شناسهٔ خبر: 22755325 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

داوری اردکانی در نشست کتاب «گفت‌و‌گوی میان هگل و فیلسوفان اسلامی» گفت:

آن قدر خوش‌بین نیستم که دیالکتیکی بین فلاسفه غرب و شرق برقرار شود

رئیس فرهنگستان علوم گفت: من آن قدر خوش‌بین نیستم که دیالکتیکیبین فلاسفه غرب و شرق برقرار شود، اما امکان دارد این سوءتفاهم بین فیلسوف غرب و شرق برطرف شود. حالا بعد از صد سال تاخیر، قدم‌های کوچکی در این زمینه برداشته شده است.

صاحب‌خبر -
 
داوری اردکانی
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «گفت‌و‌گوی میان هگل و فیلسوفان اسلامی» تالیف حمید طالب‌زاده که از سوی انتشارات هرمس به بازار کتاب عرضه شده است، عصر روز گذشته سه‌شنبه 7  آذر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

سید رضا داوری اردکانی در این نشست درباره این کتاب گفت: این کتاب یک فتح باب است. برای فلسفه ما لازم بود که این مساله مطرح شود و اثر خودش را هم خواهد داشت. این کاری سنجیده، تحقیق و فکر شده است. این کتاب فلسفه تطبیقی نیست. اما به بنیان‌گذاری فلسفه تطبیقی می‌رود.

رئیس فرهنگستان علوم توضیح داد: ما هیچ وقت توجه نکردیم که وقتی فلسفه جدیدی در اروپا شروع شد، آنها اصلا به منطق ما کاری نداشتند. اگر دکارت را با آن منطق بخوانی، طبیعی است که دکارت بی‌معنا می‌شود. اما دانشجویان فلسفه باید بدانند که کانت بر چه مبنایی حرف زده و فیلسوفان ما بر چه مبنایی. این‌ها دو تاریخ متفاوت از فلسفه هستند. من آن قدر خوش‌بین نیستم که دیالکتیکی در این زمینه برقرار شود، اما امکان دارد این سوءتفاهم بین فیلسوف غرب و شرق برطرف شود.

این چهره ماندگار فلسفه بیان کرد: کسانی در جامعه ما به سوی فلسفه غرب رفتند، که فلسفه اسلامی نمی‌دانستند. فروغی وقتی در اواخر عمرش به فلسفه غرب رو کرد، به این نتیجه رسید که خوب است تا فلسفه اسلامی را هم بیاموزد؛ پس به محضر افرادی چون آشتیانی رفت. شاید به خاطر همین نگاه بود که فلسفه اسلامی هم، فلسفه اروپایی را قابل اعتنا نمی‌دانست. این در حالی است که شرق دور از صد سال پیش تلاش کرد تا فلسفه اروپایی را بشناسد. در حالی که ما فکر می‌کنیم که برای پیشرفت باید فقط علوم کاربردی یاد بگیریم. حالا بعد از صد سال تاخیر، قدم‌های کوچکی در این زمینه برداشته شده است. کتاب دکتر طالب زاده، رفتن مستقیم به سوی همین مساله است و کوشیده است تا مطالب کانت و هگل را به زبان فلسفه اسلامی بیان کند و این کار هر کسی نیست.

مساله صیرورت در فلسفه اسلامی، بحث عمیقی است
علی اصغر محمدخانی که مدیریت جلسه را نیز به عهده داشت، طی سخنانی درباره این اثر گفت: یکی از نیازهای امروز ما در سطح کشور  و در ارتباط با کشورهای دیگر، گفت‌و‌گوی درون فرهنگی و میان‌فرهنگی است. از سوی دیگر، گفت‌و‌گوی ما با جهان، در حوزه‌های فکری ضروری است. کتاب دکتر طالب‌زاده به روح معاصر در فلسفه اسلامی می‌‌پردازد. البته پیش از این به مساله فلسفه و ادبیات تطبیقی بسیار پرداخته شده است. اما این مقایسه تطبیقی باید دارای مبنایی باشد؛ ما برای تطبیق دو فیلسوف چه شرایطی را باید ایجاد کنیم.

وی افزود: دکتر طالب‌زاده در این کتاب به بحث و گفت‌و گو میان سنت فلسفه اسلامی و فلسفه غرب پرداخته‌اند و بحث صیرورت و زبان را در فلسفه غرب تا به هگل و کانت بررسی کرده و بعد نگاهی به ملاصدرا و ابن‌‌سینا داشته است. مساله صیرورت در فلسفه اسلامی، بحث عمیقی است و مولف در ایجاد این گفت‌و گو بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب، خلاقیت و نوآوری داشته است. این کتاب در چهار بخش تالیف شده است و به دنبال آن هستیم که این کتاب به آلمانی هم ترجمه شود و باب تازه‌ای در گفت‌وگوی میان فیلسوفان اسلامی و هگل باز کند.
 

حمید طالب زاده
جهان توسعه یافته بر مبنای خرد نقاد شکل گرفته است
در ادامه سیدحمید طالب‌زاده مولف کتاب گفت: بحث را با اشاره‌ای به صحبت دکتر داوری در کتاب «فرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی» آغاز می‌کنم. ایشان هفت ویژگی برای فرد توسعه نیافته برمی‌شمارد؛ اولین ویژگی و شاید ویژگی بنیادی این است که فرد توسعه نیافته از خرد نقادی بهره زیادی ندارد و یا حتی هیچ بهره‌ای ندارد. در حالی که خرد نقاد، خردی است که جهان توسعه یافته بر اساس آن، توسعه یافته است. ایشان در ادامه به این می‌پردازد که فلسفه در روزگار ما دو وجه دارد؛ ما آراء فیلسوفان را مطالعه می‌کنیم و آنها را گسترش می‌دهیم و وجه دیگر این است که به نسبت فیلسوفان با زمان و عصر خودشان می‌اندیشیم.

وی توضیح داد: یک شرایط توسعه نیافتگی در جهان وجود دارد که فیلسوفان آن را بنیاد نهاده‌اند که وضعیت توسعه نیافتگی است. از سوی دیگر وضعیت خود ما که خواهان توسعه هستیم و در یک فاصله قابل توجهی با توسعه قرار داریم، مطرح هست. پس فلسفه باید به این فاصله‌ای که ما با توسعه یافتگی داریم، بیندیشد. اما اگر به فلسفه‌ای که در سنت ما شکل گرفته و تحقق یافته نظر کنیم، متوجه می‌شویم که ما در وضع لابه‌شرط و لا‌به اقتضاء، هیچ مواجهه‌ای نمی‌توانیم داشته باشیم.

این مولف حوزه فلسفه در ادامه افزود: وقتی به سنت تاریخی خودمان نظر می‌کنیم، می‌بینیم که فلسفه در سنت ما، برخاسته از خرد جاویدان است. آنگاه که فارابی و ابن‌سینا فلسفه می‌نوشتند و تدریس می‌کردند، ارسطو را معلم اول می‌نامیدند. وقتی شیخ اشراق از فلسفه صحبت می‌کند، اشاره می‌کند که فلسفه نزد ایرانیان یک امر شهودی است و با یک مجاهده نفسانی پدید می‌آید و به همین خاطر شیخ اشراق می‌گوید؛ فیلسوف متاله که مستغرق در حکمت است، می‌تواند فلسفه را به دیگران منتقل کند. در ملاصدرا هم مساله از همین رو است و حقیقت در گذشته است. این اتفاق دائم می‌افتد و حقیقت در مظاهر مختلفش بازتولید می‌شود.

وی تصریح کرد: این بحث توجه به خرد جاویدان، تعینات مختلفی داشته است که در جامعه ما هم آن تعینات ساری و جاری است  که از آن جمله می‌توان به رنه گنون و دکتر نصر اشاره کرد. این فیلسوفان متوجه هستند که میان بحث فلسفی با خرد جاویدان، فاصله بسیاری وجود دارد و حکمت جاویدان نمی‌تواند با این فلسفه‌ای که از شهود دور است، مفاهمه کند. بنابر این در این دیدگاه، صرفا علاقه به تجدید عهد با گذشته است و این فیلسوفان می‌کوشند تا غیاب معنویت را در جهان امروز نشان دهند. اما آیا تجدید عهد با گذشته امکان پذیر است؟ آیا امکان دارد که عهد گذشته در روزگار ما احیاء شود؟ آنچه که هانری کربن، تحت عنوان فلسفه تطبیقی انجام داد، بیش از این نیست.

طالب‌زاده تاکید کرد: او می‌کوشد تا در سایه خرد جاویدان، مجددا امکان احیاء این اندیشه و معنویت را فراهم کند و کاستی‌های فلسفه غرب را در اندیشه اسلامی جست‌و جو کند. هانری کربن می‌کوشد تا از اندیشه اسلامی، تحفه‌ای برای درمان وضع خودش به غرب ببرد. اما امروز با توجه به وضع توسعه نیافتگی ما، چه علاجی برای درد ما وجود دارد؟
 
این مولف فلسفه ادامه داد: «شهید مطهری یکی از علل گرایش به ماتریالیسم را در جهان غرب، نارسایی فلسفی می‌دانست. فلسفه غرب هرگز نتوانسته به مفاهیم اصلی فلسفه اسلامی برسد. امور بسیار مضحکی در فلسفه غرب وجود دارد که اگر به آنها بپردازیم متوجه می‌شویم که آن فلسفه چه نارسایی‌هایی دارد.» با نگاه او، اگر مطالعه تطبیقی هم صورت بگیرد، این مطالعه از موضع محکوم کردن و نارسایی فلسفه غرب است. این مواجهه‌ای است که الان جریان دارد و ابتر است.

طالب‌زاده گفت: کانت در عقل محض اشاره می‌کند که یک منطق عمومی است که منطق مفاهمه است. منطق سلبی و انتزاعی؛ منطقی که به ماده و حقیقتش نمی‌پردازد. سپس اشاره می‌کند که منطق حقیقت، منطق ایجابی است و بیرون از منطق عمومی شکل می‌گیرد؛ این همان چیزی است که آن را یافت فلسفی می‌نامیم. آن یافت با یک ساختار توام و همراه است که هرمنوتیک، پدیدار شناسی و منطق استعلایی اجزای آن را تشکیل می‌دهند. اگر با فلسفه اصالت وجود یا ماهیت بخواهیم تمام فلسفه‌ها را بفهمیم؛ دچار مغالطه‌های مختلف می‌شویم.
 
این مولف توضیح داد: اگر ما فهم عمومی را به منزله مفاهمه، ابزار قرار دادیم برای فهم ایجابی فلسفه‌ها، دچار مغالطه می‌شویم. این مشکلی‌ست که ما در فلسفه‌های تطبیقی روزگار خودمان داریم. دیگر نه می‌شود به موضع حکمت جاویدان دل بست و نه به موضع عقل و نشان دادن کاستی‌های اساسی فیلسوفان دیگر فکر کرد.
 
 رویکرد مولف یک هم‌سخنی فزاینده با چهره‌های نام‌دار فلسفه است
در ادامه سید محمدرضا حسینی بهشتی صاحب‌نظر در فلسفه آلمان و هگل گفت: رویکرد مولف در این کتاب، یک هم‌سخنی فزاینده با چهره‌های نام‌دار فلسفه از هراکلیتوس در فلسفه پیشا سقراطی  است تا ارسطو و بوعلی و سهروردی، ملاصدرا و کانت و هگل. سپس در فرآیند این بهره‌گیری، اندیشه‌ها را نقد می‌کند و تلاش برای راه‌یابی به صورت مساله‌ای که مطرح شده، شکل می‌گیرد؛مساله حرکت و صیرورت.

این استادیار فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: فلسفه تطبیقی، بسیار زودتر از ما در حدود هشتاد سال پیش در میان فرهنگ‌های دیگر صورت گرفت؛ در آسیای دور؛ هند و چین. و عمدتا هم کسانی بودند که بیرون از فلسفه غربی به چنین نگاهی روی آورده بودند. اما  فلسفه تطبیقی گاهی تلاش برای فهم هر چیز ناشناخته در افق معرفتی ما است که می‌تواند  تهدید آمیز هم باشد. تلاش می‌کنیم که آن را از قالب پوشیدگی بیرون آوریم. اما مشکلی که در غالب این مطالعات دیده می‌شود، مشکل زبانی است.
 
وی با اشاره به جمله‌ای از ویتگنشتاین که می‌گوید«مرزهای جهان من، مرزهای زبان من است» ادامه داد: هر فردی درک خودش از جهان را با زبان ارائه می‌دهد. از سوی دیگر، می‌کوشیم تا جایگاه هر چیزی را در محور مختصات اندیشه خودمان مشخص کنیم. برخی از پس این نگاه به یک واکنش می‌رسند؛ هر چیزی که در این محور قرار نگیرد، اصلا قابل اندیشیدن نیست.در این جای دادن اندیشه‌ها در محور مختصات، ما به سراغ قرابت‌ها، مشابهت‌ها و تفاوت‌ها می‌رویم.  غالبا هم این یک تلاش ناموفق و ناکام است. اما اگر بفهمیم که این تفاوت‌ها به دلیل مبناهای مختلفی است که در سرآغاز اندیشیدن وجود دارد، در نهایت به این نتیجه می‌رسیم که این‌ها با هم تفاوت دارند، چون از مبانی متفاوتی برخوردارند.

 

نظر شما