سرویس جامعه جوان آنلاین: به گزارش خبرنگار ما، راز سرقت مرگبار اعضای این باند، هفتمخردادماه سال۷۸ بر ملا شد. آن روز ساکنان یکی از محلههای شمال تهران به مأموران پلیس خبر دادند که از خانه همسایهشان صدای تیراندازی میآید. لحظاتی بعد از حادثه مأموران پلیس در محل حاضر و موفق شدند دو نفر از سارقان را بازداشت کنند، اما بقیه موفق به فرار شدند. مرد صاحبخانه در توضیح ماجرا گفت: چند سال قبل زنی به نام رؤیا کارهای خانهمان را انجام میداد و من و همسرم از کارش راضی بودیم تا اینکه ازدواج کرد و بعد از آن دیگر از او خبر نداشتیم. شب گذشته او تماس گرفت و گفت میخواهد به دیدن ما بیاید که قبول کردیم. لحظاتی قبل بود که رؤیا همراه دختر نوجوانش، شوهرش فریبرز و دو مرد دیگر که آنها را از بستگانش معرفی کرد به خانهمان آمدند. ما مشغول پذیرایی از آنها بودیم که ناگهان یکی از آنها اسلحه کشید، یکی هم شیشهای شکسته زیر گلویم گذاشت و خواست مقاومت نکنیم. رؤیا و شوهرش هم مشغول سرقت از خانه شدند. من و همسرم، اما مقاومت کردیم و با آنها درگیر شدیم. مردی که اسلحه داشت دست به ماشه برد و گلولهای هم شلیک کرد که صورت همسرم را مجروح کرد. بعد از آن بود که همسایهها از ماجرا با خبر شدند و پلیس را با خبر کردند. وقتی مأموران در محل حاضر شدند دو نفر از سارقان را بازداشت کردند، اما بقیه موفق به فرار شدند.
همزمان با دستگیری دو سارق به نامهای ویس و فریبرز (شوهر رؤیا) زن صاحبخانه به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. خیلی زود از بیمارستان خبر رسید که زن میانسال به علت شدت جراحتی که به چشم چپش وارد شده بینایی این چشم را از دست دادهاست.
همزمان با دستگیری دو سارق به نامهای ویس و فریبرز (شوهر رؤیا) زن صاحبخانه به بیمارستان منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت. خیلی زود از بیمارستان خبر رسید که زن میانسال به علت شدت جراحتی که به چشم چپش وارد شده بینایی این چشم را از دست دادهاست.
کشف یک قتل
در شاخه دیگری از تحقیقات، فریبرز و ویس مورد تحقیق قرار گرفتند و به سرقت اعتراف کردند. فریبرز در بازجوییهای فنی به سرقتهای مشابه اعتراف کرد و گفت که در جریان یکی از این سرقتها مرتکب قتل هم شدهاست. او توضیح داد: من دو سال قبل بود که با رؤیا آشنا شدم. او قبلاً ازدواج کرده بود و از شوهر سابقش هم دختری ۱۲ساله داشت، اما به خاطر اختلافهایی که داشتند از هم طلاق گرفته بودند. به هر حال من و رؤیا با هم ازدواج کردیم و دخترش هم با ما زندگی میکرد. رؤیا برایم توضیح داد که از چند سال قبل در خانه زنان پولدار کار میکرد.
شروع سرقتها
ما وضع مالی خوبی نداشتیم و این موضوع من را رنج میداد. یکبار برای دوستم جلال درد دل کردم و به دنبال پیدا کردن راهی برای پولدار شدن بودم که جلال نقشه سرقت از زنان پولدار را مطرح کرد. مطابق نقشه قرار شد به خانه زنانی که قبلاً رؤیا در آن جا کار میکرد، برویم و از آنها سرقت کنیم. یکی از روزهای سال۷۶ رؤیا با یکی از این زنان که ساکن شهرک غرب بود تماس گرفت. روز بعد هم من همراه رؤیا، دخترش و جلال به آن خانه رفتیم. وقتی آن زن مشغول پذیرایی شد رؤیا و دخترش به بهانهای به حیاط خانه رفتند. من و جلال هم دست و پای آن زن را بستیم و او را به زیرزمین کشانده و به قتل رساندیم. بعد هم پول و طلاهایش را سرقت و فرار کردیم.
آخرین سرقت
متهم در توضیح آخرین سرقت هم گفت: در آخرین سرقت قرار شد ویس، یکی دیگر از دوستانم هم وارد باند شود. ویس اسلحه داشت و مطابق نقشه بعد از اینکه رؤیا با زن پولدار تماس گرفت همگی وارد شدیم. وقتی رؤیا و دخترش از ما فاصله گرفتند، ویس اسلحه کشید و زن و مرد پولدار را تهدید کرد و خواست حرکت نکنند. من هم شیشه شکستهای زیر گلوی صاحبخانه گذاشتم و او را تهدید کردم. رؤیا و جلال هم مشغول سرقت از خانه بودند که زن و مرد مقاومت کردند. آن جا بود که دست ویس روی ماشه رفت و گلولهای شلیک شد. بعد از آن بود که رؤیا، دخترش و جلال گریختند، اما من و ویس گرفتار پلیس شدیم.
ایستگاه محاکمه
با اطلاعاتی که فریبرز و جلال در اختیار پلیس گذاشتند اعضای فراری باند هم بازداشت شدند و به جرمشان اعتراف کردند. با کامل شدن تحقیقات فریبرز و جلال به اتهام مشارکت در قتل و مشارکت در سرقت، ویس به اتهام مشارکت در سرقت، رؤیا به اتهام معاونت در قتل و سرقت مجرم شناخته شدند و پرونده در شعبه۱۶۰۴ بررسی شد. هیئت قضات بعد از ختم جلسه فریبرز و جلال را به قصاص و هر کدام را به ۱۰ سال حبس، ۷۴ضربه شلاق و رد مال محکوم کرد. رؤیا و ویس هم هر کدام به ۱۰ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شدند. رأی دادگاه با اعتراض متهمان به دیوان عالی کشور فرستاده شد. اعتراض متهمان، اما از سوی قضات رسیدگی کننده پذیرفته نشد، بنابراین حکم برای اجرا به دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد. سهسال قبل جلال و فریبرز برای اجرای حکم به پای چوبه دار منتقل شدند و حکم درباره فریبرز اجرا شد، اما جلال موفق به گرفتن فرصت از اولیایدم شد. او در این مدت در زندان به سر میبرد تا اینکه چند روز قبل بار دیگر برای اجرای حکم به پای چوبه دار منتقل شد. تیم صلح و سازش برای جلب رضایت اولیایدم اقدام به تلاش کردند تا اینکه متهم ۲۲سال پس از ارتکاب قتل موفق به جلب رضایت شد، بنابراین طنابدار از گردن او برداشته شد.