شناسهٔ خبر: 23121274 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

فیل آفریقایی

صاحب‌خبر -

«داستان زندگی فیل آفریقایی» نمایشنامه‌ای است از کلِم مارتینی، نمایشنامه‌نویس، فیلمنامه‌نویس و داستان‌نویس کانادایی، که با ترجمه پژمان طهرانیان در مجموعه «دورتادور دنیا»ی نشر نی منتشر شده است. از مارتینی پیش از این رمان سه‌گانه «وقایع کلاغیه» با ترجمه پژمان طهرانیان در نشر نو به چاپ رسیده بود اما «داستان زندگی فیل آفریقایی» نخستین نمایشنامه‌ای است که از او به فارسی منتشر شده است. «داستان زندگی فیل آفریقایی» نمایشنامه‌ای است با سه شخصیت. در مقدمه مترجم بر ترجمه فارسی این نمایشنامه درباره آن آمده است: «نمایشنامه‌ی کمدی–رمانتیک و درعین‌حال تراژیکِ داستان زندگی فیل آفریقایی، که با الهام از گفت‌وگویی رادیویی با یک مربی حیوانات در باغ‌وحش شهر کلگری نوشته شده، اولین نمایشنامه‌ای است که از این نویسنده به فارسی ترجمه شده است. این نمایشنامه اولین‌بار در 30 اکتبر 1989 در لانچباکس تیه‌تر شهر کلگری به کارگردانی بارتلی بارد (موسس این تماشاخانه) اجرا شد و 25 سال بعد از آن نیز در سال 2014 و در چارچوبِ برنامه‌هایی به مناسبتِ چهلمین سالگرد تاسیس این تماشاخانه، به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین آثارِ اجراشده در آن‌جا، دوباره به روی صحنه رفت.» همچنین در بخشی دیگر از این مقدمه درباره حضور حیوانات در آثار مارتینی چنین می‌خوانیم: «تعلق خاطر مارتینی به حیوانات در بسیاری از نمایشنامه‌هایش نمایان است؛ حتی شخصیت‌های یکی از نمایشنامه‌هایش نهنگ‌هایی هستند در اعماق اقیانوس آرام! انواع و اقسام دیگر حیوانات نیز لابه‌لای سایر نمایشنامه‌هایش در رفت‌وآمدند – تا حد زیادی به این دلیل که او در شهر و ایالتی زندگی می‌کند که حیوانات همزیستی مسالمت‌آمیزی
با انسان‌ها دارند.»
صحنه‌ نمایشنامه «داستان زندگی فیل آفریقایی» محل نگهداری فیل‌ها در یک باغ‌وحش است. چنانکه در مقدمه ترجمه فارسی این نمایشنامه آمده است، مارتینی مدت پانزده سال در یک مرکز بازپروری در کلگری «به نوجوانان و جوانانی که در اثر مشکلات خانوادگی و اجتماعی به بزهکاری روی آورده بودند» درام و نمایشنامه‌نویسی درس داده و بودن در این محیط و آشنایی با اشخاص آن بر نمایشنامه‌های مارتینی و از جمله همین نمایشنامه «داستان زندگی فیل آفریقایی» تاثیر گذاشته است. آنچه مي‌خوانيد قسمتي است از اين نمايشنامه «من کوچیک‌ترین بچه بین هفت‌تا پسرِ یه خونواده‌ی کوتوله بودم. پدر و مادرم هر دو کم‌تر از چهار فوت و سه اینچ قدشون بود، و از بین برادرام هیچ‌کدوم‌شون بلندتر از این نشد. زندگی سختی بود. مدرسه رفتن و همیشه از همه کوتاه‌تر بودن. تو کلاس، روی یه خروار کتاب راهنمای تلفن می‌شِستم تا بتونم بالای میز رو ببینم. شاگردای گُنده‌تر باید بلندم می‌کردن تا به آب‌خوری برسم. هیچ‌وقت نیمه‌ی شمالی کره‌ی جغرافیاییِ روی میز معلمم رو ندیدم. پدرم مرد کوچیکی بود با جاه‌طلبی‌های بزرگ. این فکر تو سرش بود که وقتی ما بزرگ‌تر شدیم، با همدیگه یه تیم کوتوله‌ها درست کنیم و اونم بشه مربی‌مون. اسمشم انتخاب کرده بود: هفت کوتوله‌ی کشتی‌گیر... بدشانسیِ من این بود که هرچی بزرگ‌تر می‌شدم رشدم هم بیش‌تر می‌شد. وقتی ده سالم شد، قدم از پدرم بلندتر شد...».

نظر شما