به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از پایگاه خبری «دانشجویان بیدار» با نزدیک شدن به شب قدر 96 نظام اسلامی و لزوم تغییر و تحول به وضع بهتر و رشدیافتهتری, گمانه زنیها از مصداق این تغییر, آغاز شده است. سال 92 این شب قدر در انتخاب جناب حسن روحانی نمود یافت.
علت این تغییر را باید در نارضایتی عامه از وضع موجود و بدست گرفتن پرچم و نماد اعتراض بدست روحانی یافت. برنده انتخابات 92 کسی بود که به بهترین وجه توانست خود را نماد اعتراض به وضع موجود جا بزند با انصراف آقای عارف, آقایان جلیلی, قالیباف و رضایی که رای عمدهای را از آن خود کرده بودند, هیچ کدام قابلیت بدست گرفتن نماد اعتراض به وضع موجود را نداشتند.
آقای جلیلی خودش در دولت احمدینژاد مسئولیت دارد و علیرغم تفاوتهای فکری زیادی که با رویکردهای آن دولت داشت, ولی جو غالب رسانهای و افکار عمومی, او را همچنان در زمره طرفداران وضع موجود قرار میداد. قالیباف و رضایی هم تقریبا دچار همین عارضه بودند. نکته مهم این است که در شکاف بین "طرفداران وضع موجود" و "معترضین به وضع موجود", سکاندار امر اعتراض به دولت دهم و نهم که بعبارتی با سابقهترین و صریحترین انتقادات را به احمدی نژاد داشت, شخص هاشمی رفسنجانی بود.
با اتفاقاتی که در مناظره 13 خرداد 88 رخ داد, شکاف بین احمدینژاد و هاشمی, به خطکش اصلی طبقهبندی سیاسی افراد تبدیل شد و تقریبا عمدهی معترضین به دولت احمدینژاد در طیف طرفداران و همفکران هاشمی جا میگرفتند. نتایج نظرسنجیها تا قبل از رد صلاحیت شدن هاشمی نیز نشان از این داشت که او حدود 50 درصد رای داشته است. دلیل این هم چیزی نیست جز اینکه جامعه, سکانداران سیاسی کشور را در دوگانه احمدی نژاد – هاشمی میدیده است و کسی جز هاشمی را در جایگاه تغییر وضع موجود نمیدیده است.
با انصراف عارف و حمایت قاطع هاشمی از روحانی, نماد اعتراض به وضع موجود کاملا بر مردم روشن شد و آراء هاشمی در سبد روحانی ریخته شد. این نکته را نیز خود هاشمی گفته بود که او باعث رای آوردن روحانی شود. بنابراین این دوگانهگی, در سال 92 منجر به دست بدست شدن قدرت از احمدینژاد به هاشمی شد.
شکاف دوگانه بقدری صلب و سخت و زمخت بود که علیرغم انتقادات جدی طیف حزباللهی به احمدینژاد در دو سال آخر دولت دهم, باز هم همچنان حزباللهیها در زمره احمدی نژادیها جا میگرفتند. جو رسانهای و پمپاژ روانی به گونهای بود که قشر حزباللهی نتواند خودش را از احمدینژاد جدا کند. این تلقی همچنان نیز پابرجاست و شکاف احمدی نژاد- هاشمی, کماکان تقسیم کننده اصلی افراد و مواضع سیاسی کشور است.
همچنان که امروز برخی قشر حزباللهی را به تندروی متهم میکنند, مثالشان را از دولت احمدینژاد میزنند غافل از اینکه حدود 5 سال است قشر حزباللهی مقابل احمدینژاد ایستاده و تاییدگر همه اقداماتش نیست.
این تحلیل ما را به اینجا میرساند که نباید گفتمان و ادبیات انقلاب اسلامی را در شخص احمدینژاد خلاصه میکردیم و نیز نباید در وانفسای اشتباهات نفسگیر او در دو سه سال آخر, از بیان اینکه اقدامات او دیگر در جهت انقلاب نیست, غافل میماندیم. ما همچنان چوب این را میخوریم که عامه گمان میکنند بین قشر حزباللهی و احمدی نژاد تمایزی نیست.
با نزدیکتر شدن به انتخابات 96, حتما باید به دوگانه باطل احمدینژاد – روحانی وارد نشد. هیچکدام برای قشر حزباللهی جایگاه یک انقلابی را ندارند. اگر بنا باشد قشر حزباللهی بدون حساب کشیدن و اتمام حجت با احمدینژاد, مجدد به حمایت از او بپردازد, چه او رئیسجمهور شود, چه نشود, قشر حزباللهی ضربه میخورد. هنوز که هنوز است به نام احمدینژاد کلیت انقلابیگری و حزباللهیها را سرکوب میکنند.
مهمترین رویکرد, لزوم نه گفتن به این دوگانه است. هرگز نباید در این دوگانهگی, هضم شد. بهترین فرصت برای ایجاد خط فاصلی روشن با شخص احمدینژاد و جداکردن سایه او از روی قشر انقلابی, همین انتخابات است.
باید گزارههای انقلابی را بیان و عدم تطابق عمدهی این شاخصها با شخص احمدینژاد را به مردم گفت. حالا وقت این است که شکاف احمدینژاد – هاشمی تبدیل به شکاف انقلابی – غیر انقلابی تغییر یابد. باید به عامه فهماند که معترض وضع موجود نمیتواند احمدینژاد باشد.
حزباللهیها نباید بگذارند گزاره اعتراض به وضع موجود دائم بین شکاف احمدینژاد- هاشمی دست بدست شود. بسیار لازم است از هرگونه اقبال به این دوگانه پرهیز شود. میتوان امیدوار بود با نه گفتن به این دوگانه, شخصیتهای لایقی که برآورده کنندهی نیازهای واقعی انقلاب اسلامی هستند, پا به عرصه بگذارند, انشاالله.
نویسنده: سید داوود غیاثی
انتهای خبر/