هر مبحثی از سه حال بیرون نیست: موافق، مخالف و بیطرف. این سهگانگی دیدگاهها در مورد امیر حبیب الله کلکانی نیز صدق میکند.
دستهای اول، شاعران و نویسندگانی مانند خلیلالله خلیلی، غلام حبیب نوابی و شاه آغا مجددی او را "پادشاه عیار، خادم دین رسولالله و رابین هود" افغانستان میدانند که برای نخستین بار از میان تاجیکتباران شورید و قدرت بی چون و چرای پشتون تباران را درهم شکست و بر تخت پادشاهی کابل نشست.
آنچه او را عیار و قهرمان و افسانهای میسازد، دو ویژگی تاجیک تباری و خادم دین رسولالله بودن اوست. این دو ویژگی تمام کارها و کردارها و باورهای نادرست و درست او را ستودنی و بیمانند میسازد. پیروان این دیدگاه، حتی در میان دیگر گروههای قومی افغانستان نیز فراوانند.
دستهای دیگر، نویسندگانی مانند فیضمحمد کاتب، غلام محمد غبار و کاظم آهنگ و به طور عموم همه امانیستها (هواداران امانالله پادشاه سابق افغانسنان) ، حبیبالله را "دزد، راهزن، جانی و ابزار کار انگلیسها، اشراف مذهبی و ارتجاع سیاه میدانند". از این منظر، حبیبالله کلکانی نظام امانی را نابود کرد و راه بازکن نظام نادری شد.
این دسته، او را عامل مستقیم نابودی اصلاحات امانی، برگشت به قهقرا و روی کار آمدن "ستمشاهی آلیحیی" (نظام نادری) میدانند که حتی باعث نابودی نخبگان فکری و سیاسی تاجیک تبارها و دیگر اقوام افغانستان نیز شد.
اما دسته سومی هم هست که هم جنبههای خوب و هم جنبههای بد شخصیت او را در نظر میگیرند. این نگاه بیطرفانه، باز و خردورزانه را در کتابهای " افغانستان در پنج قرن اخیر" نوشته میر محمد صدیق فرهنگ، و "زمامداری امیرحبیبالله کلکانی" نوشته خلیلالله وداد بارش، میتوان دید.
فرهنگ، نخستین کسی است که باب چهاردهم کتابش را به امیر حبیبالله اختصاص داده است، کاری که در تاریخ نگاری افغانستان پیش از فرهنگ یک تابو بود، و خلیلالله وداد این حلقه مفقوده در تاریخ افغانستان را بیطرفانه و با شیوه علمی و مستند برای نخستین بار مطالعه نموده است.
موضوع باز خاکسپاری امیرحبیب الله کلکانی به خودی خود چندان مهم نیست، آنچه این مسئله را مهم، سرنوشت ساز و بحرانی میسازد، برخورد ساختار سیاسی و اجتماعی افغانستان است که در خوب و بد سازی قضایا نقش سرنوشت سازی بازی میکند و بحران پشت بحران میآفریند.
Image copyright ARG Image caption نقش دولت وحدت ملی در چنین مواردی چیست؟ اصلا دولت وحدت ملی در کجا ایستاده و انتظار مردم از دولت چیست؟جامعه متحول افغانستان
واقعیت این است که ساختار سیاسی، اجتماعی و اداری افغانستان، کهنه، ناکام و تنش افزاست و با جامعه امروزی و نسل و نیازهای آن همخوانی ندارد. هر چند به روایتی از آغاز کار نیز همخوانی چندانی بین حاکمیت و مردم وجود نداشته است، اما دگرگونیهای بیشمار سیاسی دهههای اخیر در افغانستان، منطقه و جهان ذهن، فکر و روان مردم افغانستان را نیز متأثر ساخته است و شیوه دولتداری سنتی را به چالش کشیده است.
شاید گفتمانهای دموکراسی، حقوق بشر، حقوق زنان و جامعه مدنی را نمونههایی از این تأثیر پذیریها دانست.
باری یکی از این چالشها، بحران هویت ملی در افغانستان است. این بحران، مادر تمام بحرانهاست، تا آن جا که مردم کوچک ترین نابسامانی اداری را نیز به آن ربط میدهند و از این منظر به آن میبینند. برجستهترین شاخصه این بحران، تبعیض نهادینه شده قومی، زبانی، مذهبی و جنسیتی در افغانستان است که از پایینترین تا بالاترین لایههای اجتماعی را در برگرفته است.
تبعیض نهادینه شده، واکنشهای درازدامنی را نیز بر انگیخته است و خود به بحران افزاییهای تازه مبدل شده است. شاید از همین رو نیز است که بیگانگان با بهرهگیری از همین شکاف اجتماعی به گونه ساده، ارزان و آسان به مداخله بپردازند.
متأسفانه در هر موردی در افغانستان، دستههای غالب، دسته موافق و مخالف است و دسته بیطرف باز و خردورز دستهای مغلوب و غریبی است که گاهی تا مرز فراموشی به پیش میرود.
مسئله بازخاکسپاری امیر حبیبالله کلکانی بحث و جدلهای فراوانی را آشکار ساخت که از هر نگاهی رقتآور است. کار بازخاکسپاری یک موضوع بسیار عادی است، چنانچه در موارد دیگر نیز به آرامی صورت گرفت.
بازخاکسپاری سردار داوود که به زعم عدهای "باعث نابودی و زمینهساز اشغالهای چند باره کشور شد"، یکی از این نمونهها است.
بزرگداشت گل محمد مهمند، در مزار شریف و در برابر چشمان مردمی که مزه "ستمگریهای قومی و برنامههای نژادپرستانه" او را در شمال افغانستان هنوز از یاد نبردهاند، نمونه دیگری از این گونه مراسم اجتماعی است.
در دو مورد بالا، واکنشی از هیچ سویی دیده نشد و دولت وحدت ملی نیز به گونهای هر دو مورد را تایید کرد.
اما پرسش اصلی این است که چرا از یک سو، کسانی به آیین بازخاکسپاری امیرحبیبالله کلکانی این همه دل بستهاند، و از سوی دیگر، چرا باید مراسم بازخاکسپاری او عدهای را تا سرحد خشونت خشمگین سازد؟
بیشتر بخوانید:مراسم خاکسپاری دوباره حبیبالله کلکانی در کابل به خشونت کشیده شد
اصولاً اینگونه بازخاکسپاریها چه گره ای از چالشهای اجتماعی افغانستان را باز میکند و یا ممانعت از برگزاری این آیینها از چه چیزی جلوگیری مینماید؟ آیا این گونه کنشها واکنشها افغانستان را بیشتر به دور باطل عصبیتهای قومی گرفتار نمیکند؟
ستایش و نکوهش قهرمانهای قومی، نوع کنش و واکنشهای تکراری را بر تاریخ و جامعه افغانستان تحمیل نمینماید؟ نقش دولت وحدت ملی در چنین مواردی چیست؟ اصلا دولت وحدت ملی در کجا ایستاده و انتظار مردم از دولت چیست؟
تجربه دهه هفتاد خورشیدی در افغانستان نشان داد که برای شکستن دور باطل عصبیتهای قومی یک راه بیشتر وجود ندارد: عدالت اجتماعی و دموکراسی. پاسخ به ستم قومی و تمامیت خواهی و رفتن به سوی جامعه تعامل محور، قانونمدار و عدالت کردار است، نه واکنشهای قوم مدارانه و تمامیت خواهانه.
نقش دولتها در چنین مواردی بیش از پیش حساس و سرنوشت ساز است، و موضع روشن آنها در ابتکار مدیریت بحران کار ساز است.
Image caption نزدیک هفت سال پیش سردار داود خان با اعزاز دولت خاکسپاری دوباره شد