عملکرد برنامههای سینمایی تلویزیون در ماه آتی چیست؟ فکر میکنید این برنامهها چه ظرفیتهایی را میتوانند پوشش دهند؟
وقتی یک برنامه تلویزیونی میخواهد درباره کلیت سینما با مردم حرف بزند. ابتدا باید ببینیم آیا هدف ما رونق سینماست یا هدفمان رونق سینما نیست که اسم آن را اینطور انتخاب میکنیم که هدفمان روشنگری درباره فیلمهای سینمایی یا معرفی محصولات برتر سینمای ایران است.
یکسری اسمهایی به این صورت گذاشته میشود که از دور هرکسی نگاه کند، یا برنامه را نبیند، میگوید چقدر خوب و عالی. به نوعی برنامه با انتخاب هدف از همان اول تکلیف خود را روشن کرده است. اما جدا از این موضوع اگر عنصر صداقت را به همه برنامهها اضافه کنیم، با هر دیدگاهی که باشد، اتفاق خوبی رخ میدهد.
به این ترتیب ممکن است، سینما یکسال محصول خوب و یک سال محصول بدی داشته باشد، ضمن اینکه به این صورت نیست که همه آن را بگوییم خوب یا بد؛ یکسال ضعیف و یکسال قوی است. همچنین اگر نقد آن منصفانه باشد، برنامه میگوید من میخواهم سینما را آنگونه که هست به شما معرفی کنم.
جشنواره فجر پیش رو، یک رویداد ملی به شمار میآید که توجه مردم به آن است. به طور کلی فکر میکنم این جشنواره یکی از معدود رویدادهایی است که بالای ۹۰ درصد ملت ایران به آن توجه دارند. در نتیجه رویداد قابل اعتنایی بوده که اگر تلویزیون به آن اعتنا نکند، محکوم است و تماشاگران میگویند که چرا در این باره چیزی نگفتید. در نتیجه میگویند دوستان متاسفانه ما مجبوریم که به این جشنواره بپردازیم. کاش یک روز میشد که ما مجبور نباشیم به جشنواره فجر بپردازیم، چون سینماست.
حال میخواهیم به آن بپردازیم؛ یک تعداد فیلم که کارنامه یک سال دولت در بخش سینما بوده نمایش داده شده و قابل توجه تمام مردم است. اگر در ساخت برنامه سینمایی، صداقت در میان باشد؛ کارشناسها میآیند و میگویند بیاییم اخبار فیلمهایی که قرار است نمایش داشته باشند و مصاحبه با دستاندرکاران آن را آماده کنیم. این فقط برای اینکه بگوییم چه فیلمهایی در جشنواره امسال حضور دارند. حال ما میخواهیم یک بخش تحلیلی هم بگذاریم، ابتدا موافقت میکنند ولی سپس میپرسند: تحلیل یعنی نقد کنیم؟ اکنون جشنواره در حال برگزاری است و اگر نقد کنیم در بین همه مردم پخش میشود و ممکن است اگر فیلمی نقد منفی شود در اکران با مشکل جدی مواجه شد. بنابراین به این نتیجه میرسیم که تحلیل نکنیم و فرصت دهیم تا عوامل حرف بزنند. ما فقط حواسمان باشد که دروغ نگویند تا به این ترتیب استفاده سویی از تلویزیون نشود تا اگر پس فردا فیلم را در شهرستانی دیدند نگویند تلویزیون گفت فیلم خوبی بود و ما با زن و بچه به دیدن آن رفتیم ولی اصلا فیلم خوبی نبود. در نتیجه تحلیل را کنار گذاشته و تنها در لِوِلهای مختلفی به معرفی میپردازیم. علاوه بر این، چون مردم دوست دارند هنرپیشهها را ببنند، یک برنامه دیگر هم بگذاریم که با هنرپیشهها گَپ بزنند.
اما اگر رویکرد برنامه صادقانه نباشد، به این صورت بوده که میگویند دولت که میدانید وضعش به چه صورتی است، ما هم که تریبون دولت نیستیم. در این رویکرد حواسشان هست که مبادا راجع به فیلم آقای فلانی صحبت شود، چون دوسال قبل فلان فیلم را داشته است. بعد میبینند که جایزه بهترین فیلم، کارگردانی، نقش اول مرد و زن و... به این فیلم داده شد. در این وضعیت میگویند این را گذری رد میکنیم؛ آن پسری بود که یک فیلم اولی ساخته بود، راجع به آن یک گزارش ویژه بگذارید. در نتیجه همه برنامه به این صورت جلو میرود. در چنین شرایطی وقتی جشنواره را نگاه میکنیم؛ میبینیم آن نیست، جشنوارهای که باید اتفاق میافتاد. تماشاگر هم فکر میکند که امسال جشنواره پررونق نبوده است.
بنابراین چنین مواردی با هم جمع شده و تمام میشود؛ چون قرار بر این بوده است. بعد هم به هرکدام از افراد بگویید که این چه پوششی از جشنواره فجر بود؛ میگویند محدودیت داشتیم و نمیشد آن تکه را نشان داد. این همان فیلترهایی است که درباره عدم صداقت به میان میآید. چون نمیتوانند دیالوگ برقرار کنند؛ اگر میتوانستند، اتفاق دیگری میافتاد.
تلویزیونِ مریضی که در حال احتضار است را بلند کنیم
آیا راهکاری برای کنار گذاشتن درگیری بین سینما و تلویزیون در نظر دارید که از طریق آن شرایط به نفع هر دو آنها تمام شود؟
ابتدا باید پرسید چرا مدیران سینما نمیتوانند با مدیران تلویزیون دیالوگ برقرار کنند. بیایند دو کمیسیون بگذارند که در آن وزیر ارشاد با چند نفر از تیمش، رئیس صداوسیما با چند نفر از تیمش حضور داشته باشد. این چند نفر یک گروه کاری شوند و ببینند گیر و گورها چیست. اکنون یکسری موارد وجود دارد که انگار همه میدانیم ولی منتها هیچکس درباره آنها صحبت نمیکند. بیاییم کاری کنیم که این تلویزیون مریضی که در حال احتضار است را بلند کنیم. در شرایط کنونی همه به عنوان یک امر پذیرفته شده درباره چیز دیگری حرف میزنیم.
میشود حال تلویزیون خوب شود. من مطمئنم اگر حال تلویزیون خوب شود، حال همه ما خوب میشود. یکی از مشکلات مسئولین تلویزیون این بوده که بلیت نمیخرند و به سینما نمیروند. مگر اینکه دعوت شوند به سانس ویژهای که کلی مزاحمت هم برای تهیهکننده، کارگردان و سالن هم به وجود بیاید و ملت هم منتظر بمانند و تا آنها لطف کنند بیایند و فیلمی را ببینند. وگرنه اکثریت مسئولان به سینما نمیروند. از آنها بپرسید که آخرین باری که سینما رفتند کی بوده است؟ جواب نمیدهند، چون به سینما نرفتهاند. به همین دلیل نمیدانند تماشاگر در سالن سینما چه لذت و زجری میبرد.
تلویزیون برای مدیرانش هم قابل معاشرت نیست
مدیران تلویزیون برنامههای خودشان را هم نمیبینند. باید آمار مخفیانهای از این موضوع گرفت و دید که مدیران روزی چند ساعت تلویزیون تماشا میکنند. همه در اتاقشان تلویزیونی روشن است و جلساتشان برگزار میشود. ناگهان اگر تصویری ببیینند و به این طریق با آن شبکه تماس بگیرند که این چه وضعیتی است. همه از دید ممیزی تلویزیون تماشا میکنند. مگر برنامهای که خودشان در آن شرکت کرده باشند، اخبارش پخش شود و نگاه کنند. یعنی برای خودشان هم تلویزیون دیگر قابل معاشرت نیست.
اگر به عنوان یک عضو معاشر خانواده خودشان به تلویزیون نگاه میکردند، میگفتند که این همیشه باید محترم باشد و چیزهای خوبی پخش کند. به این ترتیب این احترام و محبوبیت متقابل به وجود میآمد. مدیریت در ایران جز از راه محبوبیت از هیچ راه دیگری موفق نمیشود. یعنی هرکس بخواهد مدیر موفقی باشد باید محبوب باشد و راه آن را پیدا کند، اگر راه محبوبیت مفاهمه است، مفاهمه کند، اگر راه آن دیالوگ است، دیالوگ کند. اگر راه محبوبیت شنیدن حرف است، گوش بدهد. ما محکوم به محبوب شدن هستیم. چون هیچ چاره دیگری نداریم. به قدرت و چیزهای دیگر هم نیست. هرچقدر هم قدرتمند باشیم، هیچ تضمینی برای بقا وجود ندارد. پس باید محبوب باشیم. اگر تلویزیون ما در خانوادهها محبوب شود، یعنی طوری که آدم حس کند، خیلی وقت است که تلویزیون ندیدهام و آن را روشن کنید تا ببینیم چه برنامهای دارد. تلویزیون باید از این راه وارد شود ولی چون مرتب میخواهد محدودیتهای خودش را اعمال کند، مثل پدر و مادری است که به بچههای خود میگوید بیرون هیچ خبری نیست، چون میترسند بچههایشان در خیابان را دزد ببرند. لذا در خانه با عروسکهای دستی سعی میکنند بچهها را سرگرم کنند ولی به هر حال بچهها از پنجره بیرون را میبینند و یک روز میگویند میخواهم بروم و خودم زندگی کنم که در این وضعیت میگویند آخیش، راحت شدیم.
تلویزیون ما کم شباهت به تلویزیون کره شمالی نیست
به طور کلی مشابه سیاستگذاری تلویزیون ما در کشور دیگری هم وجود دارد؟
بهشخصه تلویزیون کره شمالی را دیدهام. باید بگویم تلویزیون ما کم شباهت به تلویزیون کره شمالی نیست. آنجا همه هنرپیشههایی که نقش یک بازی میکردند، باید یک شباهتی به کیم ایل سونگ میداشتند، یعنی اگر کسی به او شباهت نداشت، اصلا نمیتوانست سوپراستار شود.
تلویزیون ما هنوز میتواند و فرصت دارد که خیلی خوب راه خود را باز کند و به داخل مردم برود و اتفاقا در راه سازندگی گام بردارد. چرا مردم ما را آماده نکند. به عنوان مثال یک خانواده به بچههای خود یاد دهد که یک قابزن چه کار میکند که اگر بیرون رفت با مشکل مواجه نشود. به او یاد دهیم که شارلاتان چه کسی است و بیرون به چه معناست تا فریب نخورد. این موضوعات به آموزش نیاز دارد وگرنه پسر ما از پنجره به حرفهای همسایه گوش میدهد و خیلی شکسته چیزهایی یاد میگیرد، در نتیجه فکر میکند که با فرهنگ بیرون آشنا شده است. بعد وقتی بیرون میرود، در اولین مکان او را میزنند. درست مثل این است که ما مردم را نحیف نگه میداریم. چرا مردم ما نباید بدانند. چرا نباید به یک جایی برسد که مردم ما اگر فیلم خانه پدری فیلم بدی یا خوبی است خودشان متوجه شوند که البته میفهمند.
در منبرها معتقد بودند که وقتی جملات از زبان بیرون میآید، نفس از سینه هیچکس نباید بیرون بیاید. خب تلویزیون هم این نگرش را دارد. وگرنه در وضعیتی که آمار کتابخوانی تا این اندازه پایین آمده، چرا تلویزیون مردم را به کتابخوانی تشویق نمیکند؟ چون مِنبَر است و باید حواس همه به آن سمت باشد.
به این ترتیب به جایی میرسیم که هر فیلمی را اکران میکنیم، مگر اینکه مشکلات شرعی داشته باشد که آن خط قرمز است. ولی وقتی مشکلی ندارد، بگذارید اکران شود. مردم خودشان شعور دارند و بالغ هستند. آنوقت میبینیم که چه فیلمی با چه مخاطبی چگونه ارتباط برقرار میکند. آنوقت تلویزیون میگوید که هر رسانه دیگری هم که مخاطب داشته باشد، مخاطبان من زیاد است؛ پس چقدر خوب.
چرا در وضعیتی که آمار کتابخوانی تا این اندازه پایین آمده، تلویزیون مردم را به کتابخوانی تشویق نمیکند؟ برای اینکه مِنبَر است و باید حواس همه به آن سمت باشد. در منبرها معتقد بودند که وقتی جملات از زبان بیرون میآید، نفس از سینه هیچکس نباید بیرون بیاید. خب تلویزیون هم این نگرش را دارد. البته به صورت جسته گریخته برنامههایی که حرفهایی هم در آن زده میشود را پخش میکند، که در واقع برای این بوده که قَسَمَش راست باشد. ولی این برنامهها جلوی دست نیست، چون به نوعی خود صاحب مغازه میداند که چه جنسهایی را میخواهد بفروشد و فروش کدام جنس کمیسیون بیشتری برایش خواهد داشت.
رویکرد برنامههای سینمایی، ابلاغ مانیفست تلویزیون است
در برنامههای سینمایی سیما، ما با تعدادی مجری و منتقد تقریبا ثابت طرف هستیم. نحوه انتخاب این افراد بر چه اساسی بوده و این افراد در سینما از چه جایگاهی برخوردارند؟حضور منتقدان ثابت در برنامههای سینمایی به دلیل عدم علاقه دیگر منتقدان برای حضور در برنامههاست یا به طور کل دعوت نمیشوند؟
رویکردی کنونی برنامههای سینمایی، اعلام و ابلاغ مانیفست تلویزیون بوده و اصلا کاری به چیز دیگری ندارند. لذا یک شابلون داشته که بر اساس آن افراد را انتخاب میکنند.
درباره منتقدها نیز باید بگویم که هر دو موردی که اشاره کردید هست. چون منتقدی که طرفدار فیلم خانه پدری باشد، نمیتواند به تلویزیون بیاید. تلویزیون تریبون در اختیار همچین کسی نمیگذارد. در صورتی که اگر در شکل دیگری بود، میگفت بیایند، اتفاقا ما هم آقای ایکس را میگذاریم، بنشینند و باهم صحبت کنند. مردم هستند که در این میان نفع میبرند. چون مردم میفهمند چه کسی راست گفته و چه کسی دروغ میگوید. چه کسی از فَکت استفاده میکند و چه کسی جوسازی میکند. هرکس در این زمینه بحث دارد، صحبت خود را انجام دهد. بعد یک منتقد مجری میتواند آن میان باشد و جمعبندیها را انجام دهد. البته نه در شکل هدایت و کنترل شده که در پایان قرار است جمعبندی ما به فلان نقطه برسد. این مثل یک مسابقه بوده که از ابتدا مشخص شده قرار است سه به هیچ ببازید؛ خب در این شرایط کسی برای بازی نمیرود.
عدهای هم هنوز هستند که به خاطر ثوابش تلویزیون را تایید میکنند
نهایتا درباره برنامههای سینمایی باید بگویم که اتفاقاتی که در جمعبندی میافتد صادقانه نیست. اتفاقی که در تلویزیون افتاد این بود که تلویزیون یکسری برنامه ساخت، که اصلا برای آنها برآورد نکرد تا ببیند چقدر از آنها استقبال میشوند. البته عدهای هم هنوز هستند که به خاطر ثوابش تلویزیون را تایید میکنند. یعنی بر علیه تلویزیون هیچ چیز، حتی نقد ساده نمیگویند. خب شاید این افراد در حال به گمراهی انداختن تلویزیون هستند. چراکه تلویزیون فکر میکند، آنها مخاطبش هستند. ولی آنها به احترام عهدی که روز اَلَست با شما بستند هنوز پایتان ایستادهاند، الزاما حرفهای شما را قبول ندارند. به احترام آن عهد، اکنون یک چیزهایی را به رویتان نمیآورند. خب شما متوجه باشید که من به احترام کسان دیگری به شما احترام میگذارم و نمیگذاری بفهمم که این احترام گذاشتن من، شما را به گمراهی کشانده است.
وقتی تلویزیون هرچیز که میخواهد را میگوید، یعنی خودش را معاشر نمیداند و هنوز فکر میکند که سازمان ابلاغیه است و باید ابلاغها را به مردم بدهد. هر کس دید که دید، ندید هم ندید. در صورتی که اگر مخاطبان برنامههای آن در طول روز کمتر از ۵۰ میلیون باشد، باید عزا بگیرد.
اکنون شاهد فعالیت شبکههای ماهوارهای هستیم که با قدرت در حال انجام کار خود هستند و مخاطبان بسیاری را هم جذب کردهاند. آیا در این وضعیت تلویزیون مجددا میتواند مخاطبان را به سمت خود جذب کند؟
دوستان فکر میکنند برای رقابت با ماهوارهها فقط باید خط قرمزهای شرعی را رد کنند و میگویند دست و پای ما بسته است. در صورتی که اصلا اینطور نیست. به عنوان مثال مجموعه بانوی عمارت که به تازگی روی آنتن رفت، بدون اینکه خط قرمزی را رد کند، مخاطبان بسیاری را جذب کرد.
اما حال تلویزیون میگوید ما متکلم وحده هستیم و میخواهیم این حرفها را هم بزنیم، بودجه خود را هم که داریم. چون این برنامهها ارزیابی نمیشوند. فقط شاخص یکی دو برنامه در حال بیرون زدن است که آن را هم درست میکنیم. برنامه هفت را که با عوض کردن مجری تغییر دادیم، تنها برنامه ۹۰ ماند. برنامه ۹۰ چون از ابتدا به همین صورت بوده نمیتوان مجری آن را عوض کرد، خب کلا آن را برمیداریم. اکنون همه به یک صورت شدند. در صورتی که تلویزیون باید برنامه خود را روی این موضوع متمرکز کند که در بین ۸۰ میلیون مردم محبوب شود.
به نظر من راه این موضوع وجود دارد و اگر این راه را نروند؛ برعهده آنهاست و از آنها در روز قیامت سوال میشود. روز قیامت هرکسی سوالهای خود را دارد. سوال اینها درباره همین کمفروشیها و گرانفروشیهاست. تلویزیون خیلی کمفروشی میکند و چون میخواهد کالای بنجل به مردم بیاندازد، چشم دیدن هرکسی که بخواهد کالای مرغوبتری ارائه کند، را ندارد و آن را میزند. چون میداند که اگر سینما رونق بگیرد، دیگر کسی بیننده تلویزیون نیست. پس آن را میزند و از مدار خارج میکند. لذا تلویزیون باید بترسد از آن روزی که بگویند، کات، فرصتتان تمام شد، حالا بفرمایید حساب، کتاب.
به عنوان مثال ما تلویزیون را با ۵۴ میلیون مخاطب به شما تحویل دادیم و شما با چهار دهم مخاطب تحویل میدهید. ما با بودجه این قدری و این تعداد کارمند تحویل دادیم و شما با این بودجه و این کارمند به ما تحویل میدهید. این حساب و کتابها را تحویل دهید تا ما متوجه عملکرد شما شویم. باید از آن روز بترسند که پرسیده شود چرا شما محبوب نیستید. اگر همان ابتدای انقلاب که مردم ۹۸ درصد رای دادند، میگفتند که قرار است صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران به چه صورت باشد، همه با یک حال خوبی راجع به آن حرف میزدند و درجهای از محبوبیت را داشت. اما هرچه جلوتر آمد از میزان این محبویت کاسته شد که بیشتر آن به خاطر دیالوگ نداشتن است.
تلویزیون ادعای بیخطی میکند
به خاطر تریبون ندادن به برخی که دیالوگ نداشته باشند. به خاطر اینکه فکر کردیم تماشاگرانمان نحیف هستند و با این ویروسها سرما میخورند و همین طور از نظام و اسلام خرج کردیم. از چیزهایی خرج کردیم که منبع آن هم تمام نشدنی بود و تا اینجا رسیدیم. دیگر اصلا تلویزیونی نیست و مردم یادشان رفته که تلویزیون چه مشخصهای میتواند داشته باشد و چه ارتباطی میتواند با مردم برقرار کند.
تلویزیون ادعا میکند که بیخط است، در حالی که خط دارد. اگر دولتی سر کار بیاید که با تلویزیون هم خط باشد، شکل همه برنامههای سینمایی عوض میشود. آن زمان میگویند جشنواره فجر است، حسابی به آن بپردازید. اما در دولت دیگر، خدا نکند که سال پرباری برای جشنواره فجر باشد، بالاخره تلویزیون از یک جایی راهی پیدا کرده و ضربهای به آن وارد میکند.
با همه این توضیحات فکر میکنید تلویزیون در جهت دهی به سینما موفق بوده است. یعنی سینمای امروز حاصل اقدامات گذشته تلویزیون است؟
اصلا در این موضوع موفق نبوده و نتوانسته جهتدهی کند. فقط آدرس میدهد و همچون بچه نابالغی سر کوچهای ایستاده و داد میزند که سر فلان کوچه برای فیلمسازی پول میدهند. خب اگر کسی پول بخواهد به آدرس مورد نظر مراجعه میکند. یعنی یک آدرسهای دم دستی میدهد که در سینما هم نیازی به این چیزها ندارند. فقط حرص را در میآورد. از طرف دیگر باز چون دیالوگ نداریم، میخواهد به جماعت دیگری که از هر نهاد بنیادگرایی در کشور تندتر هم هستند و خیلی نگرانند که در سینما ایمان همه به باد رود، بگوید که نگران نباشید حواسمان هست. اصلا با آنها هم نمیخواهد و نمیتواند دیالوگ برقرار کند.
کاش فیلمهایی که در تلویزیون مورد نقد تند قرار میگیرند را پخش میکردند
در صورتی که در مملکت ما واقعا دیالوگ باید مثل نقل و نبات باشد. اما اینجا هیچکس با دیگری دیالوگ برقرار نمیکند. تلویزیون باید دیالوگ را باب کند، مردم هم باب کردن دیالوگ را یاد بگیرند و با هم حرف بزنند. آنوقت ببینید که چقدر آمار دعواها، قتل و جنایت پایین میآید. ولی وقتی شما فیلم یک نفر را برخلاف آنچه که هست، در تلویزیون تحلیل و تفسیر میکنید و چند انگ هم به آن میزنید و هیچ فرصتی برای دفاع هم به صاحب فیلم نمیدهید و فیلم آن را هم پخش نمیکنید، وضعیت کنونی حادث میشود.
کاش فیلم را پخش میکردند و میگفتند ببینندگان عزیز ما میخواهیم فیلمی به شما نشان دهیم که این فیلم یکی از بدترین و فلانترین فیلمهای تاریخ سینماست و یکی از وطنفروشترین آدمها هم آن را ساخته است؛ حال با هم فیلم را میبینیم. در اینصورت هیچ اشکالی ندارد، چراکه مردم شعور دارند و میفهمند. میپرسند خب کجای این فیلم وطنفروشی بود؟ چون پخش نمیکنند، فرصت دفاعی هم در اختیار سازنده قرار نمیدهند و به آن انگ میزنند.
در این شرایط چه حالی به آن هنرمند دست میدهد؟ او درست همچون نقاشی است که برود در گالری و ببیند که تابلواش را برعکس آویزان کردهاند و صاحب گالری هم درباره اثر او میگوید ببینید چه تابلو نامفهومی کشیده است. بالاخره مردم بیرون میروند، بالاخره چشمشان در گالری دیگر یا مجلهای به تابلوی واقعی خورده و میبینند که تابلو بدی هم نبود که درباره آن این چنین میگفتند.
تا وقتی که با دیدن و ندیدن مردم، دستمزد و سِمَت مدیران تغییر نکند، اوضاع همین است
به این ترتیب اعتماد به آن گالری از بین میرود و دیگر به سراغ آن نمیروند. در واقع تلویزیون متوجه این موضوع نیست. چوه همانطور که گفتم بودجه ثابت دارد. اگر میگفتند بودجه شما ارتباط مستقیم با میزان مخاطب و تاثیرگذاری در اجتماع دارد، آنوقت میرفت و راه آن را پیدا میکرد. میگفت یکی از راههای تاثیرگذاری در اجتماع پررنگ کردن برنامههای سینمایی بوده اما از این خطوط هم نمیتوان گذشت. خب راهکار این موضوع هم با دیالوگ حل میشود و آنوقت برنامه پرمخاطب شده و شاید اصلا نیازی هم به بودجه نباشد. ولی تا وقتی که میگویند چه بسازی، چه نسازی، چه مردم ببینند چه نبینند، دستمزد و سِمَت شما که تغییر نمیکند، اوضاع همین است. چون اصلا سمت شما به لیاقت ارتباطی ندارد. شما که میدانیم چه کسی هستید و انشالله این صندلی لیاقت شما را داشته باشد. خب چه لزومی دارد که بروید و بخوانید. اگر تلویزیون ماموریت محبوب شدن را برای خودش در نظر بگیرد. خود ایرانیان و تماشاگران آنها هم از راه محبوبیت استفاده میکنند.
گفتگو: حامد قریب
∎
نظر شما