شناسهٔ خبر: 23070747 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

شهید وحدت

صاحب‌خبر -
 

ملاک‌های شهید مفتح در زندگی خانوادگی دیانت، صداقت، نجات و قناعت بود. ایشان معتقد بودند که زندگی باید در چارچوب دستورات الهی باشد و این معنا در تمام امور زندگی ما محسوس بود، چه از طرف ایشان و چه از نظر انتظاراتی که از من داشتند. ما سعی می‌کردیم که به گونه‌ای عمل کنیم که مورد رضایت خداوند باشد و این اصل، حاکم بر تمام مراحل زندگی و تربیت فرزندان‌مان بود.
همکاری من با ایشان در مبارزات سیاسی، غیرمستقیم بود؛ زیرا با توجه به مشغله فراوانی که ایشان داشتند، نگهداری از بچه و رسیدگی به امور منزل به عهدة من بود و همواره سعی می‌کردم ایشان با آرامش خاطر به مسائل اجتماعی و فعالیت‌های سیاسی و مبارزه علیه رژیم شاه بپردازند. با توجه به سختی‌های خاصی که در طول مبارزات سیاسی برای افراد مبارز پیش می‌آمدند، من نه تنها مخالف فعالیت‌های ایشان نبودم، بلکه زمینه‌های لازم را برایشان فراهم می‌کردم. ایشان هم در منزل از هیچ گونه همکاری دریغ نداشتند و به تمام مسائل ریز زندگی و تربیت و تحصیل فرزندان رسیدگی کامل داشتند.
شیوة تربیت ایشان بر مبنای تربیت اسلامی ‌و به صورت تذکرات غیرمستقیم بود. ایشان با عمل سنجیده و عطوفت فراوان و رفتار دقیق برای فرزندانشان الگوسازی می‌کردند. شهید مفتح نسبت به تأمین نیازهای روحی بچه‌ها بسیار دقت داشتند تا جایی که با وجود مشغلة بسیار زیاد، برای تفریح فرزندان هم وقت می‌گذاشتند. در مورد تحصیل دختران اعتقاد داشتند که چون دختران، مادران آینده هستند، باید تحصیل کنند و با حفظ شئونات اسلامی ‌برای جامعه مفید باشند و فرزندان خوبی تربیت کنند، لذا با ادامة تحصیل دختران با رعایت اصول اسلام موافق بودند.
شهیدمفتح اعتقاد داشتند که واحد اصلی تشکیل‌دهندة جامعه، خانواده است و باید نسبت به خانواده احساس مسئولیت کرد؛ به همین دلیل خود نیز اهمیت زیادی به خانواده و تربیت و تحصیل فرزندان می‌دادند و در تصمیم‌گیری‌ها و مسائل خانواده با فرزندان مشورت می‌کردند. مبنای برخورد ایشان با فرزندان، حس اعتماد بود و همواره نسبت به فرزندانشان اظهار اعتماد کامل می‌کردند، اگرچه غیرمستقیم حرکات و اعمال فرزندان را دقیقا زیر نظر داشتند و در کمال عطوفت و مهربانی اشتباهات احتمالی‌شان را تصحیح و آنها را راهنمایی می‌کردند. تأکید ایشان بر این بود که فرزندان باید خودشان در مسائل مختلف به نتیجه برسند و راه را انتخاب کنند؛ زیرا می‌دانستند آنچه تحمیلی باشد، پایدار نخواهد بود؛ بنابراین آنان را فقط راهنمایی و به طور غیرمستقیم و بدون تحمیل نظرشان، به راهی که می‌خواستند هدایت می‌کردند.
اولین اصل حاکم بر اعمال ایشان رضایت الهی بود. از آنجا که خودشان پایة زندگی را بر دیانت، صداقت، نجابت و قناعت استوار کرده بودند، دوست داشتند که فرزندانشان نیز همین مبنا را سرلوحه زندگی خویش قرار دهند.
در مورد ازدواج دختران، آنچه مد نظر داشتند، دیانت و حسن خلق داماد بود و به امور مالی، به عنوان عاملی تعیین‌کننده نمی‌نگریستند. دربارة تعیین مهریه نیز می‌گفتند چون ما الگوی جامعه هستیم، نباید مبنایی بگذاریم که دیگران نیز عمل کنند و به سختی نیفتند. یادم می‌آید در جلسة خواستگاری یکی از دخترانم، خانوادة داماد اصرار داشتند که مقدار مهریه زیاد باشد، ولی ایشان که از رضایت دخترم خاطرشان جمع بود، مقدار مهریه را در حد متوسط آن روز تعیین کردند.
شهیدمفتح به‌شدت به صلة رحم التزام عملی داشتند، به طوری که از همه نظر به خانواده، خویشان و پدر و مادرشان رسیدگی می‌کردند. احترام فوق‌العاده ایشان نسبت به پدر و مادرشان برای همة بستگان آموزنده بود. برخوردهای عاطفی و منطقی و اسلامی‌شان موجب شده بود که ایشان به عنوان پناه فامیل مطرح باشند، به نحوی که همه در تمام مشکلات و نیازهای فکری و روحی به ایشان پناه می‌بردند.
شهیدمفتح در کنار تحصیل و تدریس در حوزه تا درجة اجتهاد، به تحصیلات جدید نیز پرداختند و پس از اخذ دیپلم، به دانشگاه رفتند و علوم دانشگاهی را نیز تا بالاترین درجه (دکتری) در رشتة فلسفه آموختند. البته تحصیلات حوزوی ایشان به فقه و اصول منحصر نبود، بلکه عمدة تلاش ایشان بر علوم معقول (فلسفه، منطق، عرفان) متمرکز می‌شد، به طوری که ایشان علاوه بر تدریس فلسفه، استاد برجسته منطق در حوزة علمیه قم نیز بودند. در کنار تحصیل و تدریس حوزوی و دانشگاهی، ازآنجا که اعتقاد ایشان این بود که برای ساختن جامعه اسلامی ‌باید روی جوانان سرمایه‌گذاری کرد، لذا عمدة فعالیت‌های فرهنگی و علمی ‌ایشان در قم و تهران بر ارتباط با جوانان تمرکز می‌یافت. جاذبة خاصی که ایشان برای جوانان داشتند، در اسناد ساواک نیز مشهود است و آنها گزارش داده‌اند که در جلسات سخنرانی دکتر مفتح در شهرهای مختلفی مثل آبادان، خرمشهر، دماوند، کرمان و اهواز همواره جوانان زیادی حاضر می‌شدند و این مسئله موجب تشدید حساسیت ساواک می‌شد.
ارتباط شهیدمفتح با شهید بزرگوار بهشتی به دوران طلبگی بازمی‌گردد. هر دو از شاگردان مرحوم آیت‌الله داماد بودند و در جمع شاگردان آن مرحوم، یعنی شهیدبهشتی، امام موسی صدر، آیت‌الله سیدموسی شبیری و… ارتباطات علمی، فکری فراوانی برقرار بود. پس از آن‌ هم در حلقة شاگردان خصوصی علامه طباطبایی(ره) بودند و به جلسات فلسفه ایشان می‌رفتند. شرکت ایشان در جلسات درس حضرت امام(ره) و آیت‌الله بروجردی(ره) با تحصیل در دانشکده الهیات همزمان بود. شهیدمفتح در مقدمه پایان نامة دکتری خود که به عنوان «حکمت الهی در نهج البلاغه» چاپ شده است، اشاراتی به «دوست همفکر خود» دارند که منظورشان شهیدبهشتی است. این دو در امور فرهنگی و اجتماعی در حوزه قم نیز فعالیت‌های مشترکی داشتند، مثل مدرسه علمیه حقانی، مدرسه دین و دانش، انجمن اسلامی‌دانش آموزان و…
بعدها که شهیدبهشتی به آلمان رفتند، این ارتباط از طریق نامه برقرار بود و پس از برگشت شهیدبهشتی از آلمان و سکونت ما در تهران، چند سال با هم همسایه بودیم و ارتباط آن دو شهید بیشتر شد تا سالهای نزدیک به انقلاب که جلساتی برای تحقیق و تألیف کتب علمی ‌داشتند و در جریان نهضت نیز در تأسیس شورای مرکزی «جامعة روحانیت مبارز تهران» همگام بودند، شهیدمطهری از نظر دورة تحصیلی حوزوی مقدم بر شهید مفتح بودند و البته در درس حضرت امام(ره) و آیت‌الله بروجردی و جلسات خصوصی علامه طباطبایی(ره) ارتباطشان برقرار بود و این رابطه پس از انتقال اجباری شهیدمفتح به تهران، با دعوت شهیدمطهری از ایشان برای تدریس در دانشکدة الهیات بیشتر شد، به طوری که در ده سال آخر عمر ایشان‌، شهیدمطهری از نزدیکترین دوستان شهید مفتح بودند و در همه مسائل علمی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی همگام و همراه بودند و در قضیة تأسیس جامعه روحانیت و «شورای انقلاب» نیز این همدلی ادامه پیدا کرد.
شهیدباهنر از نظر دوره تحصیلی حوزوی متأخر از شهیدمفتح بودند.البته ارتباطات دوستانه و همکاری‌های سیاسی و مبارزاتی ایشان با شهیدمفتح از همان دوران اقامت در قم برقرار بود و پس از انتقال به تهران این رابطه قوی‌تری شد که اوجش در جریانات مربوط به انقلاب بود و در نماز عید فطر ۵۷ تجلی پیدا کرد. در آن اوضاع خطرناک، شهیدمفتح از شهیدباهنر برای سخنرانی در نماز عید فطر تپه‌های قیطریه دعوت کردند و نماز عید فطر به امامت شهیدمفتح و سخنرانی شهیدباهنر برگزار شد که نقطه عطف انقلاب و نهضت اسلامی ‌ایران بود. در شورای مرکزی جامعة روحانیت مبارز و شورای انقلاب نیز همکاری‌های ایشان و شهیدباهنر ادامه داشت.
تألیف اصلی شهیدمفتح که زحمت زیادی برای آن کشیده بودند و اهتمام فراوانی به آن داشتند، شرحی بر کتاب «اسفار» ملاصدرا بود که رژیم اجازة چاپ آن را نمی‌داد و لذا شهیدمفتح با پیشنهاد امام موسی صدر به چاپ آن در مصر اقدام کردند. البته این مسئله با اوجگیری نهضت ناتمام ماند و بعدها با مفقودشدن امام موسی صدر و شهادت شهیدمفتح و قطع رابطة رسمی ‌با کشور مصر، ما هیچ گونه نشانه‌ای از چاپخانه و ناشر مصری مسئول چاپ آن کتاب به دست نیاوردیم، خصوصا که سفرهای پیش از انقلاب شهید مفتح به لبنان و مصر با توجه به حساسیت‌های رژیم شاه نسبت به ایشان، با نام مستعار صورت می‌گرفت و البته با دستیابی به نسخه‌های پیش‌نویس این کتاب نسبت به تنظیم و انتشار آن اقدام شده است.
سایر تألیفات ایشان عبارتند از: شرح منظومة منطق حاج ملاهادی سبزواری به نام «روش اندیشه» و نیز کتاب‌های «آیات اصول اعتقادی قرآن»، «حکمت الهی در نهج‌البلاغه»، «مکتب اخلاقی امام صادق(ع)» نقش دانشمندان اسلام در پیشرفت علوم» و…
حساسیت فراوان شهید مفتح در رسیدگی به خواسته ها و مشکلات کسانی که به ایشان مراجعه می‌کردند، چشمگیر بود، به طوری که بارها اتفاق می‌افتاد که ایشان پس از یک روز، سراسر تلاش و فعالیت (خصوصا بعد از انقلاب) وقتی شب به خانه می‌آمدند و زمان استراحت‌شان بود، نمی‌گذاشتند لحظه‌ای تلفن منزل قطع باشد و اگر متوجه می‌شدند که فرزندانشان برای رعایت حال ایشان تلفن را قطع کرده‌اند، به‌سرعت آن را وصل می‌کردند و می‌گفتند: «تا کسی نیاز به من نداشته باشد، در این ساعت از شب تلفن نمی‌کند.» مهمترین خصلتی که در خانواده و بستگان ازخصوصیات بارز ایشان تلقی می‌شد، جدیت در کارها و خستگی‌ناپذیری در فعالیت‌ها، همراه با شجاعت و دلیری در امور سیاسی و مبارزاتی بود، پشتکار ایشان در رسیدن به اهداف تا آن حد بود که در میان دوستان‌شان معروف بود که: «ناممکن برای آقای مفتح وجود ندارد.»
*شاهد یاران، ش۱۴