ایران آنلاین / یاد آن حضرت و رفتارشناسی سراسر رحمت وعدالت وی چراغی روشن، فرا راه هر انسان دوستدار زیست انسانی و اخلاقی و ایمانی است.
1. پیامبراکرم(ص) انسانی در اوج اخلاق بود. سیره نویسان درباره او نوشتهاند: رسول خدا(ص) در همه عمر خود امینترین مردمان، دادگرترین آنان، پاکدامنترین انسانها و راستگوترین ایشان بود، تا آنجا که مخالفان و دشمنانش نیز بدین امر معترف بودند. (قاضی عیاض، الشفا بتعریف حقوق المصطفی 1/133)اخلاق پیامبر اکرم(ص) جلوه تمام زیباییها و لطافتهای قرآنی و کمالات انسانی بود؛ و خداوند وی را به آراسته بودن به اخلاقی بزرگ معرفی کرده است: «إنک لعلی خلق عظیم» (قلم/4)
2. پیامبر اکرم(ص) در تمام زندگی خود جز راست نگفت و جز بدان نخواند. این ویژگی پیامبر(ص) چنان بود که سرسختترین دشمنانش نیز آن را به زبان میآوردند و تمجید میکردند. بزرگان اهل سنت از قول علی(ع) نقل کردهاند که در اوج مخالفت سران قریش با پیامبر(ص)، ابوجهل به وی گفت: ما شخص تو را تکذیب نمیکنیم، زیرا تو در میان ما دروغگو شمرده نمیشوی، بلکه آنچه را آوردهای تکذیب میکنیم. آن گاه بود که خداوند این آیه را نازل کرد: (انعام/33): «آنان تو را تکذیب نمیکنند بلکه ستمکاران آیات خدا را انکار می کنند.» (سنن الترمذی 5/244)
رفتار و کردار پیامبر(ص) چنان بود که مخالفان سرسخت او نیز وی را به صدق و راستی میشناختند و مخالفتشان با او به سبب ترس از به خطر افتادن منافعشان و نیز تعصب و لجاجت و رقابتهای قبیلگی بود.
3. پیامبر در پایبندی به عهد و پیمان سرآمد بود و همه زندگیاش چنین گذشت و با دوست و دشمن و خویش و بیگانه در پاسداشت عهد و پیمان و استوار بودن بر تعهدات یکسان رفتار میکرد. امیر مؤمنان علی(ع) در توصیف وی گفته است که رسول خدا(ص) از همه مردم به آنچه پیمان بسته و تعهد کرده، وفادارتر بود. (ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره 2/605)
پیامبر(ع) در جزئیترین امور نیز خلاف وعده نکرد. درمنطق عملی رسول خدا به هیچ قرار و پیمانی بیمهری و کمتوجهی نمیشد و او در کوچکترین امور نیز خیانتی در امانت روا نمیداشت، چنانکه در خبری از امام صادق(ع) تأکید شده است که آن حضرت فرمان میداد که حتی درباره نخ و سوزنی نیز ادای امانت کنند. (کلینی، الکافی 2/656)
4. پیامبر(ص) در تلاش برای هدایت و نجات مردمان بر بخشش و گذشتی شگفت عمل کرد که گویای روح بلند، دل بیکینه و سرشار از دوستی انسانها است. عبداللهبنمسعود گوشهای از صحنهای را که خود شاهد آن بوده، گزارش کرده است: گویا رسول خدا را میبینم که داستان پیامبری را به نمایش میگذارد که قومش او را زدند و خونین کردند و او در حالی که خون از چهره خویش میزدود، میگفت: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز! زیرا که آنان نمیدانند!» (صحیح البخاری 4/151، 8/51)
5. سیرت پیامبر(ص) چنان بود که از هر گونه تکلفی پاک بود و این امر را در همه عرصههای زندگی خود پاس میداشت؛ در سخن گفتن، راه رفتن، پوشش و آرایش، نشست و برخاست و روابط و رفتار. او مانند سلاطین و اشراف لباس نمیپوشید و مانند آنان سخن نمیگفت و از رفتار شاهانه، با کر و فَر و طمطراق بیزار بود. چنان نبود که در رفت و آمد، خیل مریدان و ملتزمان رکاب همراهیاش کنند. بلکه سادگی، راحتی و بیآلایشی او بود که همه را مجذوب میکرد. چون راه میرفت، قدمهایش را سبک بر میداشت و تند میرفت. حسن بنعلی(ع) از قول هند بن ابیهاله پیامبر(ص) را چنین توصیف کرده است: «[رسول خدا] سبک گام برمیداشت و با شتاب راه را طی میکرد، گویی از سراشیبی پایین میرفت.» (ابن سعد، الطبقات الکبری 1/422)
6. پیامبر(ص) چنان بود که مردمش بشدت او را دوست میداشتند و به او عشق میورزیدند؛ و آن حضرت سخت بیمناک بود که مبادا درباره وی غلو کنند و او را پرستش نمایند یا سخنانی درباره او گویند که فراتر از آن چیزی باشد که هست. روزی به مردم فرمود: «مرا بالاتر از آنچه هستم قرار مدهید و آن سان که نصارا درباره مسیح سخن گفتند، درباره من سخن مگویید که بدرستی خداوند پیش از آنکه مرا رسول[خویش] گیرد، بنده [خود] گرفته است». (مبرد، الکامل فی اللغه و الادب 1/203)
7. پیامبر هرگز برای ترویج دین و آیین و پیشبرد اهداف خود از وسیله نادرست و غیر حق بهره نگرفت. گزارش شده است که چون ابراهیم، پسر رسول خدا(ص) از ماریه قبطیه در هجده ماهگی از دنیا رفت، پیامبر(ص) سخت متأثر شد و اشکش روان گشت. پیامبر(ص) با حال تأثر میگفت: «ای ابراهیم! دل میسوزد و اشک میریزد و ما برای تو اندوهناکیم، ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نمیگوییم.» (بلاذری، أنساب الاشراف 1/452)
تأثر پیامبر(ص) همه را متأثر کرده بود. برای دوستداران پیامبر دیدن چهره اندوهبار و گریان وی سخت بود. در این اوضاع و احوالِ غمبار، خورشید گرفت. همزمانی این دو رویداد سبب شد تا مردم، خورشید گرفتگی را به اندوهی و گریانی پیامبر(ص) مرتبط سازند و نتیجه بگیرند که چون برای پیامبر(ص) این پیشامد ناگوار روی داده، عالم بالا نیز از شدت تأثر، این گونه با اندوهگینی وی هماهنگی نشان داده است. اعتقادها به پیامبر(ص) بیشتر شد و این امر را نشانهای از خداوند در تأیید پیامبر دانستند.
چون نظر مردم در این باره به گوش پیامبر(ص) رسید، سخت برآشفت. پس مردم را فراخواند و بر منبر شد تا به روشنی و محکمی اعلام کند که چنین پیوندها و ارتباطهایی در نظام قانونمند الهی نیست! و بر خلاف تصور عمومی گفت: «مردم! بیگمان خورشید و ماه دو آیه از آیات خدایند که به فرمان او در حرکتند و مطیع اویند و برای مرگ و زندگی کسی نمیگیرند؛ پس چون گرفتند، نماز گزارید.» پس پیامبر(ص) از منبر فرود آمد و نماز آیات گزارد و پس از نماز به علی گفت: «برخیز و ساز و برگ تدفین پسرم را آماده کن» (طوسی، تهذیب الاحکام 3/155)
8. پیامبر(ص) نه در دوران سخت مکی و نه در دوران پرتلاطم مدنی، به هیچ روی دعوت و پیام خود را به کسی تحمیل نکرد؛ نه در دوران محکومیت و ناتوانی و نه در دوران حاکمیت و توانایی.
فتح مکه به سال هشتم پس از هجرت در واقع نقطه پایانبخش قدرت سیاسی مشرکان بویژه قریش بود. مکه بدون خونریزی فتح شد و با رحمت آرام گشت. بسیاری از آنان که تا پیش از آن با پیامبر(ص) و مسلمانان جنگیده بودند و دشمنیها نموده بودند، اسلام آوردند. مهم آن است که هیچ کس بر پذیرش اسلام مجبور نشد. هر کس با انتخاب و اختیار خود پذیرای اسلام شد، پیامبر(ص) با روی گشاده او را - با هر پیشینهای که داشت- پذیرا شد و هر که اسلام را نپذیرفت، آزاد گذاشت. بسیاری تا سال نهم و مدتی پس از آن در شرک به سر بردند و پس از آن بود که تقریباً همه پذیرای اسلام شدند. (جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام 1/594)
9. سوء استفاده نزدیکان و ویژگانِ رهبران و زمامداران از جایگاه و موقعیت آنان و دستیابی به فرصتها و امکانات بیرون از قانون و فراتر از حق امری رایج بوده است. پیامبر(ص) در تمام دوران رسالت خود به هیچ یک از نزدیکان و ویژگان اجازه سوءاستفاده از رابطه خویشاوندی یا نزدیکی با خود را نداد و در این امر بسیار سختگیر بود.
هنگامی که مکه گشوده شد و در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفت برخی از نزدیکان پیامبر خواستار فرصتهای نابرابر شدند و جمعی به گمان خویشاوندی با وی، برای خود برتریها و بخشودگیهای آخرتی قائل گشتند. پس پیامبر(ص) بر کوه صفا ایستاد و فرمود: «ای فرزندان هاشم!ای فرزندان عبدالمطلب! همانا من فرستاده خدا به سوی شما و خیرخواهتانم. نگویید که محمد از ما است. به خدا سوگند که دوستان من از میان شما و غیر شما کسانی جز پرواپیشگان نیستند. من در روز قیامت شما را نشناسم؛ و چنان نباشد که به قیامت درآیید در حالی که دنیا را بر پشت خود بار کرده باشید و مردم بیایند در حالی که آخرت را با خود آورده باشند. بدانید که میان خود و میان خدای بزرگ و شما عذری و بهانهای باقی نگذاشتم؛ و من در گرو عمل خویشم و شما نیز در گرو عمل خویش هستید!» (صدوق، صفات الشیعه/84)
10. پاسداشت اخلاق در مراحل مختلف زندگی کار سادهای نیست، بویژه آنکه در چند جایگاه، پاسداشت اخلاق بسیار دشوار میشود؛ در جایگاه قدرت، در هنگامه وسوسه مکنت، در بحرانهای اجتماعی، در تنگناهای اقتصادی، تحت فشارهای روانی و در جنگ.شکستن مرزها و حریمهای اخلاقی در جنگ راحتتر از هر جا صورت میگیرد و توجیه میشود. اما شاهکار اخلاق پیامبر(ص) در این است که هیچجا از مرزهای اخلاق عبور نکرده است، حتی در بزنگاههای جنگ. یکی از زیباترین این صحنهها ماجرای محاصره ثقیف است. پس از فتح مکه و پیکار حُنِین، دشمنان و مخالفان پیامبر(ص) و اسلام در منطقه طائف، در برج و باروی ثقیف گرد آمدند. آنان آذوقه یک سال را درون دژ تدارک کرده بودند و خود را برای جنگی تمام عیار آماده کرده و جنگافزارهای بسیار فراهم کرده بودند. نیروهای مسلمان به فرماندهی پیامبر(ص) به سوی برج و باروی ثقیف حرکت کردند و آنجا را به محاصره درآوردند. از قول عمرو بناُمیه ضَمْری نقل شده است که تیر باران دشمن از حصار قلعه بر ما چندان بود که گویی سیل ملخ به سویمان روانه شده بود. محاصره بیش از دو هفته ادامه یافت. در این مدت مسلمانان با ابزارهای نظامی متفاوت به برج و بارو حمله میبردند و دشمن نیز آنان را دفع میکرد؛ ولی مسلمانان سخت مصمم به فتح برج و باروی ثقیف بودند و پیروز شدن شان چندان دور نمینمود.
در این اوضاع و احوال زمزمههایی میان برخی سپاهیان مسلمان در توصیف زیبایی و هوسانگیزی زنان ثقیف برخاست و این زمزمهها برای تصاحب آن زنان به گوش پیامبر(ص) رسید. آسیبهای اخلاقی سپاهیان را تهدید میکرد و پیامبر احساس خطر میکرد. پانزده روز از محاصره ثقیف گذشته بود و سپاهیان پیامبر پیروزی قریبالوقوع را انتظار میبردند. اما با آن زمزمهها نظر پیامبر(ص) تغییر کرد و تصمیم به ترک محاصره گرفت. عمر بنخطاب که قدری متوجه تغییر موضع پیامبر(ص) شده بود نزد وی آمد و گفت: آیا اجازه فتح طائف را نیافتهای؟ پیامبر گفت: خیر! گفت: پس اجازه میدهید که فرمان کوچیدن سپاه را دهم؟ فرمود: آری!
به سپاه فرمان داده شد که از محاصره دست کشند و باز گردند و به سوی محل خویش کوچ کنند. ولوله اعتراضها برخاست. نیروهای نظامی به سراغ یکدیگر میرفتند، گفتوگو میکردند و سخنان شان این بود که از جای خود تکان نمیخوریم تا فتح و پیروزی بر طائفیان نصیبمان شود!فرماندهان آنان را آرام کردند و پیامبر(ص) وعده پیروزی نزدیک را به ایشان داد. سپاه حرکت کرد. پیامبر(ص) نمیخواست در سایه انگیزههای پست، کاری پیش برده شود و نتیجه کارزاری در راه خدا به هوسبازی کشیده شود. چون سپاه مسلمانان از طائف به سوی مدینه کوچید عدهای به پیامبر(ص) گفتند پس اکنون ثقیف را نفرین کن! پیامبر دست به دعا گشود و گفت: «اللهُمَ اهْدِ ثَقِیفًا وَ ائْتِ بِهِمْ» بار خدایا! ثقیف را هدایت فرما و آنان را در زمره ما در آور!» مدتی بعد چنین شد. (واقدی، المغازی 3/ 937)
11. رسول خدا(ص) در ذیقعده سال ششم به قصد عمره بیآنکه جنگی در نظر باشد، بدون سلاح جنگی، فقط با سلاح مسافر، یعنی شمشیر در غلاف، آهنگ مکه کرد. مسلمانان همراه پیامبر(ص) بین 700 تا 1600نفر ثبت شدهاند. پیامبر(ص) در ذوالحُلَیفَه محرم شد تا همه دریابند که هیچ اندیشهای برای جنگ در کار نیست و فقط قصد زیارت و انجام دادن اعمال عمره است. چون قریش از حرکت پیامبر(ص) و یاران وی به قصد مکه باخبر شدند، تصمیم گرفتند از ورود آنان به مکه جلوگیری کنند.
پیامبر(ص) با همه توان در پی اثبات صلحطلبی مسلمانان بود. از جمله رویدادها این بود که قریش چهل یا پنجاه مرد را برای جاسوسی به سوی کاروان مسلمانان فرستاد و آنان فرمان یافته بودند که پیرامون لشکر مسلمانان بگردند و از یاران پیامبر کسی را دستگیر کنند، ولی خودشان دستگیر شدند و آنان را نزد رسول خدا بردند. با آنکه ایشان به سوی مسلمانان تیراندازی و سنگپرانی کرده بودند، پیامبر(ص) ایشان را بخشید و آزاد کرد. (آیتی، تاریخ پیامبر اسلام/430)
12. در رویداد حُدَیبِیه با وجود مشخص بودن موضع صلح طلبانه پیامبر(ص) و مسلمانان، قریش هرگونه که توانست بدرفتاری نشان داد، ولی پیامبر بر صلح طلبی خویش پایداری ورزید و از واکنش احساسی پرهیز کرد. وی برای بیان موضع صلحطلبانه خود خِراش بنامیه خُزاعی را به مکه نزد قریش فرستاد و او را بر شتر خود که ثَعْلَب نام داشت سوار کرد. آنان شتر رسول خدا را کشتند و در مقام کشتن خِراش نیز برآمدند، اما حبشیان از او دفاع کردند و او را از چنگال قریش رها ساختند تا نزد رسول خدا بازگشت. (همان، 431)این اقدام میتوانست همه چیز را پایان بخشد، ولی پیامبر بر صلح طلبی خود پایداری ورزید و اجازه نداد بدرفتاری قریش کار را به جنگ بکشاند.
13. پیامبر(ص) در جمع اصحاب نشسته بود و سخن میگفتند. در این میان پیامبر گفت: «سوگند به آنکه جانم در دست اوست، وارد بهشت نمیشوید تا آنکه درباره یکدیگر اهل رحمت شوید!» اصحاب گفتند:ای رسول خدا! ما همگی دل رحم و مهربانیم! پیامبر گفت: «نه اینکه به فردی یا گروهی خاص رحمت کنید و مهربان باشید، بلکه به همه مردمان رحمت کنید و مهربان باشید!» و دوباره فرمود: «به همه مردمان رحمت کنید و مهربان باشید!» (حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین 4/168)
پیامبر بارها به مسلمانان آموخت که جلوه گر رحمت گسترده الهی باشند تا آن گونه شوند که بایسته است، چنانکه در آموزهای والا به آنان فرمود: «خدای رحمانِ خجسته و والا، به مردمانِ دلرحم و مهربان رحمت میورزد. به همه ساکنان زمین رحمت ورزید و مهربانی کنید تا آنکه در آسمان است به شما رحمت ورزد!». (ابن أبی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار 6/93)
14. پیامبر در روابط و مناسبات خود با غیرمسلمانان پر لطف و رحمت عمل میکرد. با آنان نشست و برخاست میکرد و احوال شان را جویا میشد. گزارش کردهاند که چون به وی گفته شد مردی یهودی بیمار شده است، به عیادت او شتافت. (ابن اشعث کوفی، الجعفریات/159)
15. پیامبر هرگز برای خود خشم نگرفت؛ پیوسته خطاها و رفتار ناپسند دیگران را با گذشت و بزرگواری تحمل کرد؛ جواب نامردمیها را با خشونت و انتقام نداد؛ و هیچ گاه با تحقیر و کوچک کردن دیگران، کاری را پیش نبرد؛ و این در جامعهای بود که تندی و تیزی و خشونتورزی امری رایج بود.در خبر حسین(ع) از امیرمؤمنان علی(ع) آمده است که پیامبر درباره مردم از سه چیز پرهیز میکرد: هرگز کسی را سرزنش نمیکرد و از کسی عیب نمیگرفت و لغزشها و عیبهای مردم جستوجو نمیکرد. (بلاذری، أنساب الاشراف 1/389)ابوعبدالله جَدَلی نقل کرده است که از عایشه، اُمالمؤمنین، درباره اخلاق رسول خدا(ص) پرسش کردم و او گفت: آن حضرت پاسخ بدی را با بدی نمیداد بلکه میبخشید و گذشت میکرد. (سنن الترمذی 4/324)./ روزنامه ایران