پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
∎
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشت های روزنوشت علم را منتشر می کند.
شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۴۹: امروز صبح شیخ ابوظبی وارد شد. مهمان شاهنشاه است. نخست وزیر و من از او در فرودگاه استقبال کردیم.
بعد از ظهر شرفیاب شدم. ابتدا در خصوص عکسی که [شاهنشاه را در حال موتور سیکلت سواری نشان میدهد] عرض کردم: من موافق نبودم در روزنامه چاپ شود. فرمودند: چرا؟ عرض کردم شاهنشاه پدر ملت هستند، ماشاء الله پنجاه سال دارید، دیگر موتور سیکلت سواری به شما نمی آید، فرمودند: تو هم مثل خانهای پنجاه سال قبل خراسان فکر میکنی. عرض کردم: ممکن است، ولی به هر حال این عکس مناسب شاهنشاه نیست. فرمودند: چرا نباشد؟ [همان طور] که کارگر من.... موتور سیکلت سوار میشود، من هم میشوم. عرض کردم: کارگر به عنوان احتیاج که دارد سوار میشود و شاهنشاه اگر جسارت نکنم به عنوان بازی سوار شده اید. این فرق دارد. ممکن است این عکس برای اروپا خیلی خوب باشد.، ولی برای ایران خوب نیست. فرمودند: خیر، باید چاپ شود. عرض کردم چشم ولی غلط است. بعد در خصوص اعتقاد مردم به شاه و این که چه جور باید این اعتقاد را حفظ کرد، صحبتهایی کردم که تأیید فرمودند. ولی ماشاء الله به چیزی که پیله کنند. محال است از سرشان خارج [شود] و این یکی از گرفتاریهای ماست...
بعد از ظهر.... شاهنشاه تلفنی فرمودند: این چه مزخرفاتیست که خواهرم درباره حقوق زن و تغییر قوانین اسلام درباره ارث و غیره گفته است؟ چرا اینها نفهمیده می.خواهند کشور را به هم بریزند؟ عرض کردم از خودتان سؤال بفرمایید. وقتی شاهنشاه به طور متفرق به این یکی [و] آن یکی دستورات می فرمایید، آنها هم عمل میکنند و کنترل کار از دست خارج میشود. بعد از من مسئولیت میخواهید چنان که من.... هنوز رسماً خبر ندارم که علیا حضرت شهبانو هفته آینده به اصفهان تشریف میبرند. اگر من مسئولم همه چیز را از من بخواهید اگر نیستم دعوا نکنید یا مرخصم کنید. صحبت من قدری تند و بی ادبانه بود. بعد خودم پشیمان شدم.
نخست وزیر به افتخار شیخ [زاید حاکم] ابوظبی شام داد من هم ناچار رفتم، چون این شخص مهمان شاهنشاه است.
لینک کوتاه کپی لینک