صاحبخبر - عرصه سیاست، صحنه آزمون و خطاهای احتمالی ارباب قدرت است. تصمیمهایی که گاه به اشتباه گرفته میشود و هزینههایی که بر مردم و جامعه بار میشود.
سیاستورزان هم مانند دیگر گروههای اجتماعی متاثر از شرایط محیطی و خطاهای بیولوژیک و سایکولوژیک هستند. کدام سیاستمدار یا مدیر ارشد در عرصه کشورداری بوده که در طول حیات سیاسیاش هیچ خطا یا اشتباهی نداشته باشد؟ اصلا مگر میتوان نمونهای اینچنینی را در تاریخ سیاست جهان جستجو کرد؟ اشتباهاتی که در برخی مواقع آن قدر بزرگند که موجب شدهاند تا یک امپراتوری در معرض سقوط و نابودی قرار بگیرد و کشوری استقلالش را از دست بدهد. گاهی هم این اشتباهات چندان سترگ نیستند و تاثیراتی محدود بر عملکردهای مختلف جامعه داشتهاند.
موضوع اصلی اما بر سر بروز اشتباهات احتمالی یا خطاهای استراتژیک نیست؛
چرا که نمیتوان انتظار داشت سیاستمداران و بازیگران عرصه سیاست در طول حیات موثرشان هیچ اشتباهی را مرتکب نشوند؛ بلکه موضوع اصلی نحوه مواجهه با این خطاها ـ پس از بروز آنها ـ است. آنجا که سیاستمدار میفهمد و درک میکند که اقدام ناصوابی را مرتکب شده، موضعی بر خلاف منافع ملی اتخاذ کرده یا هزینهای سنگین ـ یا حتی سبک ـ را بر کشور وارد آورده است. در چنین بزنگاههایی است که سره از ناسره و صادق از ناصادق تمیز داده میشوند.
بیگمان هیچ پدیدهای در طول تاریخ جمهوری اسلامی ایران به اندازه «محمود احمدینژاد» برای کشور، مردم و جامعه هزینه به بار نیاورده است. طی 8 سال مسئولیت او بسیاری از زیرساختهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور در معرض نابودی قرار گرفت و حتی بسیاری از آنها از بین رفت. اعتماد عمومی کاهش یافت و شکافی جدی میان مردم و حاکمیت شکل گرفت. اینها را نه در آمارهای رسمی و عدد و رقمهای منتشر شده در گزارشهای سازمانها و نهادهای مختلف حکومتی، بلکه از دل جامعه و در میان تودههای مردم به آسانی و سادگی میتوان فهمید. کاهش سطح رفاه عمومی و افزایش رانتهای اطلاعاتی و مالی برای برخی خاصهخواران محبوب «دولت مهرورز و عدالتپیشه» احمدینژاد تبعاتی بسیار گران برای کشور به همراه داشت. پیامدهایی که بیگمان چندین دولت بعد از او را هم با «بحران مشروعیت»، «توقیف سیاستهای مالی»، «فروکاهش استراتژیهای فرهنگی» و... روبرو میکند. البته که این ادعا به گواه بسیاری از اطلاعات و آمارهای به دست آمده از مراجع ذی صلاح قابل اثبات و مشاهده است.
هزینههای احمدینژاد برای ایران را با هیچ متر و معیاری نمیتوان کاست و این واقعیت تا همیشه تاریخ فراروی ایرانیان قرار خواهد داشت. بروز چنین وضعیتی موجب شده تا بسیاری از حامیان و دوستان دیروز او، امروز ساز مخالفت با رئیس جمهوری نهم و دهم را کوک کنند. تا جایی که برخی از آنها گوی سبقت را از رقبای اصلاحطلب خود هم ربودهاند و در حمله به احمدینژاد از هیچ واژهای دریغ نمیکنند. تا اینجا مشکلی نیست. صورت مسئله حکایت از درک اشتباه و خطای استراتژیک تحلیلی برخی دوستان اصولگرا ـ یاران دیروز احمدینژاد ـ دارد. اما ماجرا وقتی پیچیده میشود که مدافعان رئیس جمهوری سابق، مدعی میشوند هرگز از او حمایت نکردهاند. آنها با این اقدام سعی میکنند متغیرهای یک سوی این معادله را به کلی تغییر دهند تا در این رهگذر فرصت و زمان مناسبی برای بازیابی خود پیدا کنند. به ویژه آنکه آنها طی چند انتخابات اخیر متوجه شدهاند مردم از هر فرصتی برای مخالفت با آنها و سیاستهای شان استفاده میکنند. از دست دادن ریاست جمهوری یازدهم، مجلس دهم، شوراهای اسلامی شهر و روستای پنجم و... همهوهمه میزان مخالفت مردم با جریان اصولگرایی را نشان میدهد. در چنین هنگامهای است منادیان اصولگرایی با تکیه بر سیاست حذف صورت مسئله سعی میکنند ذهنها را به یک نشانی غلط هدایت کنند؛ این که آنها هرگز از احمدینژاد حمایت نکردهاند. اما این رویکرد بیش از هر چیز نشان از بیتوجهی یا در خوشبینانهترین حالت، کمتوجهی به حافظه سیاسی مردم دارد. جامعه ایران هنوز مدافعان و مخالفان «معجزه هزاره سوم» به نیکی به خاطر دارند و آنها را به این زودیها فراموش نخواهند کرد.
شاید بهتر بود تا این گروه از اصولگرایان با پذیرش خطا و مواجهه صادقانه با موضوع، مسئله را در بستری همراه با تعامل دو سویه با مردم حل و فصل میکردند. آنها میتوانستند با تکیه بر وجدان عمومی جامعه به تشریح دلایل و علل حمایت از احمدینژاد میپرداختند و موضوع را برای مردم بازتاب میدادند. تردیدی نیست که مردم نیز با درک موقعیت، خاستگاه سیاسی، بنمایههای معرفتی و به طور کلی شناخت از پیکره اصلی جریان راست، از بسیاری از تبعات این حمایت چشمپوشی میکردند. شاید لازم باشد تا سیاستورزان و نخبگان سیاسی جریان اصولگرایی و حتی اصلاحطلبی بار دیگر مشق سیاست کنند و این بار به درکی درست از مفهوم «عذرخواهی در سیاست» دست یابند.∎