شناسهٔ خبر: 8586153 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: باشگاه خبرنگاران جوان | لینک خبر

مداحی روز پنجم محرم 1394 با نوای حاج منصور ارضی + دانلود

فایل‌های صوتی مدیحه‌سرایی و روضه‌خوانی شب و روز پنجم محرم 94 در حسینیه صنف لباس فروشان و مسجد ارک تهران با نوای «حاج منصور ارضی» آماده دریافت است.

صاحب‌خبر -
به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت   گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ مراسم شب پنجم مسجد ارک، شامگاه گذشته بیست و ششم مهر با نماز مغرب و عشاء و قرائت زیارت امین الله آغاز شد و با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین میلانی نژاد و مرثیه سرایی و روضه خوانی حاج منصور ارضی در وصف حضرت عبدالله بن الحسن(ع) ادامه یافت.

مراسم روز اول زیارت عاشورا حسینیه صنف لباس فروشان، امروز از ساعت 5:45 صبح با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین ملکی و مناجات و قرائت زیارت عاشورا و خواندن عبدالله بن الحسن(علیه السلام)توسط حاج منصور ارضی برگزار شد.




غزل امام حسین علیه السلام

تا محرم می‎رسد عالم معطر می‎شود
چشم هر دل‎سوخته لبریز کوثر می‎شود
می‎شود پاکیزه چون طفل به دنیا آمده
قدر یک بال مگس هر دیده‎ای‌تر می‎شود
«ما تَقدَم»، «ما تَأخَر» هر چه دارد معصیت 
می‎خرند و رتبه‎ی او نیز برتر می‎شود
انتخاب و انتصاب اینجا فقط با فاطمه است
آبرویش داده زهرا هر که نوکر می‎شود
تا شباهت با عزیز فاطمه پیدا کند 
صبح و عصر آواره‎ی روضه مکرر می‎شود
خوش به حال حاجی لب‎تشنه در کوی منا 
حج او کامل، زمان وصل دلبر می‎شود
ما مرید زینبیم و از علی دم می‎زنیم 
روزی ما بین روضه، جام حیدر می‎شود
بهترین سرمایه‎ی شب‎های قبرم تربت است
هر کسی تربت ندارد خاک بر سر می‎شود
در شب پنجم خدا بر جمع ما اثبات کرد
عاشقی با سوختن، تنها میسر می‎شود
آه پرچم‎دار چادر سوخته، خیرت قبول 
بین هیئت روضه‎ی مکشوفه باور می‎شود
در حسینیه؛ نگاه ما به دست فاطمه است
سفره‎دار سفره‎ی فرزند، مادر می‎شود
پشت در جای حسین امشب حسن می‎ایستد
آری امشب بانی روضه برادر می‎شود
بهترین اوقات عمر ما همین ده شب بُوَد 
میزبان ما کنار فاطمه، زینب بُوَد

غزل مرثیه حضرت عبدالله بن حسن

دارد این ماه محرم سفره داری بی نظیر
که شده روز و شب ما روزگاری بی نظیر
ما امام مجتبی داریم داریم یاری بی نظیر
قافله دارد از او دو یادگاری بی نظیر

امشب اما عشق پای سور و ساتش می‌رود
دست من بر دامن شاخ نباتش می‌رود

نامش عبدالله ست یعنی هم حسین و هم حسن
گشته یک عالم حسین و گشته یک عالم حسن 
می شود با یا حسین او دلش محکم حسن
هر چه می‌گویم حسین و هر چه می‌گویم حسن
.
در وجود نوجوان خیمه‌ها معنا شده
سن و سالی او کم است آقای آقاها شده

موقع ظهر است یعنی لحظه‌های آخر است
کربلا دیگر نگو این حال، حالِ محشر است
یک ودیعه از برادر در کنار خواهر است
باز انگاری حسن دستش بدست مادر است

کوچه ای اینجا ندارد، باشد اما تل که هست
باز هم انسیه ای درگیر یک معضل که هست

دید از بالا عمو جان را به نیزه می‌زنند
عده ای سیراب، عطشان را به نیزه می‌زنند
دشمنان، آیات قرآن را به نیزه می‌زنند
یوسفِ افتاده بی جان را به نیزه می‌زنند

چشمها را بست و مشغول دویدن شد، سریع
بی خیال نیزه و شمشیر و جوشن شد سریع

وارد گودال شد که داستان را خوب دید
چشم آقا را ندید اما سنان را خوب دید
ازدحام خنجر و خنجر زنان را خوب دید
چکمه‌های خورده بر روی و دهان را خوب دید

دید یک عده عجب مهمان نوازی می‌کنند
روی پهلوی عمویش نیزه بازی میکنند

دست خود آورد، دستش را زدند و گفت: آه
پیش چشمش به عمویش پا زدند و گفت: اه
تیرها را بر تنش یکجا زدند و گفت: آه
هر چه را که داشت با دعوا زدند و گفت: آه

خواست تا لب واکند اما لب آیینه سوخت
تیری آمد که برادر زاده را بر سینه دوخت




انتهای پیام/