ریحانه جولایی
با یک سرچ ساده در اینترنت میتوانید تعداد افراد بیسواد در ایران را پیدا کنید. منابع خبری رسمی میگویند چیزی حدود 8 میلیون نفر بیسواد در کشور وجود دارد؛ اما آمار غیررسمی از عددی بیشتر از این صحبت به میان میآورد.
سال گذشته بود که رئیس سازمان نهضت سوادآموزی از وجود 11میلیون کمسواد در کشور خبر داد و گفت: «طبق نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال بیشاز دو میلیون و ۷۰۰ هزار نفر بیسواد شناساییشده است که حدود ۴۰۰ هزار نفرشان را اتباع خارجی تشکیل میدهند. اما درمجموع در همه گروههای سنی 8 میلیون و ۸۰۰ هزار بیسواد مطلق و ۱۱ میلیون کمسواد در کشور داریم.»
علی باقرزاده در ادامه به مقایسه آمار بیسوادی از سال 55 تا 95 در رده سنی افراد بالای 6 سال اشاره و عنوان کرد: در سال 55 ، 47.5درصد باسواد داشتیم؛ این عدد در سال 65 به 61.8 درصد، در سال 75 به 79.5 درصد، در سال 85 به 84.6 درصد، در سال 90به 84.8 درصد و در سال 95به 87.6 درصد رسیده است.
او ادامه داد: سال 55، 14 میلیون و 200 هزار نفر، سال 65، 14 میلیون و 700 هزار نفر، سال75، 10 میلیون و 700 هزار نفر، سال 85، 9 میلیون و 830 هزار نفر، سال 90، 10 میلیون و 100 هزار نفر و سال 95، 8 میلیون و 790 هزار نفر بیسواد در کشور داشتهایم.
همچنین به گفته او درصد باسوادی در گروه سنی 10 تا 19 سال ، 98.2 درصد، در گروه سنی 10 تا 29 سال به 97.3 درصد و در گروه سنی 10 تا 49 سال به 94.7 درصد رسیده است.
تحصیلات اجباری نوشتهای روی کاغذ
این اطلاعات در حالی ارائه شد که آمار نشان میدهد میانگین تحصیل در ایران هشت سال بوده و این موضوع زمینه اجباری شدن تحصیلات تا پایان سال دوازدهم را فراهم میکند. البته بحث اجباری شدن آموزش دوره 12ساله موضوع امروز و دیروز نیست، سالهاست بحث گذراندن دوره 12ساله برای تمام ایرانیان و اتباع آن مطرحشده اما هیچ کارنامه مثبت و قابل دفاعی برای آن وجود ندارد.
اگر کمی به عقب برگردیم، علیاصغر فانی، وزیر پیشین آموزشوپرورش از مجرم شناخته شدن خانوادههایی که به هر دلیلی مانع از تحصیل فرزندان خود میشوند سخن گفت و متذکر شد دختران فراوانی از پوشش تحصیلی محروم هستند که در دوره متوسطه دوم (دبیرستان)، این میزان بیشتر و قرار است در برنامه ششم توسعه تحصیل اجباری، تا پایان متوسطه اول (سال نهم) لحاظ شود. اما چیزی که امروز دیده میشود این است که در بیشتر مناطق محروم تحصیلات برای کودکان بهخصوص دختران در اولویت قرار ندارد و موضوعاتی ازجمله ازدواج در سنین پایین یا حتی کار کردن در خانه جای تحصیلات هرچند اندک را گرفتهاند و هیچ ارگانی نیست تا پیگیر تحصیل برای کودکان مناطق محروم باشد.
پی بردن به این موضوع که تحصیلات اجباری در ایران رعایت نمیشود، کار سختی نیست. کافی است کمی دقیقتر به دور و اطراف خودمان نگاه کنیم. یک سری از کودکانی که امکان حضور در مدارس را پیدا نمیکنند به این دلیل است که فاقد اوراق هویتی هستند و امکان ثبتنام در سالهای گذشته را نداشتند. در حال حاضر آمار دقیقی از این کودکان وجود ندارد، زیرا اکثر کودکانی که به دلیل شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نمیتوانند به مدرسه بیایند در مناطق محروم و حاشیه شهرها زندگی میکنند یا ممکن است خانوادههایشان جابهجایی داشته باشند. بنابراین ثبت اطلاعاتشان هم با مشکلات زیادی مواجه است.
نهضت سوادآموزی نهادی کمفروغ
یکی از نهادهایی که نقش بسیار پررنگ و مؤثری در جهت افزایش سواد عمومی در جامعه ایفا کرد، «نهضت سوادآموزی» بود. این نهاد که در سال ۱۳۵۸ با هدف باسواد کردن خیل عظیم بیسوادان کشور تشکیل شد در سالهای طولانی یکی از نقاط قوت برای باسواد کردن افرادی بود که سن حضور در مدرسه را گذرانده بودند، هرچند افرادی که در این نوع کلاسها شرکت میکردند در سطوح ابتدایی باقی میماندند، اما همین موضوع که نهادی تلاش میکند تا آمار بیسوادی را در کشور تقلیل دهد جای امیدواری بود. حالا چند سالی میشود که این سازمان سالهای طلایی خود را پشت سر گذاشته و این روزها بیشتر شبیه یک سازمان متروک و جزئی از زیرمجموعههای آموزشوپرورش شده است.
نهضت سوادآموزی ابتدا وظیفه مهمی بر دوش داشت و نقش تأثیرگذاری هم ایفا میکرد اما درست از زمانی که سازمان زیر نظر آموزشوپرورش قرار گرفت شرایط متفاوت شد. این سازمان آنقدر پراهمیت است که نیاز به بودجه مجزا دارد و در سالهای اخیر با توجه به بودجه کمی که برایش در نظر گرفته شده هرروز کمفروغتر میشود. دوره درخشان نهضت سوادآموزی همان روزهای ابتدایی انقلاب بود که سالها از آن روزها میگذرد.
وزارت آموزشوپرورش در سالهای گذشته همواره با کمبود بودجه مواجه بوده و در بعضی مواقع برای تأمین بودجه از بودجه نهضت سوادآموزی بهره میبرد و همین امر باعث شد تا زمینه افول و حذف تدریجی این سازمان مهم فراهم شود.
از عمدهترین دلایل ریشهکن نشدن بیسوادی در کشور این است که آموزش الزامی نیست، درواقع همه قوانین ناظر بر رایگان بودن آموزش است، ولی ناظر بر اجباری بودن آن نیست و قانون اجبار افراد برای ثبتنام در دوره ابتدایی نداریم
بیتوجهی به سواد در مناطق محروم
وضعیت افرادی که در نهضت سوادآموزی کار میکنند هم چندان مساعد نیست. کمبود بودجه و شرایط نامساعد این افراد آنقدر جدی است که برخی از آنها حاضر به کار برای سازمان نیستند و در پی استخدام در آموزشوپرورش هستند و با این شرایط کسی در سازمان نمیماند که بخواهد به افراد سوادآموزی کند.
در جایی دیگر میتوان نقدهایی به بیتوجهیهای دولت به اهمیت سوادآموزی در مناطق محروم داشت. وضعیت مدرسه رفتن بهویژه برای دختران بسیار ناراحتکننده است چراکه خانوادهها اهمیتی به سواد و آینده بچهها نمیدهند. فرهنگ این خانوادهها میگوید دختر یا باید در خانه کنار مادر کار کند یا شوهر کند و سر زندگی خودش باشد. در این مناطق سواد نقشی ندارد و همین عامل باعث میشود تا ظلمی مضاعف به زنها و دخترها شود. در این مناطق زنان و دختران بهواسطه کمبود سواد و نداشتن اطلاعات درست شبیه برده میشوند و هیچ اختیاری از خودشان ندارند. اگر دولت اقداماتی را در نظر بگیرد تا زنها بتوانند بیشتر از نعمت سواد برخوردار شوند شرایط برای همه زنان متفاوت میشود و سطح عمومی سواد بالا میآید، بعدازاینکه این اتفاق افتاد کمتر شاهد خشونت و ظلم به زنها هم میشویم. این موضوع در مورد مردان هم صدق میکنند. برای مثال کسی که میداند قرار است در زمین کار کند یا برای کارگری به شهر مراجعه کند از ابتدا سراغ درس نمیرود، خانواده هم نه این موضوع را پیگیری میکنند و نه حتی حاضر هستند برای فرزند خود هزینه کنند چون کارگری که سواد نمیخواهد. بعد از مدتی این فرد به شهرهای بزرگ میآید و همین بیسوادی یا کمسوادی باعث میشود از او سوءاستفادههای مالی و اقتصادی شود. هرروز به این گروه بیشتر ظلم میشود و آنها هم هیچ راهی برای اینکه از خود دفاع کنند، ندارند.
چرا در ایران بیسوادی ریشهکن نمیشود؟
اما از سوی دیگر باید دید چرا بیسوادی در کشور ریشهکن نمیشود؟ کارشناسان میگویند در50 سال اخیر مفهوم مرتبط با سواد دائماً درحالتوسعه بوده است و حداقل در 10 سال گذشته مؤسسات بینالمللی در تعریف سواد به چند کلیدواژه اساسی اشاره کردهاند که تکثر سواد شامل سواد اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی، سیاسی و اجتماعی ازجمله این موارد محسوب میشود. در توصیهنامههای آموزش بزرگسالان بحث مواجهه با محیط رو به رشد در محیط فناورانه مطرح شده است؛ یعنی فرد باسواد باید بتواند مشکلات فردی، اجتماعی و اقتصادیاش را در این محیط حل کند.
در مناطق محروم وضعیت مدرسه رفتن بهویژه برای دختران بسیار ناراحتکننده است، چراکه خانوادهها اهمیتی به سواد و آینده بچهها نمیدهند
از عمدهترین دلایل ریشهکن نشدن بیسوادی در کشور این است که نمیتوان کودکان 6 ساله را کامل تحتپوشش برد؛ این امر یک دلیل قانونی دارد و آن این است که آموزش الزامی نیست، درواقع همه قوانین ناظر بر رایگان بودن آموزش است، ولی ناظر بر اجباری بودن آن نیست و قانون اجبار افراد برای ثبتنام در دوره ابتدایی نداریم.
در ایران قانون حمایت از کودک، تحصیل را حق کودک میداند؛ بااینحال اگر ولی دانشآموزی از رفتن فرزندش به مدرسه ممانعت کند تنها تحت تعقیب قرار میگیرد که این موضوع لازم است، اما کافی نیست.
موضوع بعدی طرحهای تصویبشده اما ناتمام یا عملی نشده است. چند سال پیشطرحی به دولت پیشنهاد و در سال 94 هم مصوب شد. در بند چهار آن آمده بود از ابتدای سال 95 هر کس بخواهد گواهینامه یا جواز کسب بگیرد باید سواد داشته باشد؛ متأسفانه بهرغم آنکه پژوهشها نشان میدهد بین سطح سواد و تصادفات جادهای ارتباط مستقیم وجود دارد؛ مجلس اعلام کرد بند چهار خلاف قوانین موجود است و این طرح تاکنون هم به نتیجه نرسیده است.
همچنین در آخر باید اضافه کرد تنها نهادی که میتواند با این معضل مقابله کند دولت است؛ با تخصیص اعتبار برای آموزش بیشتر یا نظارت بر کار سازمانهای آموزشی و سوادآموزی. البته باید این نکته را هم در نظر داشت که جمعیت کشور در این سالها از 27 به 68 میلیون افزایشیافته و به همان نسبت مشکلات اقتصادی نیز رشد کرده و دلایل عدم ورود کودکان به مدرسه متنوع شده است.
نظر شما