بیش از یک دهه است که در این ستون گاه و بیگاه از آموزش و پروش مینویسم. از جایگاه معلمی کوچک، که دو نسل تدریس را در کارنامه خود دارد، تقریبا از همه چیز آموزش و پرورش نوشتم.
از کافی و قابل قبول بودن کتب درسی رسمی، تا استرسزایی و هزینهافزایی کتب کمک درسی؛ از کمکردن ادا و اطوار ویترینی در مدارس غیردولتی، تا کیفیتدهی به محتوای مدارس دولتی؛ از لزوم وجود مدارس غیر دولتی به عنوان ارفاق به بودجه ی عمومی، تا ضرورت نظارت بر آنها؛ از درمان درد اختاپوس کنکور، تا توسعه مدارس فنی و حرفهای….
نیز از کلاسهای کپری بر فرش صحرا و زیر سقف آسمان، تا بهسازی پلهای عبوری از روی رودخانهها در فاصله خانهها؛ از تربیت معلم ورزیده و دمیدن انگیزه در وی، تا حفظ کرامت او در حیات و عیش؛ از رسیدگی به بنگاههای فروش اضطراب مشق و امتحان، تا برچیدن تبلیغات به اصطلاح پشتیبانی(!) و از پشت خنجر زنی به کیسه هزینه خانوار…..
نیز فراوان نوشتم از لزوم شادی در دوران دانشآموزی، تا سلیقه و درایتورزی در تربیت دینی و پرورش اخلاقی؛ و نه تنها دردها را بیش و کم گفتم، که راهکارهای درمان را نیز کم و بیش برشمردم.
القصه، زیبا و طنز ماجرا اینجاست، که در این یک دهه، نه کسی راقم را فرا خواند که: «هان ای پسر! چه گل گفتی! زین پس چنان کنیم!»، و نه مسئولی کاتب را ندا داد، که: «ای پسرک! خطا گفتی و ناروا سُفتی، منبعد چنینات نماییم و سیاستات فرماییم!»
آری اینگونه بود برادر! (دکتر شریعتی!)
و اینگونه نیز خواهد بود و خواهد ماند، که در این مُلک، هر که کار خویش میکند و خر خود میراند. دیروزیان نوشتند و امروزیان کار خود کردند؛ ما نیز بنویسیم و آیندگان هم کار به نوشتههای ما نداشته باشندو کار خود کنند و امر خویش فرمایند. هرکه بر مرکب سوار است میتازد و آن که پیاده، فعلاً میبازد.
…..و اما بیتالغزل همه گفتارهایم در مورد آموزش پرورش، شکوه و هشدار نسبت به نبود عزم و اراده اصلاح بود، و همچنان بر آنم، که این، بزرگترین معضل و مفقودترین حلقه در زنجیره اصلاح آموزش و پرورش است، و کار البته در ید قدرت هیچ وزیری در این نهاد نیست.
وزارت نفت، که محصولش همچنان و متأسفانه مایه ارتزاق این مرز و بوم است، نیک میداند که کمترین اختلال در آن، یکروزه پژواک گرسنگی از خلایق بر میآورد؛ زین روی در تمام فراز و نشیبهای اختلالات بینالمللی، این گاو شیرده بدبو را ولو به هورمونهای شِل و توتال زنده نگه داشتهاند و البته از کاشتهها خوب برداشتهاند! چرا؟ چون اختلال و یا عدم سرمایهگذاری کلان در این امر، بندناف ارتزاق ملک و ملت را میگسلد و صدایش نه فردا، که همین امروز در میآید.
اما در آموزش و پرورش، حضرات میدانند که این گسل – گسل فقر بودجه و برنامه – اگر امروز بجنبد، زلزلهای رخ نمیدهد و تا فروپاشیِ کلّی، کلّی زمان میبرد، اما آیا نیز نمیدانند که پژواک فردا و پسفردایش با ارتعاشی لگاریتمی بنیان ملک را میلرزاند!؟
∎
از کافی و قابل قبول بودن کتب درسی رسمی، تا استرسزایی و هزینهافزایی کتب کمک درسی؛ از کمکردن ادا و اطوار ویترینی در مدارس غیردولتی، تا کیفیتدهی به محتوای مدارس دولتی؛ از لزوم وجود مدارس غیر دولتی به عنوان ارفاق به بودجه ی عمومی، تا ضرورت نظارت بر آنها؛ از درمان درد اختاپوس کنکور، تا توسعه مدارس فنی و حرفهای….
نیز از کلاسهای کپری بر فرش صحرا و زیر سقف آسمان، تا بهسازی پلهای عبوری از روی رودخانهها در فاصله خانهها؛ از تربیت معلم ورزیده و دمیدن انگیزه در وی، تا حفظ کرامت او در حیات و عیش؛ از رسیدگی به بنگاههای فروش اضطراب مشق و امتحان، تا برچیدن تبلیغات به اصطلاح پشتیبانی(!) و از پشت خنجر زنی به کیسه هزینه خانوار…..
نیز فراوان نوشتم از لزوم شادی در دوران دانشآموزی، تا سلیقه و درایتورزی در تربیت دینی و پرورش اخلاقی؛ و نه تنها دردها را بیش و کم گفتم، که راهکارهای درمان را نیز کم و بیش برشمردم.
القصه، زیبا و طنز ماجرا اینجاست، که در این یک دهه، نه کسی راقم را فرا خواند که: «هان ای پسر! چه گل گفتی! زین پس چنان کنیم!»، و نه مسئولی کاتب را ندا داد، که: «ای پسرک! خطا گفتی و ناروا سُفتی، منبعد چنینات نماییم و سیاستات فرماییم!»
آری اینگونه بود برادر! (دکتر شریعتی!)
و اینگونه نیز خواهد بود و خواهد ماند، که در این مُلک، هر که کار خویش میکند و خر خود میراند. دیروزیان نوشتند و امروزیان کار خود کردند؛ ما نیز بنویسیم و آیندگان هم کار به نوشتههای ما نداشته باشندو کار خود کنند و امر خویش فرمایند. هرکه بر مرکب سوار است میتازد و آن که پیاده، فعلاً میبازد.
…..و اما بیتالغزل همه گفتارهایم در مورد آموزش پرورش، شکوه و هشدار نسبت به نبود عزم و اراده اصلاح بود، و همچنان بر آنم، که این، بزرگترین معضل و مفقودترین حلقه در زنجیره اصلاح آموزش و پرورش است، و کار البته در ید قدرت هیچ وزیری در این نهاد نیست.
وزارت نفت، که محصولش همچنان و متأسفانه مایه ارتزاق این مرز و بوم است، نیک میداند که کمترین اختلال در آن، یکروزه پژواک گرسنگی از خلایق بر میآورد؛ زین روی در تمام فراز و نشیبهای اختلالات بینالمللی، این گاو شیرده بدبو را ولو به هورمونهای شِل و توتال زنده نگه داشتهاند و البته از کاشتهها خوب برداشتهاند! چرا؟ چون اختلال و یا عدم سرمایهگذاری کلان در این امر، بندناف ارتزاق ملک و ملت را میگسلد و صدایش نه فردا، که همین امروز در میآید.
اما در آموزش و پرورش، حضرات میدانند که این گسل – گسل فقر بودجه و برنامه – اگر امروز بجنبد، زلزلهای رخ نمیدهد و تا فروپاشیِ کلّی، کلّی زمان میبرد، اما آیا نیز نمیدانند که پژواک فردا و پسفردایش با ارتعاشی لگاریتمی بنیان ملک را میلرزاند!؟