به گزارش گروه فرهنگی آنا و به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در ادامه برنامههای سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه 12 مهر فیلم «اینک آخرالزمان» به کارگردانی فرانسیس فورد کاپولا در تالار استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور جواد طوسی و کیوان کثیریان برگزار شد.
طوسی در ابتدای این نشست به کارنامه کاپولا اشاره کرد و گفت: کاپولا در جاه طلبی های هر از گاه خود، فیلم هایی مانند «پدرخوانده 1»، «پدرخوانده 2» و همینطور «اینک آخرالزمان» و «مکالمه» را خلق کرده است. به گمان من همین چهار فیلم برای کسب اعتبار و تشخص تاریخی کفایت می کند. ضمن اینکه عدم موفقیت اقتصادی در برخی از فیلم هایش را نمی توان معادل شکست برای او دانست. «اینک آخرالزمان» با وجود هزینه های بالا در نهایت از نظر مالی به موفقیت نرسید و مسیر فیلمسازی کاپولا را عوض کرد. اما او این شکست های مالی را تجربه ای غلط توصیف نمی کند، بلکه معتقد است باید اتفاق بیفتد حتی اگر به قیمت از دست رفتن سرمایه باشد. همچنین می توان نتیجه گرفت که حتی در جامعه ای مانند آمریکا که وجه صنعتی و فروش فیلم اهمیت بسیار بالایی دارد، باز هم تماشاچی غیرقابل پیش بینی است و فیلمی در این سطح نیز ممکن است از نظر مالی با شکست مواجه شود.
این منتقد سینمایی افزود: کمترین دستاورد فیلم به رغم شکست تجاری این است که هنوز پس از گذشت این همه سال، جنبه های جذاب و قابل بحثی دارد؛ یکی از این جنبه ها نگاه متفاوت کاپولا به مقوله جنگ است. او بدون رویارویی مستقیم با یک رویداد تاریخی، دنیاهای ملیتی را در کنار یکدیگر جای می دهد و به آنها فرصت می دهد که از منظر تبار و اقلیم خود به مقوله جنگ بپردازند. به عنوان مثال شاهد خانواده ای فرانسوی هستیم که در کنار بومی های منطقه زندگی می کنند و دلایل مستقل خود را دارند، اما در بین اعضای همین خانواده نیز تضارب آرا وجود دارد. آرایی که بیان مستقیم پیدا نمی کنند، بلکه زمانی که در یک رابطه عاطفی و با وجه شاعرانه و فلسفی مطرح می شوند در نهایت تفسیر را به عهده بیننده فیلم می گذارند.
طوسی ادامه داد: این مساله یکی از موارد اضافه شده به متن کنراد است که از دید کاپولا به چشم یک ضرورت نگریسته می شود. متن کنراد صرفا بستری است تا کاپولا نگاه و جهان بینی مستقل خود را در فیلم مطرح کند. نگاهی که به انسان های آمریکایی محدود نمی ماند و به بقیه نیز فرصت ابراز نظر می دهد. اگرچه می توان این نقد را به فیلم وارد دانست که این فرصت به قربانیان اصلی جنگ یعنی ویتنامی ها کمتر داده شده است. در واقع در نگاه ضد جنگ کاپولا در این فیلم، در نهایت تقابل میان صید و صیاد شکل پیدا نکرده است. کاپولا با جهان بینی خود و جایگاهش در حوزه روشنفکری که نقطه نگاهش را شکل می دهد، در نهایت همچون کوبریک در «غلاف تمام فلزی» به یک پوچ انگاری می رسد.
وی اضافه کرد: این فیلم یکی از نمونه ای ترین فیلم های تاریخ سینما در ژانر جنگ است. نقطه انتخاب کاپولا در این فیلم به یک اجرای قاعده مند تبدیل شده است. شروع فیلم با جنگل بمباران شده و ترانه و شعری کنایه آمیز، با یک بیان سینمایی خوب گویی آخر خط را پیش بینی می کند. این موسیقی هجوآمیز نشان می دهد که قرار نیست سینما در یک زبان بصری صرف خلاصه شود، بلکه می توان از عناصری دیگر نیز بهره گرفت. نحوه بکارگیری موسیقی در «اینک آخرالزمان» را می توان با فیلم «اودیسه فضایی» کوبریک مقایسه کرد.
طوسی ادامه داد: کاپولا در فیلم چندان به متن جوزف کنراد وفادار نبوده است، یکی دیگر از تفاوت های فیلم با متن کنراد به شخصیت مکمل سرهنگ کورتز در فیلم برمی گردد که با تک گفتارهایش در نهایت به یک مانیفست فلسفی می رسد؛ او در یک زمان کوتاه، به یک شخصیت مکمل ماندگار در تاریخ سینما تبدیل شده است. شاید به دلیل همین تاثیرگذاری بوده که براندو ضمن اعتماد به کسی مانند کاپولا حاضر شده در این زمان کوتاه در فیلم ظاهر شود. او یکی از نمونه های رسیدن به مرگ آگاهی است که از وجه خشونت آمیز خود به تدریج دارای شخصیتی خاکستری می شود.
این منتقد سینمایی در پایان گفت: در فیلم همچنین شاهد تک مضراب هایی هستیم؛ از جمله پوزخندهای روشنفکرانه ای که مورد علاقه جامعه آمریکاست. اما در عین حال و به وقت خود، پرچم آمریکا نادیده گرفته نمی شود. حتی در آثار کسی مانند اولیور استون و در فیلمی مانند «متولد 4 جولای» در عین آسیب شناسی، باز هم پرچم آمریکا نادیده گرفته نمی شود. هنرمندان این جامعه در عین اعتراض و اپوزیسیون نشان دادن خود، در نهایت نمی توانند بستگی ملیتی خود را نفیکنند.