سید حسین رسولی
امانوئل کانت در نقد قوه حکم مینویسد: «هنرِ زیبا نحوه تصوری است که فینفسه غایتمند است و گرچه عاری از هر غایت [معینی] است، با این حال به پرورش قوای ذهنی برای ارتباط اجتماعی یاری میرساند». فلسفههای هنر به طور کلی به دو دسته سوبژکتیو و ابژکتیو تقسیم میشوند. تفکر سوبژکتیو در اندیشه افرادی مانند اسکار وایلد موج میزند. او مینویسد: «تنها موضوع جدی در جهان، هنر است. هنرمند هم تنها کسی است که جدی نیست». تئوفیل گوتیه در مقدمه اشعار خود درباره هنر چنین مینویسد: «فایده آن چیست؟ فقط زیبا بودن! آیا همین کافی نیست! مثل گلها، مثل عطرها، مثل پرندگان، مثل همه چیزهایی که بشر نمیتواند به میل خود تغییر دهد و ضایع کند به طور کلی هرچیز وقتی که مفید شد دیگر نمیتواند زیبا باشد زیرا وارد زندگی روزمره میشود.» در واقع، نوعی ایدئالیسم و همچنین توجه به عناصری فراسوی زندگی مادی مد نظر است. ویکتور هوگو هم نویسندهای است که نقدهای اجتماعی جدی را در آثار خود به زندگی روزمره فرانسوی وارد میکند. او جهان اشراف و فرودستان را در برابر هم قرار میدهد. با اینحال در کتابی به اسم «شرقیات» نوشت: «[شاعر همیشه حق دارد] اثر بیهودهای را منتشر سازد که شعر محض باشد». هنر محض، زیبایی محض یا فرم مطلق، کلیدواژه آثار فرمالیستی است. آثار فرمالیستی معمولا از مفاهیم اجتماعی و موضوعات مربوط به زندگی روزمره دور هستند. البته ساختار و فرم شکلگیری این آثار در حیات اجتماعی هم قابل بررسی است. هر گاه تعداد این آثار بیشتر یا کمتر شود، قطعا در مناسبات اجتماعی تولید (اقتصاد سیاسی) دگرگونیهای پر رنگی شکل گرفته است. شاید ابزار تولید یا روابط تولید تغییر کرده است. اگر به اجرای نمایش «نان» به کارگردانی نصیر ملکیجو توجه کنید، شکلی از تئاتر پستدراماتیک را مشاهده میکنید. این اثر با تاکید بر فرم و هنر سوبژکتیو به سوی نقد اجتماعی و اندیشه انتقادی هم گام برداشته است. کارگردان اثر خود را «انضمامی» (دارای زمان و مکان) کرده است. او از فضایی انتزاعی و شکلی فرمالیستی آغاز میکند و به سرعت وارد درونمایههای سیاسی و اجتماعی میشود. نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست» هم به این شکل عمل کرده است. تئاترهای فرمالیستی به طور کلی روی زیبایی ظاهری و عناصر بیرونی نمایش تاکید دارند ولی نمایش مهران مرادی به شدت سیاسی عمل میکند. او چهار جوان و پیرمردی گوشهگیر را نمایش میدهد که روابط بسیار خشن و مریضی با یکدیگر دارند. چهار جوان اصلی به شدت دنبال خودکشی دسته جمعی هستند ولی هر بار از این کار منصرف میشوند. این موضوع در نمایشهای بسیاری در سال ۱۳۹۸ تکرار شده است. بنابراین، یکی از کلیدواژههای بیشتر نمایشهای امسال را باید «خودکشی» بدانیم. این خودکشی خواه فردی و خواه دسته جمعی باشد نشان از «تروما» (رمانزخم) و عصبیت جامعه است. طبقه متوسط با مشکلات جدی اقتصادی دست به گریبان است. مفاهیمی مانند «عشق آزاد» و «جستجوی هویت» برای او تبدیل به مسئلهای جدی شده است. در این میان نباید از سبک زندگی جوانانه عبور کنیم. این طبقه به تقلید از طبقه تنآسا به دنبال تنآسایی و فراغت افسارگسیخته است. با این تفاسیر، بخش بسیار بزرگی از اجراهای تئاتری، مختص به کارگردانانی از طبقه تنآسا شده است. این طبقه خالی از دغدغهای روشن است. آنان هیچ انتقادی به وضع موجود ندارند. تنها ظاهر و شکل برایشان اهمیت دارد که با چاشنی تفریح گره خورده است. اگر به فضای مجازی هم نگاه کنید با صفحهای به نام «بچه پولدارهای تهران» مواجه میشوید که طرفداران فراوانی هم دارد.
آنان با ظاهری شکیل و گرانقیمت و به قول خودشان «لاکچری»، مدام دست به نمایش ظاهر سطحی و سبک زندگی پوچشان میزنند. برای بررسی بیشتر این وضعیت میتوان به کتاب «جامعه نمایش» گی دوبور مراجعه کرد. نهایت امر اینکه نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست» یک استثنا در تئاتر معاصر ایران است. کیفیت کار بسیار بالاست و بازیگران، نمایش قابل قبولی دارند.
یکی از کلیدواژههای بیشتر نمایشهای امسال را باید «خودکشی» بدانیم. این خودکشی خواه فردی و خواه دسته جمعی باشد نشان از «تروما» (رمانزخم) و عصبیت جامعه است. طبقه متوسط با مشکلات جدی اقتصادی دست به گریبان است
تکرار و بازتولید فرمالیستی
نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست» به خوبی موقعیت خود را با انبوهی از عناصری دراماتیک چون تعلیق، کشمکش و کنش میسازد.
کارگردان به خوبی شخصیتهای خود را (در هالهای از ابهام) معرفی میکند. در ابتدای نمایش دو شخصیت را میبینیم که هر دو به عنوان «پدر» نامیده میشوند. پدران نمایش هم هر کدام پسری دارند. این پسران از پدران خود ناراضی هستند. پدر اولی، بسیار شل و وارفته رفتار میکند. او با پسرش برخورد محکم نمیکند و علاقهای به رفتار خشن ندارد. پدر دیگر هم مدام پند و اندرزهای مسخره و خندهداری مانند دیالوگهای آبکی سریالهای تلویزیونی را بیان میکند. اما به یک باره ساختار نمایش به هم میخورد. پدران نمایش جای خود را با یکدیگر عوض میکنند. درست در این نقطه از نمایش که نقطه عطف مهمی است با تکرار و بازتولید مواجه میشویم. اما چه نوع بازتولیدی؟ در واقع، نویسنده نگاه اجتماعی و اندکی ناتورالیستی خود را مطرح میکند. بازتولید نسلی گمگشته را شاهد هستیم. نسلی که از پدران خود ناراضی است. سپس نویسنده نشان میدهد که این پدران واقعی نبودند؛ بلکه نقش پدران را بازی میکردند. این دو پدر تبدیل به دو جوان خشن و عصبی میشوند. باز هم شاهد تکرار و بازتولید هستیم. اما چه نوع تکراری؟ بازیگران مدام یک مسیر معین را طی میکنند؛ گاهی داد میزنند و گاهی هم در گوش یکدیگر میزنند. آنان به شدت خشن و عربدهکش شدهاند. به یکباره، پیرمردی که از ابتدای نمایش در حال چرت زدن بود خود را وارد بازی نمایش میکند. او فریاد میکشد و راز این جوانان را افشا میکند. پیمرد میگوید که این جوانان هر دفعه برای خودکشی دستهجمعی به ایستگاه قطار میآیند و هر بار هم منصرف میشوند. او به جوانان میگوید چرا هر بار دست به زد و خورد میزنید؟ چرا هر دفعه خشونتتان بیشتر میشود ولی جرات خودکشی ندارید؟ سپس لباسهای چهار جوان را برایشان پرت میکند و میگوید دیگر از دست آنان خسته شده است. آنان باید اینجا را ترک کنند. تکرار و بازتولید باز هم ادامه پیدا میکند.
این روزها نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست» به نویسندگی و کارگردانی مهران مرادی و ایفای نقش افرادی چون پوریا شکیبایی، امید شوندی، آرش صفایی، احمدرضا موسوی و اکبر مشکاتی در خانه هنرمندان (سالن استاد انتظامی) روی صحنه رفته است. نمایشی که با شکل و شمایلی فرمالیستی توانسته است یک اجرای قابل قبول را به منصه ظهور برساند
این چهار نفر از یکدیگر طلبکار میشوند و هر بار هم یکدیگر را دلیل اصلی مشکل معرفی میکنند و در نهایت برخوردهای سخت و خشن بیشتری را بروز میدهند. در ادامه، پیرمرد روی ریل قطار میرود و مونولوگ بسیار متفاوتی را از زندگی روزمره بیان میکند. نمایش هم به اتمام میرسد. البته استفاده از مونولوگ در پایان نمایش آسانترین راه ممکن است. ای کاش نویسنده از مونولوگ دوری میکرد و نمایش خود را با «وضعیت دراماتیک پروبلماتیک» به پایان میرساند. با تمام این احوال باید اشاره کنیم نمایش «این یک کنفرانس از شکست ماست» به خوبی فضای زندگی روزمره معاصر ایرانی را بازنمایی میکند. این نمایش آینهای تمامنما از رفتارهای فرهنگی و اقتصادی ماست. اگر پایان نمایش به شکل دیگری بود با یک نمایشنامه ماندگار مواجه میشدیم. نمایش بازیگران هم دیدنی است. آنان به خوبی تغییر میکنند و به خوبی منحنی کاراکتر خود را بازنمایی میکنند.
تئاترهای فرمالیستی به طور کلی روی زیبایی ظاهری و عناصر بیرونی نمایش تاکید دارند ولی نمایش مهران مرادی به شدت سیاسی عمل میکند. او چهار جوان و پیرمردی گوشهگیر را نمایش میدهد که روابط بسیار خشن و مریضی با یکدیگر دارند
اسلاوی ژیژک در مقالهای با عنوان «درباره سینمای آندری تارکوفسکی: شیء مطلق فضای درون» مینویسد: «قهرمان داستان هنگام مواجهه با «گوی زرین»- اتاق رویاهای فیلم که میلها و آرزوها در آن برآورده میشوند در رمان چنین نامید میشود- نوعی تحول روحی از سر میگذراند، اما این تجربه بیشتر به تجربهای نزدیک است که لکان «مسکنتِ ذهنی» میخواند، وقوف ناگهانی به بیمعنایی فاحش پیوندهای اجتماعی ما، ازبینرفتن تعلق خاطر ما به خود واقعیت، بهیکباره، دیگرآدمها غیرواقعی میشوند و خود واقعیت چونان گردابی از اشکال و اصواتی درهم و آشفته تجربه میشود، چندانکه دیگر قادر نیستیم میل خود را چنانکه میخواهیم بر زبان آوریم... در استاکرهمچنانکه در سولاریس، «حیرانی ایدئالیستی» تارکوفسکی اینگونه جلوه میکند که او از سرشاخشدن با این دگربودگی ریشهایِ شیء مطلق بیمعنا طفره میرود و به شیوهای ایدئالیستی آن را در هالهای از ابهام میپیچد و مرموز جلوه میدهد». نکتهای که لکان درباره مسکنت ذهنی بیان میکند در باب تئاتر معاصر ایرانی بسیار مهم است.
نظر شما