امید کرمانیها
اردوگاه اصولگرایی با گذشت 6 ماه از انتخابات ریاست جمهوری حال و اوضاع خوبی ندارد. ابراهیم رئیسی با وجود کسب 5/15 میلیون رأی به مشهد برگشت و دنبال رتق و فتق امور آستان قدس رضوی است. جمنا همچنان خود را مرکز عالم سیاست میداند اما نه تنها موتلفه بلکه زاکانی و فدایی به عنوان نمادهای جمعیتهای رهپویان و ایثارگران راه خود را از این مجموعه جدا کردند. جبهه پایداری ترجیح داده به خواب زمستانی برود و هیچ کنش و واکنشی نسبت به وقایع سیاسی از خود نشان نمیدهد. سعید جلیلی گعده ای از دوستان را گرد هم آورده و با دولت در سایهاش سرگرم است. قالیباف پرچم نواصولگرایی به دست گرفته تا بگوید «میخواهد در عرصه سیاسی کشور زنده بماند»، اما باهنر آستینهایش را بالا زده تا برای جریان اصولگرایی سر پیدا کند، کسی که بیاید و نظام تشکیلاتی این جریان را همچون سال 80 احیا و بازسازی کند. او با شیخ نور در حال رایزنی است و امید دارد بتواند ناطق نوری را برای بازگشت به صحنه سیاسی مجاب کند.
امیر محبیان فعال سیاسی اصولگرا، پژوهشگر، استاد دانشگاه و موسس حزب نواندیشان میگوید: من شخصا برای آقای ناطقنوری احترام زیادی قائلم، ظاهرا او علاقه ای برای بازگشت به موقعیت پیشین ندارد، ضمن آن که معلوم نیست که موقعیت پیشین هم احیاء شدنی باشد.
مشروح گفتوگوی او با خبرآنلاین را در ادامه بخوانید.
آقای رئیسی به نمایندگی از گفتمان اصولگرایی در انتخابات ریاست جمهوری 15 میلیون و 700 هزار رأی آورد، چرا بعد از انتخابات به رغم آنکه اصولگرایان این اتفاق را یک دستاورد میخواندند، کسی یا طیفی از جریان اصولگرا او را در لیدری این جریان تحویل نگرفت؟ به طوری که از حوزه سیاسی جدا و بر امور آستان قدس متمرکز شده است.
آقای رییسی در انتخابات شرکت و ضمن کسب تجربه مناسب، رایی فراتر از انتظار بسیاری از تحلیل گران بدست آورد، هر چند که این رای برای پیروزی کفایت نمیکرد. طبعا معنای کاندیداتوری از سوی جناح راست این نیست که هر کس کاندیدا شد، بعد از پیروزی یا شکست در جایگاه رهبری جناح قرار گیرد! این جناح باید ساختار محکمیداشته باشد که افراد به آن اتکاء کنند، نه آن که آن ساختار و جناح به افراد اتکاء نمایند. این که آقای رییسی به دنبال کار خود به عنوان تولیت آستان قدس رفت و بر آن متمرکز شد به گمانم کار درستی بوده و باید از آن موقعیت پلی برای خدمت بیشتر به مردم و نه پلی برای کسب قدرت ساخته شود.
آقای عارف سال 92 به نفع آقای روحانی کنار کشید و بعد در انتخابات مجلس سرلیست اصلاحطلبان در تهران شد. آیا آقای قالیباف میخواهد چنین مسیری را طی کند؟ آیا او میخواهد عارف دوم در جریان اصولگرا باشد و اصولگرایان را در انتخابات مجلس یازدهم سرلیستی و مدیریت کند؟
این مسئله را باید از آقای قالیباف بپرسید که آیا برای انتخابات مجلس برنامه ای دارد یا خیر؟ ولی در هر حال سیاست اعتیادآور است و کسی که در آن وارد شد، کنار کشیدن برایش دشوار میشود. ضمن آن که هر سیاستمداری خصایل ویژه خود را دارد و نباید لباس یک سیاستمدار را حتما و با فشار بر تن سیاستمدار دیگر پوشاند.
برخی معتقدند بازنشستههای نظامیکه لباس سیاست پوشیدند، مدیرت پادگانی بر جریان اصولگرایان دارند. آیا تحرکات اخیر باهنر برای بازگرداندن ناطقنوری به عرصه سیاست برای آن است که این تصور را از بین ببرد؟
من نگاه این گونه ندارم، هر چند ممکن است که تربیت نظامیدر سیاست چندان با رفتار دموکراتیک همخوان نباشد ولی از سوی دیگر قالیباف هم بیشتر مدیر اجرایی است تا نظامی!
تندروهای جریان راست معتقدند بازگشت ناطق نوری به لیدری جریان اصولگرا، بازگشت به عقب است، چراکه او کاریزما نیست و پایگاه اجتماعی قوی و موثری ندارد. در مقابل نیز کسانی هستند که میگویند او کار تشکیلاتی جریان اصولگرا را از این وضعیت نابسامان و انفعالی در میآورد و انسجام میبخشد. نگاه شما چیست؟ کدام دیدگاه را قرین به واقع میدانید؟
آقای ناطق نوری شخصیت محترم و معتبری است، ولی ظاهرا علاقهای برای بازگشت به موقعیت پیشین ندارد. ضمن آن که معلوم نیست که موقعیت پیشین هم احیا شدنی باشد. من شخصا برای آقای ناطق، احترام زیادی قائلم ولی واقعا با تحلیل خود ایشان که بازگشت جناح به قبل از 76 ناممکن است؛ موافقم.
در ادوار مختلف هرگاه از ناطق نوری برای بازگشت به عرصه سیاسی کشور دعوت شد او امتناع کرد، به نظر شما وضعیت کنونی کشور به گونهای است که این دفعه تغییری در موضع او ایجاد شود؟ آیا شرایط به گونهای هست که او حضور خود را در عرصه سیاست کشور یک ضرورت بداند؟
حضور آقای ناطق حتما یک اتفاق تلقی خواهد شد ولی نسبت به تحقق آن تردید دارم. ضمن آن که میزان تاثیرگذاری آن هم برای من چندان مشخص نیست و نباید ذهنی ارزیابی کرد.
اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری 92، انتخابات مجلس دهم سال 94 و انتخابات ریاست جمهوری 96 تا یک هفته مانده به انتخابات وضعیت خوبی داشتند اما روزهای آخر منتهی به رأی گیری، وضعیت مطلوبشان را از دست دادند، چرا؟ مشکل اصلی اصولگرایان برای جذب آرای خاکستری، سرگردان، متغیر و مردد در روزهای منتهی به انتخابات چیست؟ چه طور میتوانند بر این مشکل فائق آیند؟
سردرگمی، محصول فقدان برنامهریزی و فقدان برنامهریزی موفق محصول نداشتن راهبرد دقیق و نداشتن راهبرد دقیق، محصول نداشتن تحلیل واقع نگرانه از شرایط موجود است. لازمه رسیدن به تحلیل دقیق، دوری از شعارگرایی و گشودن چشم بر واقعیات و گوش بر انتقادات است و این ممکن نیست مگر با کار مستمر فکری و سیاسی و نه تحلیلها و کارکردهایی که تنها دوهفته قبل از انتخابات آغاز میشود.
برخی معتقدند اصولگرایان نمیتوانند مثل اصلاحطلبان عملگرایی پیشه کنند؛ چرا که به باورهای اعتقادی آنها لطمه میخورد. شما این تحلیل را چقدر قرین به واقع میدانید؟
اصولگرایان طبعا نمیتوانند عملگرایی محض پیشه کنند زیرا پرنسیپها و باورهای آنان از لحاظ مبنا ممکن است با بعضی رویکردهای عملگرایانه که معادل فرصتطلبی شمرده میشود همخوان نباشد. البته نمیگویم بعضی چنین نمیکنند ولی از منظر اصولگرایی ایده آل میگویم. اصولگرایی راهی برای همراهی با عملگرایی دارد و آن پذیرش عملگرایی هدفمند و منطبق با اصول یعنی عمل صالح است. پراکسیسی که بعضی میان عملگرایی و دگماتیسم دیدهاند در همین جاست.
اصلاحطلبان دنبال گفتوگو با اصولگرایان هستند. امروز در جریان اصولگرا چه جریانی پرچمدار اکثریت محسوب میشود که طرف مذاکره با اصلاحطلبان قرار گیرد؟ اساسا امروز اصولگرایان میتوانند زیر یک پرچم جمع شوند؟ موضوع این گفتگو چه میتواند باشد؟
معمولا جریانی که احساس میکند زیر فشار است، دعوت به گفتوگو میکند. اما الان اصولگرایان طرف اصلی دعوت به گفتوگوی اصلاحطلبان نیستند. خود آنها هم خوب میدانند ولی گمان دارند که از اصولگرایان میتوانند به عنوان صندوق پستی برای ارسال پیام به نهادهای قدرت استفاده کنند.
طیفی از اصلاحطلبان از دیدگاه مذاکره با سپاه حمایت کردند. اما برخی دیگر میگویند مذاکره جریانات سیاسی با نیروهای مسلح چه موضوعیتی میتواند داشته باشد. نظر شما چیست؟
نهاد قدرت و به عبارتی حاکمیت فعلا نسبت به حسن نیت اصلاحطلبان مشکوک است و حتی میتوان گفت که نسبت به آنها بدبین است. این هم به واکنشهای آنها در جریان وقایع سال 88 برمیگردد. آنها باید این ذهنیتها را برطرف کنند و شک دارم گفتوگو با اصولگرایان خیلی حلال مشکلات باشد.
به نظرتان جبهه پایداری چرا بعد از جمنا در سایه قرار گرفت؟ این خواست خودشان است یا به حاشیه رانده شدهاند؟علت سکوت جبهه پایداری در این ایام به ویژه در مقابل تحرکات احمدینژاد چیست؟
جبهه پایداری از همان ابتدا دارای تناقضهای درونی بود و مشخص بود که در عمل گرفتار توجیه اعمال کسانی میشود که به آنها تکیه کرده بودند. اکنون به نظر من پایداریها حرف زیادی برای گفتن ندارند. گمان میکنید آنها جز سکوت و در حاشیه بودن چه کاری میتوانند انجام دهند؟ سخن گفتن آنها در این شرایط بازی دو سر باخت خواهد بود.
تحلیل چرخش به راست روحانی را چقدر صحیح میدانید؟ آیا اینکه برخی اصلاحطلبان وعدههای انتخاباتی روحانی را میخواهند به او یادآوری کنند برآمده از آن است که او واقعا وعدههای خودش را فراموش کرده است؟
روحانی خصلتا و براساس روانشناسی شخصیتی محافظهکار ولی عملگرا دارد. به گمان من روحانی از لحاظ دیدگاه، به کارگزاران نزدیک است و با آرمانگرایی اصلاحطلبان همان قدر فاصله دارد که با آرمان گرایی اصولگرایان. ولی در یک محاسبه نهایی ترجیح میدهد در کنار آرمان گرایان اصولگرایی و نزدیک به حاکمیت باشد نه اصلاحطلبان!
به نظر من روحانی به صورت تاکتیکی شعار اصلاحطلبان را داده و به صورت تاکتیکی کنار اصولگرایان نزدیک به حاکمیت و از لحاظ استراتژیکی همفکر کارگزاران ولی در نهایت کنار قدرت خواهد بود.
برخی معتقدند روحانی دنبال اجماع بین ارکان مختلف نظام است. بر همین اساس، تاکتیک یک گام به عقب دو گام به جلو را دنبال میکند. نظر شما چیست؟
روحانی در پی بالانس نیروها به صورتی است که مضر به حال او نباشد؛ ضمن آن که تمایلی ندارد که وارد چالش با نهادهای قدرت شود. سیاست روحانی فعلا دو گام به عقب و یک گام به جلو در هنگام انتخابات بوده است.