شناسهٔ خبر: 15054613 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران | لینک خبر

گفت‌و‌گو با بهزاد فراهانی بازیگر فیلم سینمایی «دزد و پری»:

شور کودکان بر زور بزرگسالان می‌چربد

صاحب‌خبر - اصغر منصوری بهزاد فراهانی بدون شک از تأثیر گذارترین هنرمندان سینما و تئاتر در سه دهه اخیر است. بزرگمرد کوچک با سبیلی پرپشت و چشمانی مهربان سال‌هاست که در حوزه‌های مختلف هنری نقش آفرینی می‌کند. در سینما نوشته‌اش دستمایه فیلمساز بزرگی مانند مسعود کیمیایی برای ساخت سفر سنگ می‌شود یا در سگ کشی تبدیل به بازیگر دلخواه بهرام بیضایی بزرگ می‌شود، در قاب کوچک هم بارها و بارها نقش پدران دلسوز، شفیق و مقتدر ایرانی را در قالب شخصیت‌های مختلف بازی می‌کند و مانند خانه پدری درخشان تجسم‌شان می‌کند. در تئاتر هم در نمایش «گل و قداره» می‌شود داش اکل پیر و خسته و لوطی و بامرام که عشقش سرنوشت تلخی را برایش رقم می‌زند. خون و گل سرخ، مریم و مرداویج، دختری به نام آهو، طوطیا، شیدا، مظفرنامه، مدینه و کت جادویی کارهای ماندگار فراهانی در حوزه بازیگری و کارگردانی هستند.در این سه دهه اخیر بهزاد فراهانی در فیلم‌ها و سریال‌های مهم و جذاب معاصر و تاریخی تبدیل شده به پدر و پدربزرگان مهربان، صبور، مقتدر و نگران خانواده که برای راحتی خانواده از هیچ چیزی مضایقه ندارند و حتی پای این خوسته‌شان از دادن جانشان نیز ابایی ندارند. بهزاد فراهانی با حضور در نقش یک سرهنگ بازنشسته به ظاهر جدی و تا حدی عبوس، اما بشدت خوش قلب و مهربان در فیلم «دزد و پری» مانند همیشه درخشان ظاهر شده است. با او درباره بازی‌اش و کار در فیلم‌های کودکانه و ویژگی‌ها و فضای فانتزی فیلم دزد و پری گفت‌و‌گو کرده‌ایم. فیلم دزد و پری از معدود فیلم‌های کودک و نوجوان است که مجال اکران را به دست آورد. از اکران فیلم چه احساسی دارید؟ بسیار خوشحالم، بویژه فیلم در فصل تعطیلی بچه‌ها به نمایش درآمده و بچه‌ها می‌توانند بروند سینما و فیلم را ببینند. چگونه بازی در فیلم دزد و پری را پذیرفتید؟ بازی در فیلم دزد و پری، تجربه اولم در یک فیلم کودکانه‌ بود.پیش از این در گذشته در چند سریال کودک و نوجوان بازی کرده بودم و این فضا و جنس کارهای کودکانه را می‌شناختم. یکی از دلایلی که باعث شد بازی در دزد و پری را قبول کنم سوای جذابیت‌های داستان، شخصیت کارگردانش بود. کارگردانی که عاشقانه سینمای کودک و نوجوان را دوست دارد. حسین قناعت ضمن اینکه انسان خوب و زحمتکشی است،بدرستی سینمای کودک را می‌شناسد و از سال‌های قبل او و خصوصیاتش را می‌شناختم و معتقدم قناعت فیلمنامه را با دقت و رعایت فضای مورد علاقه کودکان و نوجوانان نوشته بود و حضور تهیه‌کننده حرفه‌ای و کاربلدی مانند بهروز مفید قطعاً باعث اطمینان خاطرم می‌شد. آیا فیلم‌های قبلی حسین قناعت را دیده بودید؟ بله، حسین فیلم‌های خوب و جذابی مانند من و نگین دات کام و ماجرای اینترنتی را برای کودکان ساخته است که بسیار جذاب و مفرح و خوش ساخت بودند. نـقش ســرهـنگ بـرایتان چـه جذابیت‌هایی داشت؟ این شخصیت ضمن جدی و منضبط بودنش فوق‌العاده مهربان و دوست داشتنی است و چون نظامی است همه چیز را از منظر نظم و دیسیپلین و رعایت سلسله مراتب می‌بیند. او سرهنگ بازنشسته نیروی انتظامی است و دخترش مدیر مهدکودک است و برایش گرفتاری پیش می‌آید و از پدرش می‌خواهد برای یک روز مهدکودک را اداره کند و سرهنگ با قبول مسئولیت درگیر دردسر‌های ریز و درشتی می‌شود اما از این چالش‌ها با حمایت بچه‌ها سربلند بیرون می‌آید . یکی از ویژگی‌های فیلم دزد و پری داستان شیرین، مفرح و جذابش است، این داستان چقدر برایتان دارای جذابیت بود؟ فیلم دزد و پری ریتم و ضرباهنگ تندی به همراه ساختار کمیک و فانتزی دارد و فضای کار کردن در چنین محیطی برایم لذتبخش بود. اغلب سکانس‌های فیلم با حضور بچه‌ها پر از انرژی و شادی و گرما بود. یادم می‌آید در یکی از صحنه‌های فیلم قرار بود سرهنگ با تجدید خاطره یاد همسر از دست رفته‌اش اشکی بر چشمانش جاری شود و این صحنه و سکانس را با همین حالت، ویژگی و موقعیت بازی کردم. اما قناعت از من خواست در برداشت بعدی کمی از تلخی بازیم کم کنم زیرا فیلم فضای مفرح و شادی دارد و نباید در فیلم‌های شاد کودکانه صحنه‌های غم انگیز و تأثر برانگیزی وجود داشته باشد و متوجه شدم این کارگردان چه عقاید مهربانی دارد. آیا با توجه به جدی و منضبط بودن سرهنگ در تقابل با بچه‌های بازیگوش و شیطان در فیلم کمدی موقعیت به وجود می‌آید؟ بله، این تضاد رفتار و شخصیتی میان سرهنگ و بچه‌ها لحظات مفرح و شادی را به وجود می‌آورد و بتدریج کودکان متوجه می‌شوند در پس ظاهر جدی و عنق سرهنگ چه شخصیت مهربانی وجود دارد. به نظر می‌رسد سرهنگ بتدریج از بچه‌ها تأثیرات زیادی می‌پذیرد؟ بله، سرهنگ‌ آدم تنهایی است و با همنشینی با بچه‌ها مقداری از رفتارهای جدیش دور می‌شود و بچه‌ها هم متقابلاً از سرهنگ و تجربه‌اش درس‌ها و نظم و انضباط را فرا می‌گیرند. این بچه‌ها با هوشمندی به سرهنگ می‌فهمانند که فقط قدرت و زور نمی‌تواند باعث رهایی از موقعیت‌های ناجور بشود، بلکه روحیه شادی و پرانرژی بودن بچه‌ها مشکل گشا است. موقعی که سرهنگ ناخواسته درگیر اداره مهدکودک و مراقبت از بچه‌های شیطان و بازیگوش در زمان غیبت دخترش می‌شود، آیا در حقیقت بعد از سال‌ها این فرصت را پیدا می‌کند که دوباره عین یک فرمانده دور و اطرافیانش را مدیریت کند؟ این مسأله نشان می‌دهد که جهان به سوی موقعیت دیگری می‌رود. دنیایی که با مسائل روز عجین است و سرهنگ هم ناگهان با این دنیا و موقعیت جدید مواجه می‌شود. آیا سرهنگ بعد از خاتمه اتفاقات در داستان فیلم همان آدم گذشته است؟ هر انسانی هر چقدر که با تجربه و کارآزموده باشد موقعی که در شرایط، ویژگی‌ها، بستر خاص و موقعیت‌های جدیدی قرار می‌گیرد چیزهای جدیدی می‌آموزد و بنابراین سرهنگ در پایان کار آزموده‌تر می‌شود و نوع نگاهش به روابط انسانی و کودکان تغییر کرده و خودش هم شادتر زندگی می‌کند و احساس می‌کند هنوز هم وجودش مثمر ثمر است. ارتباط این جناب سرهنگ با کودکان براساس چه معیارهایی شکل می‌گیرد؟ سرهنگ در ابتدای راه با دنیای کودک بیگانه است و چیزی از آن نمی‌داند و حتی در پایان از دخترش عذرخواهی می‌کند که در دوران کودکیش نسبت به او بی‌توجه بوده است. برای بازی در مقابل کودکان فیلم به سراغ استفاده از چه شیوه‌ای رفتید؟ بچه‌ها بدون اینکه بدانند کارشان را عمیق انجام می‌دهند واگر نقش را باور کنند خیلی جدی، زیبا و درست نقش‌شان را بازی می‌کنند. صحنه‌ای با بازیگر خردسال فیلم بازی دارم که به قدری این دختربچه خوب بازی می‌کرد که من حس را زیر چهره‌اش می‌دیدم. هنگام بازی در مقابل کودکان باید حواسمان جمع باشد و مواظب باشیم درست و بجا از آنها فیلمبرداری کنیم. حدود 30 بازیگر کودک سر صحنه فیلم حاضر می‌شدند و بالطبع 30 پدر و مادر در کنارشان بودند. آیا حضور این تعداد آدم کار فیلمبرداری را دشوار نمی‌کرد؟ همه این پدر و مادرها آدم‌های با فرهنگ و با خردی بودند و حضورشان به هیچ وجه آزار دهنده نبود و بسیار به این حرفه احترام می‌گذاشتند و در مواقع لزوم هم با حرف زدن و توجیه کردن فرزندانشان به ما کمک می‌کردند. محمدرضا شیرخانلو بازیگر اصلی کودک فیلم چند سالی است که در فیلم‌های کودکانه حضور جدی دارد. نحوه کار کردن با این کودکان و کودکانی که برای بار اول جلوی دوربین بازی می‌کردند چگونه بود؟ برخی از این بچه‌ها و محمدرضا چون سابقه بازیگری داشتند زودتر خواسته کارگردان را درک می‌کردند و به همین دلیل اغلب صحنه‌ها با برداشت کمتری فیلمبرداری می‌شد و خیلی حرفه‌ای بودند. البته جمع شدن 30 بچه در کنار هم و فیلمبرداری همزمان از آنها واقعاً یک کار دشوار بود و نیاز به حوصله و دقت داشت. یادم می‌آید در گرماگرم فیلمبرداری یک صحنه ناگهان یکی از بچه‌ها یادش می‌آمد که آبنباتش همراهش نیست و ناگهان از صحنه بیرون می‌رفت و تمام کاسه کوزه‌ها را بر هم می‌ریخت. شما هنگام کار چقدر از گرفتن برداشت‌های متعدد به خاطر حضور شمار زیاد بچه‌ها احساس خستگی می‌کردید؟ من عادت دارم و از این برداشت‌های متعدد خسته نمی‌شوم. یادم می‌آید در یکی از سکانس‌های میانه فیلم که در آمبولانس فیلمبرداری می‌شد راننده به طور ناگهانی و غافلگیر‌کننده‌ای بر اساس حرکت ماشین جلویش ترمز کرد و من هم که حواسم به این شرایط نبود و سرگرم حرف زدن بودم و تمرکز روی نقشم بودم، از ناحیه زانوی پای چپم دچار جراحت و آسیب دیدگی شدم و مدتی به خاطر این برخورد پادرد داشتم و البته بازهم در این شرایط کار را ادامه دادیم و تعطیل نکردیم. بجز این مشکل هیچ وقت در طول فیلمبرداری احساس خستگی و ناراحتی نکردم.