شناسهٔ خبر: 15120316 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

نقدینه/معرفی مجموعه رباعی و دوبیتی به این زودی‌ها/ شرف‌الدین امیرپور/ نشر نیلوفران/ ۱۳۹۵

خیام که خواندی، همه را دور بریز!

صاحب‌خبر -
 

رباعی بعد از غزل از استقبال شایانی برخوردار شده اغلب مجموعه‌ها به چاپ‌های چندم رسیدند و هرکس به اندازه و قد استعداد خود رباعی کاشت و رباعی برداشت. کاش خیام در این ایام بود و می‌دید که بعد از شعبات بانک و فروشگاه موبایل و مشاورین املاک،‌بازار رباعی پردازان از گرمی خاصی برخوردار است.
راستی اگر خیام مشاور ادبی صفحات شعر یک نشریه بود، از رباعیات ارسالی شاعران امروز استفاده می‌کرد؟ یا آنها را در ستون نامه‌های رسیده مجله می‌انداخت و حسابی نقره داغشان می‌کرد و شاید خود با دیدن این رباعیات نغز و محیر العقول، دست از سرودن رباعی بر می‌داشت و به منجمی و تدریس ریاضی ادامه می‌داد.
بعد از انقلاب، به اندازه ده‌قرن رباعی سرایی رشد کرد و حتی شاعر طنزپرداز ارومیه جناب سعید سلیمان‌پور، دست به هواپیما رباعی زد و رباعیات شیرینی در این مورد ساخت. از دو بیتی اما هرچند اوایل انقلاب در مطبوعات خودی نشان داد، استقبال کافی نشد و کمپانی باباطاهر عریان ماند!
حتماً این قالب شکوهمند شعر، جذابیت خاص در بین مخاطبین و ظرفیت و ظرافت تداوم در بین شعراـ آنهم در عصر پست مدرن و شعرهای جیغ ـ را داشته است!
«به این زودی‌ها» مجموعه رباعی و دوبیتی «شرف‌الدین امیرپور»‌از شاعران خطه شعرخیز شاعر پرور گتوند خوزستان است که قیصر امین‌پور و گروه بی‌شماری از شاعران خوب را تقدیم جامعه ادبی کرده است.
شرف‌الدین، متولد ۱۳۵۹، برای چاپ این مجموعه از ویراستاری شاعر صمیمی خوزستان جناب عباس عبادی بهره‌برده و رضا چراغ چشم از هنرمندان گروه ادبی پاد، طرح روی جلد جالبی برایش رقم زده که تندیس کاهگلی انسان متفکر است. این مجموعه در دو بخش رباعی و دو بیتی تنظیم شده که هر یک در حد خود جذاب و خواندنی هستند. به چند رباعی و دو بیتی از شرف‌الدین امیرپور توجه فرمایید. با رباعیات آغاز می‌کنیم:
در بارش لحظه‌ها دو چشمانم خیس
انگشت به در زد حسی شاعر هیس!
بر صفحه روزگار نافرجامان
با خط شکسته دل خود را بنویس
در شعــر خــودت شرابی از شـور بریـز!
تاریک شدی به کام خود نور بریز!
اینقدر مناز به رباعیاتت
خیام که خواندی همه را دور بریز!
**
برعکس تمام عکس‌هایم هستم
همدست همیشگی پایم هستم
تو رفته ای و رسیده‌ای اما من
هی می‌روم و هی سرجایم هستم
**
به روی لب چان لبخند گنجشک
نشسته روی شاخه چند گنجشک
تو گویی کاشف کشف جدیدند
دو کودک یکصدا گفتند: گنجشک
**
همه خنجر زدند از پشت ما را
نباشد غیر گل در مشت ما را
کجایی آه‌ای مرگ گرامی!
بیا که زندگانی کشت ما را
**
قدیمی بود با پیراهنی زرد
نمی‌چرخید دیگر بالش از درد
خودش را از سؤال سقف آویخت
همین دیروز پنکه خودکشی کرد
برای شرف‌الدین امیرپور، سوار بر چهارچرخ رباعی و دو بیتی، روزهای خوشی را آرزومندیم. هر چند به این زودی‌ها از این قالب‌ها دست بر ندارند و تن خیام و باباطاهر را درگور بلرزانند!

code