محمدحسين مهرزاد / مريم وحيديان
احمد توكلي و بهزاد نبوي مشتركات زيادي دارند. هر دو در دهه اول انقلاب سابقه وزارت دارند و هر دو آخرين حضورشان در ساختار حقوقي قدرت نمايندگي مجلس را ثبت كردهاند. اما آنچه راهشان را در تمام اين سالها از هم جدا كرده بود خاستگاه سياسي و مشرب فكريشان بود. بهزاد نبوي چپ مسلمان زنداني و با سابقه در مبارزه و احمد توكلي يك راست اصولگراي سفت و سخت. چريك پير و اصولگراي ضد فساد سي و شش سال بعد از روزهايي كه رجايي آنها را براي كابينهاش انتخاب كرد دوباره به هم رسيدند. آن هم درست در شبي كه فردايش سالروز شهادت رجايي بود. وقتي رجايي نامشان را روي كاغذ معرفي كابينه نوشت و به بنيصدر داد او كه رييسجمهور متبختر آن روزها بود روي اسم هر دو قلم قرمز كشيد. يكي بعد از مذاكره با بنيصدر به قول خودش گفت به درك كه مرا وزير نميكند و ديگري به توصيه برخي بزرگان تعهد داد كه عليه رييس قانوني حرف و سخني نگويد تا وزير كابينه شود. توكلي رفت و رجايي ماند. بنيصدر هم كه ديگر نبود. اينبار رجايي رييسجمهور شد و باهنر نخستوزيرش اما باز توكلي در كابينه نبود و نبوي بود. با تشكيل دولت مهندس ميرحسين موسوي، نبوي و توكلي بالاخره هر دو همزمان دور ميز هيات وزيران نشستند. هرچه توكلي سر ناسازگاري با دولت ميرحسين داشت نبوي همراهش بود. همين شد كه در دولت ميرحسين باز هم توكلي نبود و نبوي بود. سالها بعد توكلي در سوداي رياستجمهوري بود. اصولگراي عصيانگر روي صندليهاي مجلس هم صداي مخالفتش با آنچه نميپسنديد هميشه بلند بود. اما چريك پير سالها بود كه راه چريكي را كنار گذاشته بود و ميكوشيد سياستورزي را به شكل ديگري تجربه كند. هر چه بود بهزاد نبوي با ميرحسين موسوي ماند، زندان رفت و آزاد شد. توكلي هم بعد از راي دادن به احمدينژاد زودتر از بقيه همراهانش فساد را ديد و فرياد زد. آن سالها كه بهزاد نبوي در ساختار قدرت حضور داشت احمد توكلي نبود و اين سالها كه توكلي روي صندلي بهارستان نشسته بود بهزاد نبوي در زندان روزگار ميگذراند. هر چه بود چرخ سياست اينگونه چرخيد كه ميدانيم و ميدانند و قرار شد « بهزاد» و « احمد» باز هم به هم برسند. اينبار جايي در خيابان سپهبد قرني تهران ميخواستند بررسي كنند بالاخره رجايي يك سياستمدار پوپوليست بود يا مردمي؟ قاري قرآن با قرائت آياتي كه تاكيدش بر نفي عمل نكردن به گفتهها و اعتقادات بود شروع رسمي جلسه را اعلام كرد. علي شكوهي، روزنامهنگار قديمي به عنوان مجري سخنانش را شروع كرد و گفت كه به دليل تاخير ميهمانان جلسه به صورت سخنرانيهاي جداگانهاي برگزار ميشود.
دقايقي بعد احمد توكلي از راه رسيد و با دعوت شكوهي روي سن رفت تا از رجايي بگويد. جانب انصاف نگه داشت و گفت كه بهزاد نبوي سابقهاي در رفاقت با رجايي داشت كه باعث ميشد بهتر و بيشتر او را بشناسد و گفت كه پيش از انقلاب رجايي را نميشناخت، با اين حال خاطرات پس از انقلابش از رجايي آنقدر با جزييات و شفاف بود كه انگار همين چند ساعت قبل رخ داده است. ميانههاي خاطرهگويي توكلي بود كه بالاخره آقا بهزاد نبوي هم از راه رسيد. او هم در خاطراتش كمي گنگتر از رجايي ميگفت اما بنيصدر را هم بينصيب نميگذاشت. نميشود از رجايي گفت و به سياستمداري كه درست در نقطه مقابل او قرار گرفته بود حرفي به ميان نياورد. احمد توكلي و بهزاد نبوي در اين نشست كه با عنوان «محمدعلي رجايي؛ مردمي يا پوپوليست» به مناسبت سالگرد انفجار دفتر رييسجمهوري و بزرگداشت شهيد علي رجايي برگزار شده بود، حضور يافتند و حرفهايي زدند كه شنيدني بود. هرچند ابتدا بنا بود كه سخنراني با حضور بهزاد نبوي آغاز شود اما به دليل تاخير نبوي، تريبون ابتدا در اختيار احمد توكلي قرار گرفت. توكلي در ابتداي سخنانش گفت: ظاهرا عنوان برنامه به گونهاي تعيين شده است كه ما معلوم كنيم رجايي پوپوليسم بود يا نبود. پوپوليسم حقانيتي براي مردم قايل است و ميگويد مردم هر چه بگويند خوب است. در اين حركت افراد خودشان را به مردم نزديك ميكنند و متعقد به حزب و تشكيلات نيستند. آنها ميگويند فقط ما و مردم هستيم. پوپوليسم مستقل از احزاب و گروهها حركت ميكند. وي افزود: پوپوليسم از ابزار تجمع توده مردم براي فشار بر حكومت استفاده ميكند. با اين تعريف تقريبا خيلي از دولتها پوپوليسمي رفتار ميكنند. اما آقاي رجايي اينگونه نبود و او همچون هر مومن نظام ولايت فقيه، معتقد بود كه هر كسي كه ميخواهد حاكم شود بايد صلاحيتهايي داشته باشد. اين نماينده ادوار مجلس معتقد است كه «اصالتا در نظام جمهوري اسلامي ايران و در بين وفاداران به اين نظام سياسي، كسي به اين شك ندارد كه رجايي بسيار وفادار بود.» توكلي در رابطه با حكم امام براي بنيصدر اشارهاي داشت و گفت: رجايي و تمام انقلابيون متدين سعي ميكردند از نظر رفتار خودشان را از مردم جدا نكنند و از نظر توقعات از مردم فاصله نگيرند و اين هم ناشي از نگاه ديني بود كه آنها داشتند. يعني دين به حاكمان دستور ميدهد كه خودتان را بايد شبيه ضعفاي جامعه كنيد. يكي مثل اميرالمومنين خودش را در حد پايينترين ضعفا نگه ميدارد. در اين حين بهزاد نبوي وارد سالن شد كه توكلي به دليل آنكه نبوي تصميم داشت در صندليهاي كنار در ورودي بنشيند، از او خواست كه به جلوي سالن بيايد. در اين هنگام حضار از جاي خود برخاستند و با تشويق از حضور نبوي استقبال كردند. توكلي پس از خوش و بشي با نبوي، در ادامه افزود: تمام اصول قانون اساسي روح اصل چهارم قانون اساسي را در درون خود دارد. تفاوت يك پوپوليسم با رهبر مردمي اين است كه او خودش را فداي مردم ميكند اما هركاري براي جلب نظر مردم نميكند. آنها در برابر مردم فعال عمل ميكردند. وي در ادامه به بيان چند خاطره مشترك با نبوي پرداخت و گفت: آقاي رجايي پيش امام رفتند و گفتند كه شنيدم فلاني در ايران است، او مرد فاسدي است به دليل اينكه يكي از موافقان صدام را كه در ايران اسير بودند را تر و خشك ميكرد. امام خواستار برخورد با اين فرد شد. آن زمان رفيقدوست مسوول تداركات سپاه بود، تسهيلات جنگ را وارد ميكرد و ارز ميخواست. هر زمان كه ارز ميخواست پيش نوبري ميرفت كه رييس بانك مركزي بود، از جانب بنيصدر منصوب شده بود و اينها را سر ميدواند. به همين دليل هر زمان ارز ميخواستند پيش رجايي ميرفتند و شهيد رجايي پيگيري ميكرد. وي افزود: آقاي رجايي شب برگشت و به رفيقدوست گفت اين كسي كه تو داري او را تر و خشك ميكني فاسد است و بايد بيرونش كني. نيمهشب فرستاده رفيقدوست به دفتر رجايي رفت گفت كه من از طرف حاج حسين رفيقدوست آمدم و براي گرفتن ارز، رجايي گفت كه من رفيقدوست را نميشناسم.رفيقدوست در واكنش به اين اتفاق به رجايي زنگ زد كه تو من را نميشناسي و او هم گفت تو دستور رهبري را به بعد موكول كردي، هر زمان آن فرد وابسته به صدام را بيرون كردي من ارز را ميدهم.
∎