به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، محمد میرکیانی، یکی از نویسندگان معاصر در حوزه کودک و نوجوان است. او که فعالیت خود را از دهه 60 در این عرصه شروع کرده، تا امروز به نگارش آثار متعددی برای کودکان و نوجوانان پرداخته است. «قصه ما مثل شد»، «قصه ما همین بود»، «پند وقند»، «روزی بود و روزی نبود»، «قصههای شب چله» و... برخی از این آثار به شمار میروند. از این نویسنده طی ماههای اخیر کتاب «تن تن و سندباد» منتشر شده است، با او درباره این کتاب و دیگر مباحث حوزه فرهنگ به گفتوگو نشستهایم.
با وجود اینکه در بازار نشر، شاهد سقوط تیراژ کتاب هستیم، میبینیم که طی ماههای اخیر کتاب «تن تن و سندباد» با اقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد. موفقیت این کتاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
پیش از اینکه به این سوال پاسخ بدهم، باید بگویم همه کتابهای من طی سالهای اخیر تا امروز توانستهاند پرفروش باشند و به تیراژهای بالایی دست یابند. حتی اغلب کتابهایی که در حوزه کودک و نوجوان نوشتهام تیراژی بالای یک میلیون هم داشتهاند. درباره «تن تن و سندباد» هم باید بگویم زمانی که تصمیم به نگارش این کتاب گرفتم، احساس کردم نوع نگاه تازهای نیاز است تا بتوانیم در حوزه داستان به طرح مساله تهاجم فرهنگی بپردازیم. درواقع شاید یکی از دلایلی که این کتاب توانست بیش از پیش مورد توجه مخاطبان و منتقدان ادبی قرار گیرد، این بود که از زاویهای نو به مساله تهاجم فرهنگی نگاه کردم. البته زمانی که این کتاب چاپ شد تا مدتها یعنی پیش از آنکه رهبر معظم انقلاب روی آن تقریظ بنویسند، در سکوت قرار گرفت. ولی بعد از نگارش تقریظ ایشان، کتاب «تن تن و سندباد» توانست از رونق تازهای برخوردار شود.
یعنی میخواهید بگویید اگر نویسندهای تمایل دارد کتابش در آشفته بازار نشر امروز به اقبال مناسبی دست یابد باید در درجه نخست، زاویه دید خود را نسبت به دغدغههای اجتماعی تغییر دهد؟
همینطور است. نوع نگاه نویسنده به مسائل اهمیت زیادی دارد. مشکلات زیادی در جامعه وجود دارد که همه با آن مواجه هستیم. مهم این است که هر کدام از آنها قرار است از چه زاویهدیدی، موضوع را تبیین کنند، تا بتوانند ضمن تاثیرگذاری، به مخاطبان هم تلنگر زده و آنها را به تامل وادارند. معتقدم آنچه میتواند مسیر موفقیت نویسنده را هموار کند، این است که با توجه به علایق و سلایق و نیازهای روز جامعه به نگارش داستان و رمان بپردازد. بهخصوص در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، توجه به دغدغههای جوانان و اساسا نیازسنجی امر مهمی است که باید جدی گرفته شود.
سقوط تیراژ کتاب درحالی صورت گرفته که امروز با کتابهایی مواجه میشویم که شمارگان آنها به صد و دویست هم رسیده است، درحالی که در دهه 60 تا اواسط دهه70، شمارگان کتاب کمتر از سه هزار و پنج هزار نبود. به نظر شما درمان قطعی در این زمینه چیست؟
بخشی از این معضل به مساله توزیع کتاب برمیگردد. ما هیچگاه مشکل مخاطب نداشتهایم، بلکه مهمترین مسالهای که نسبت به آن توجهی صورت نگرفته، ساماندهی چرخه توزیع در سراسر کشور است. ما از معدود کشورهایی هستیم که کتابفروشیهایی در هر کوی و برزن، ولو در ابعاد کوچک نداشتهایم. هنوز هم که هنوز است اگر کسی میخواهد کتاب مورد نظر خود را پیدا کند باید به خیابان انقلاب برود و از این خیابان که مرکز کتابفروشی است کتاب خود را تهیه کند. تا زمانی که کتاب در دسترس مردم قرار نگیرد و در هر کوی و محله، یک کتابفروشی احداث نشود، افت تیراژ کتاب و دیگر معضلات حوزه نشر به قوت خود باقی است. نویسندگان و بهطور کلی اهالی قلم، سالهاست با انجام دادن گفتوگوهایی از این دست و خلق آثار مناسب، موجهایی را در این زمینه ایجاد میکنند، ولی واقعیت این است تا زمانی که کتاب در معرض دید مردم قرار نگیرد نمیتوانیم به مرتفع کردن نقصان سرانه مطالعه کتاب و به تبع آن مشکلاتی چون سقوط تیراژ کتاب و... امیدوار باشیم.
نهتنها کتابخانههای شهری که چند سالی است میبینیم کتابخانههای مدارس (اگر کتابخانهای وجود داشته باشد) هم تبدیل به مکانهایی خلوت و خالی از جذابیت شدهاند؟
همینطور است. امروز بسیاری از مدارس کتابخانه ندارند، حتی وقتی به همان تعداد کتابخانههایی که در دل مدارس غیرانتفاعی احداث شدهاند نگاهی میاندازیم متوجه میشویم به لحاظ کمی و کیفی چقدر با مشکل مواجهند و اصولا کتابخانههای ضعیفی هستند. آسیب دیگر اینکه امروز علاوهبر اینکه کتابخانههای بهروزی نداریم، با کتابدارانی مواجهیم که عملا نسبت به این حوزه دانش و اشرافی ندارند و طبیعی است که نمیتوانند چه در بخش کتابخانههای شهری و چه در کتابخانه مدارس، به نیازسنجی مخاطبان پرداخته و آنها را به فواید مطالعه آزاد تشویق کنند. بههرحال اگر میخواهیم مشکل کتاب در بازه زمانی مناسبی حل شود، ضرورت دارد به مسائلی که به اجمال به آنها اشاره شد توجه بیشتری شود.
اگر بخواهید به اصلیترین مشکل حوزه فرهنگ در شرایط کنونی اشاره کنید از چه نکتهای نام میبرید؟
به نظر میرسد مهمترین مشکل در حالحاضر، نبود مدیران فرهنگی است. اغلب کسانی که امروز با سمت مدیر فرهنگی در مسند کارند، درواقع گماشتگان فرهنگی هستند و عملا با تولید و فکر و فرهنگ آشنایی ندارند. مسالهای که در حیطه فرهنگ وجود دارد این است که ما نظام ارزیابی مدیران فرهنگی نداریم، بنابراین میزان موفقیت و عدم توفیق آنها مورد ارزیابی قرار نمیگیرد تا اگر مدیری عملکرد خوبی ارائه داده، مورد تشویق قرار بگیرد؛ وگرنه جای دیگری مشغول به کار نشود. عمده کسانی که در حوزه فرهنگی مدیر میشوند با این حوزه آشنایی کافی ندارند و این اصلیترین مشکل قلمداد میشود.
برخی از نویسندگان جوان به این مساله اشاره میکنند که چند سالی است باندبازی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان غلبه کرده، بهطوری که گروهی هستند که اجازه حضور و فعالیت نویسندگان جوان و تازه کار را نمیدهند. دیدگاه شما نسبت به این مساله چیست؟
من این مساله را قبول ندارم، بلکه معتقدم نویسنده جوانی که تازه در ابتدای راه است و میخواهد در عرصه ادبیات کودک ونوجوان که بهرغم ظاهر آسانش، حیطهای دشوار و نیازمند مولفههای بسیار است، باید جایگاه خود را بداند و به این نکته فکر کند که همه چیز یک شبه به دست نمیآید. همانطور که درباره ما این اتفاق افتاده است. نویسندگانی که از دهه 60 فعالیت خود را آغاز کردند و امروز از آثار متعدد و مشهوری برخوردارند، شروع کارشان از نشریات و مطبوعات بوده و بلافاصله کتاب چاپ نکردهاند. به نظرم جوانان علاقهمند به این حیطه باید به خودشان زمان بدهند تا توانمندیهایشان را بشناسند؛ بهویژه در حوزه ادبیات کودک و نوجوان که همانطور که اشاره کردم حوزه حساسی است و دانش و اشراف زیادی را میطلبد.
نظر شما