خبرگزاری فارس- مهناز سعیدحسینی: مهرداد صدقی نویسنده جوانی است که در سالهای اخیر خیلی خوب توانسته است جای خود را بین طنزپردازان مطرح کشورمان باز کند و عملا این روزها نام صدقی با طنز و 8 کتاب طنزی که تا کنون از او منتشر شده، یعنی «نقطه ته خط، آبنبات هل دار، مغز نوشتههای یک جنین، مغزنوشتههای یک نوزاد، میرزا روبات، رقص با گربهها، تعلیمات غیر اجتماعی و آبنبات پسته ای» گره خورده است. به تازگی از این نویسنده دو کتاب «آب نبات پستهای» و «تعلیمات غیر اجتماعی» منتشر شدهاند که کتابهای قابل توجهی در حوزه طنز هستند و به همین مناسبت با صدقی گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
**سرباز ارتش نیک بختی باش!
* آقای صدقی! اولین سؤالم درباره کلیت کارهای شما است. اصلاً چرا طنز مینویسد؟ چرا جدی نمینویسید؟
طنز نویسیام خودش چند داستان دارد. ماجرای اول اینکه یکی از استادان دوران دانشجوییام که هم داستان طنز و هم داستان جدی از من خوانده بود، مرا به نوشتن طنز تشویق کرد. حالا نمیدانم تشویقش به خاطر این بود که تصور میکرد داستان طنز را از جدی بهتر نوشتهام یا اینکه داستان جدی را خیلی بد نوشتهام و از من داستان نویس جدی در نمیآید. به هر حال، گفت با توجه به اینکه میتوانی طنز بنویسی روی نوشتن طنز بیشتر تمرکز کن «و سعی کن با داستانهای طنز، سرباز ارتش نیک بختی باشی».
داستان دیگر اینکه اصالت ما به روستایی بر میگردد که همه به شوخ طبعی معروف هستند. البته تشویقهای دیگران هم در ادامه دادن مسیر طنز خیلی مؤثر بوده اما از همه مهمتر سفارش اکید مادرم است که همیشه میگوید مبادا با داستانهایت مردم را ناراحت کنی و غم و غصهدار بنویسی. سعی کن شادشان کنی.
**آرزویم این است کتابم به عنوان دارو تجویز شود
*من پیشتر از شما شنیده بودم که «آبنبات پستهای» دنبال این است که اوقات خوشی را برای مخاطب فراهم کند. این اوقات خوش مخاطب چه قدر برای شما مهم است؟
بسیار مهم است. اصلاً آرزویم این است که اگر خدای ناکرده کسی دمغ است، حال و روز خوشی ندارد و یا افسرده است، دکتر به آنها خواندن کتابهایم را تجویز کند و آنها هم حس کنند در هنگام مطالعه، لحظات خوشی داشتهاند. این مساله برای من از جوایز جشنوارهها و حق التالیفها هم مهمتر است. دوست دارم هر کسی با خواندن کتابم احساس خوبی داشته باشد. البته حس خوب با طنزآمیز بودن یا نبودن اثر ارتباط کاملاً مستقیمی ندارد اما بی تأثیر هم نیست. ممکن است داستانی طنز آمیز هم نباشد اما حس خوبی را به مخاطب بدهد. مثل گلستان سعدی که طنز آمیز نیست ولی کلاً مخاطب با خواندنش حس خوبی دارد. در داستان طنز آمیز این اتفاق بیشتر میافتد اما کتابی میتواند طنز آمیز باشد ولی باعث احساس خوب در مخاطب نشود و خیلی از لبخندهای او از سر عصبانیت باشد. مثل اینکه متن پرخاشگری داشته باشد یا زاویه دید منفی به ماجراها خیلی زیاد باشد البته منکر بحث انتقادی طنز نیستم اما یک وقتهایی هست که کلاً متن به یک مشاجره طنز آمیز تبدیل شده است البته اشکالی نیست که اینها باشد اما حس خوب را به مخاطب القا نمیکند. لازم به ذکر است که من سعی کردم در آب نبات هل دار و پستهای تا حد امکان از کلمهها و موقعیتهایی که بار منفی دارند، استفاده نکنم. کلمههایی که ذاتشان منفی است، گاها به ضرورت استفاده شده اما استفادهشان حداقل است.
*مثل چی؟
مثل خیانت، مرگ، خون، شرارت، شکستن شیشه، تصادف، سرقت و .... همین طور فعلهایی که بار منفی دارد. مثلاً در داستان طنز آمیز این شبهه را ایجاد شود که یکی از کاراکترها به دیگران خیانت کند، نقشه بدی اجرا کند، یا آدم بد طینتی باشد. اینها باعث میشود حس خوب منتقل نشود. همه این موارد برای این بود که مخاطب حتی اگر در طول داستان نمیخندد، دو سه روزی حالش خوب باشد.
**گذر زمان خیلی چیزها را خنده دار میکند
* در کتابهای شما دقیقاً روایت یک زندگی از پیش چشم مخاطب میگذرد و مخاطب با شخصیتهایی زندگی میکند که زندگی طبیعی خودشان را دارند. زندگی از نظر شما چه قدر طنز و قابل خندیدن است؟
گذر زمان خیلی چیزها را خنده دار میکند. حتی بسیاری از آرزوها و اهداف و تفکرات هر فرد ممکن است در سالهای بعد برای خودش هم خندهدار به نظر برسند. نکته دیگری که باید عرض کنم تفاوت نگاه به مشکلات در گذر زمان است. شما وقتی درگیر مشکلات هستید، در زمان اوج مشکلات ممکن است از سر استیصال بخندید. مثل بچههایی که امتحان دارند و بیشتر شوخی میکنند اما همچنان استرس زیادی دارند و بخشی از خندهها برای تخلیه استرس است. اما یک وقت هم هست که شما مشکلات را پشت سر گذاشتهاید و تلخی خاطرات چندان به چشم نمیآید. مثل برفهای زیادی که در دوران کودکی میبارید. هرچند آن زمان خیلی سرد و سخت بود اما الان برای شما خاطرهای شیرین است. در داستان پردازی آب نبات هل دار و پستهای من به این وجه دوم رجوع کردم. زندگی و گذرِ آن در کتاب در جریان است. کاراکترها در مشکلات خودشان زندگی میکنند اما چون مخاطبِ من مشکلات را رد کرده و از آنها گذشته، هر چند سختیها و مشکلات را میفهمد اما به موقعیت طنز آمیزش بیشتر میخندد. انگار که خودش این سختیها را گذرانده و حالا وقتش است که به آنها بخندد.
*پس آن زمان خنده دار نبود ولی الان خنده دار شده است؟
آن زمان هم ممکن بود خندهدار باشد اما عنصر شیرینیِ زندگی در آن کمتر بوده است و الان است که حس خوب زندگی در آن پررنگ شده. در آن مقطع هم میشد با آن موقعیتها شوخی کرد اما در آن زمان مثل طنزی انتقادی بود و تأثیر الان را نداشت. مثل مشکلات امروز که طنز پرداز با آنها شوخی میکند اما ما بیشتر به این خاطر به آنها میخندیدم که انگار حرف دل ما را میزند؛ نه به این خاطر که مشکلات و سختی آنها را گذراندهایم.
**حس خوب زندگی با طعم آب نباتها
*مثل اتفاقی که در کتاب تعلیمات غیر اجتماعی افتاده است؟ چون شوخیهایش درباره اتفاقات امروز است
در تعلیمات غیراجتماعی من خیلی شوخی نوشتم و مخاطب ممکن است خیلی بیشتر از آب نباتها به آن بخندد یا حداقل جمله جملهاش شوخی دارد اما در آن کتاب، این رویکرد «حس خوب زندگی» را نداشتم. اگر در مقام مقایسه بگویم ممکن است مخاطبی با تعلیمات غیر اجتماعی بیشتر بخندد اما آن حس خوب در آبنباتها بیشتر برایش ملموس باشد. همانطور که گفتم صرف خنده آور بودن الزاماً به معنای پررنگتر بودن حس زندگی نیست.
**بازی با نوستالژی در تعلیمات غیر اجتماعی
*البته به نظر من آبنبات پستهای خنده دارتر از تعلیمات غیر اجتماعی است و کتاب تعلیمات غیر اجتماعی یک مقدار به سمت مشاجرات طنز آمیز رفته است. وقتی حس زندگی در آب نبات جریان دارد، برای مخاطب ملموستر هم هست.
فراموش نکنید که چون تعلیمات غیر اجتماعی مجموعه داستانهای کوتاه است، ظرفیت خلق فضا به شکلی که در رمان فراهم است، را ندارد و با کلمات کمتری موقعیت طنز آمیز خلق شده است. ضمناً یک اثر نقیضه است که با یک نوستالوژی شوخی کرده و برای بیان نکات آموزشی و اخلاقی از برهان خلف استفاده کرده. بنابراین خیلی نمیخواستم در آن کتاب از فضای سرشار زندگی بگویم. در مجموع، این سالها، سالهایی است که جامعه هم عصبیتر است و لازم است نویسنده و طنز پرداز به شرایط عینی جامعه هم توجه کند و آنها را به طنز دربیاورد، عصبی و پرخاشگر بودن هم حتی در رسانهها وجود دارد. این مساله در سالهای قبل به این شدت نبود و طبیعی است زبانی که برای تعلیمات غیر اجتماعی انتخاب شده با زبانی که برای آبنبات انتخاب شده و همین طور تکنیکهای طنز پردازیشان متفاوت باشد.
**رفتارهای ناپسند را هجو کردهام
*در تعلیمات غیر اجتماعی، شما طنز آمیز نگاه کردید اما روابط خانوادگی سست است، کوچکتر جواب بزرگتر را میدهد، بچهها سرشان توی تبلت است، مادر پای ماهواره نشسته و کلاً شخصیتها رفتارهای نا به هنجاری دارند، چند درصد مردم از نظر شما زندگیشان دچار این مشکلات شده است؟
من که هر چه به دور و برم نگاه میکنم همه این طور شدهاند. یک مساله مهم هم نقیضه بودن تعلیمات غیر اجتماعی بر کتاب تعلیمات اجتماعی است و از اسمش هم مشخص است که نویسنده با برهان خلف به مخاطب پیام میدهد. مثلاً آقای هاشمی که کارکتر اصلی داستان است به بچههایش میگوید بستن کمربند ایمنی الزامی است ولی خودش نمیبندد و به بچههایش میگوید هر وقت مأمور پلیس دیدید به من بگویید تا کمربند را روی شانههایم بیندازم. مخاطب متوجه میشود نویسنده میخواهد ناپسندی یک رفتار را نشان میدهد تا مخاطب نتیجه گیری اخلاقی مد نظر را در خودش بپذیرد. کل کتاب با رویکرد هجو رفتارهای ناپسند نوشته شده است.
*البته فکر میکنم وضعیت بعضی افراد در جامعه به جایی رسیده که هر چه قدر هم که هجوش کنید، فرد مد نظر میخواند و به کار خودش ادامه میدهد. فکر میکند تعلیمات غیر اجتماعی شما میتواند به اجتماعی شدن رفتار عدهای کمک کند؟
این کتاب در مقابل این همه رفتار اجتماعی تأثیر خیلی محدودی دارد. اصلاً خیلیها که کتاب نمیخوانند اگر هم بخوانند تأثیر کمی دارد اما اگر مخاطب در کسری از ثانیه هم به رفتار نادرستش فکر کند، برای من کفایت میکند.
*برگردیم به کتاب آب نبات پستهای. یکی از نقطه ضعفهای کتاب که به نظرم آمد این بود که چون قهرمان شما یعنی محسن یک پسربچه در سن نوجوانی است، خیلی شوخیهای مردانه در کتاب زیاد شده است. شما این مساله را ضعف نمیدانید؟
فضای مردانه به اثر اشکالی وارد نمیکند و با توجه به اینکه از زبان اول شخص روایت میشود، قاعدتاً وارد نباید انتظار داشت شوخیهای زنانه داشته باشد! من اگر از راوی سوم شخص استفاده میکردم، محسن یک کاراکتر میشد و در کنارش زنهای دیگری هم بودند که بده بستانهای رفتاری آنها میتوانست فضا را از مردانگی خارج کند اما هدفم این بود ماجراها را از زبان محسنی بشنویم که بزرگتر شده و کم کم به دنیای مردانه وارد میشود حالا اشکالی ندارد که مخاطب خانم هم دنیا را از این زاویه هم ببیند.
**با افراط و تفریط شوخی کردهام نه با جناحهای سیاسی
* مساله دیگر اینکه آب نباتها قسمتهایی از تاریخ معاصر ما را روایت میکنند که سیاست هم بخشی از تاریخ معاصر ما است و هر چند شما خیلی کم به سیاست ورود پیدا کردهاید، اما در آبنبات پستهای در یک فصل مختصر اشارهای داشتهاید. یک مخاطب ممکن است کتاب شما را بخواند و احساس کند شما از جریان سیاسی خاص حمایت کردهاید. چه پاسخی دارید؟
نه این طور نیست. اولاً جناح بندیها و طیفهای سیاسیِ مقطع زمانیِ مد نظر در آبنبات پستهای با الان کاملاً متفاوت و تا حدودی برعکس بود. دوما من با دو نگرش افراط و تفریط شوخی کردهام نه با جناحهای سیاسی. بنابراین توقعم این است که خواننده هم با دید غیر جناحی و بدون وابستگی کار را بخواند تا با شوخیهای آن ارتباط برقرار کند نه اینکه موضعگیری داشته باشد. من هم مثل همه موقعی که بخواهم رأی بدهم شاید به یک گروه نزدیکتر باشم اما زمانی که طنز مینویسم اصلاً این طور به ماجراها نگاه نمیکنم و حتی ممکن است در زمان طنزنویسی نسبت به گروهی که به آنها رأی هم دادم دورترین فاصله را داشته باشم تا همچنان بتوانم مشکلات را رصد کنم و رفتارها را منصفانه نقد کنم.
ضمناً مخاطب وقتی میتواند قضاوت کاملتری داشته باشد که هر 5 جلد کتاب آبنبات و سیر وقایع آنها را بخواند. کارکترهای من در طول زمان رفتارشان عوض میشود. دیدگاههایشان هم متفاوت میشود و جز شخصیت محمد، بقیه افراد جامعه رفتارهای متفاوت و گاها متناقضی از خود بروز میدهند. ممکن است کاراکتری که در آبنبات پستهای به یک جریان سیاسی نزدیک است در کتاب بعدی به جریان دیگری نزدیک باشد. برای همین می گویم فعلاً زود قضاوت نکنند و سیر کلی کتابها را ببینند.
**قهرمان اصلی کتاب محمد است
*الان محمد نماد چه شخص یا گروهی است؟ نماد جانبازان است؟
محمد نماد آن آدمی است که واقعاً برایشان احترام قائل هستم و اصلاً هم صدایشان را در جامعه نمیشنویم؛ کسی که با دل و جان کاری کرده، رفته جنگیده و قصد منت گذاشتن هم ندارد. صدایش را اصلاً نمیشنویم چون صدایش را بلند نمیکند و فکر میکند باید این کار را انجام میداده. دنبال سهم خواهی هم نیست. این جور آدمها دور و برمان زیاد هستند اما ما معمولاً افرادی را بیشتر میبینیم که سر و صدای بیشتری دارند. من جانبازی را میشناسم که وضعیت خوبی نداشت و حتی کارت جانبازی هم نگرفت و در دانشگاه هم از سهمیه استفاده نکرد. ایده شخصیت محمد را از این فرد گرفتم. آدمی که هنوز پاک و معصوم است و اما اینکه آنها را خیلی نمیبینیم به این معنی نیست که وجود ندارند.. قهرمان اصلی و مستتر کتابهای آب نبات محمد است نه محسن.
*پس چرا این قدر حضورش در کتاب کمرنگ است؟
چون کتابم طنزآمیز است نمیشود روی محمد مانور بدهم و همچنان در سایه قرار دارد اما به خاطر ماجراهایی که محسن به وجود میآورد ما زندگی محمد را هم تعقیب میکنیم.
*خب حداقل باید ارتباط بیشتری با خانوادهاش داشته باشد. برای مخاطب کتابتان سوال است که چرا محمد با خانوادهاش هم کم ارتباط دارد؟
نمیخواهم کتاب حالت کلیشهای پیدا کند و تبدیل به رنجنامه محمد شود. اگر محمد را به عنوان شخصیت اصلی انتخاب میکردم دیگر داستان شیرین طنز آمیزی نداشتیم و مجبور بودم زاویه داستان را تغییر دهم. ضمناً حساسیتها هم خیلی بیشتر میشد و مرا از هدفم دور میکرد. ولی در عوض این طوری داستان شیرین طنز آمیزی را روایت میکنم و ضمناً جاهایی که محمد میآید مخاطب به فکر فرو میرود.
*درباره 3 جلد دیگر آبنبات هم توضیح میدهید؟ در چه مرحلهای هستند؟
فعلاً پیش نویس هایشان را تهیه کردم. یادداشت بر میدارم ولی شروع به نوشتن نکردهام. سیر کلی داستان در جلد سوم برایم مشخص شده. جلد سوم آخرین جلدی است که در بجنورد اتفاق میافتد و بعد از آنجا خارج میشود.
**جنگ بوسنی و شیطنتهای محسن در آبنبات بعدی
*روایت داستان مربوط به چه سالهایی است؟
از 72 تا سال 75 و باز بخش دیگری از اتفاقات کشور و تأثیر آن بر افرادی که در یک کوچه در بجنورد زندگی میکنند با نگاهی طنزآمیز روایت میشود. باز هم شیطنتهای محسن و اتفاقهایی که به واسطه این شیطنتها به وجود میآید، مسیر اصلی داستان را تشکیل میدهند. از مسائل بین المللی هم در این سالها جنگ بوسنی را داشتیم که یکی از محورهای پیشبرد داستان همان جنگ بوسنی است و از سوی دیگر کم کم جامعه برای انتخابات ریاست جمهوری آماده میشود و مرزبندی جناحهای سیاسی تا حدودی مشخصتر میشود...
*اسم کتاب هنوز مشخص نشده که چه آبنباتی است؟
هنوز نه. در انتخاب طعم آبنباتها تعمدی دارم که در کتاب آخر مطرح میشود.
**آبنباتها را برای همه اقشار ایران نوشتهام
*نکتهای هست که باقی مانده باشد؟
در مجموع جامعه هدف من در کتابهای آبنبات همه گروهها و اقشار ایران است. این کتابها را له یا علیه جریان خاصی نمینویسم و هدفم شادی همه مردمان خوب شهرهای ایران است.. با وجود اینکه از زبان بومی استفاده کردهام به این معنا نیست که صرفاً برای مردم خراسان نوشتهام. طبعاً دوست دارم مخاطبم از سراسر کشور و با سلیقههای مختلف باشند و آن را بپسندند و مثل طعم آبنبات برایشان شیرین باشد.
انتهای پیام/و
∎