من نوعی درهمین حد بلد شدهام که صرفا ازامام حسین حرف بزنم،درهمین حدکه جملاتش راهرجا که عقلم کشید تکرارکنم و هرسال، چشم به راه محرم بمانم تا بتوانم عزاداریاش رابکنم، بلکه نقطه اشتراکی میان من و اربابم شکل بگیرد.در این دو صفحه از نوجوانه، میخواهم درباره گفتههای بیعمل صحبت کنم،درباره آدمهایی مثل من که یادشان میرودچراهرسال کنار هم جمع میشوند و بر سر و سینه میکوبند. میخواهم از مکمل شوروشعور حسینی بگویم تا یک سوزن به خودمان زده باشیم و یک جوالدوز به دیگران.
رشته وصل دوست
ازمن اگر بپرسید، میگویم امام حسین همان رشته ارتباطی است که هرقدرهم دور بشوی وگناهکار،باز یکجا پیدایت میکندونجاتت میدهد.نه اینکه من این حرف را با عقل کجفهم خودم گفته باشم، بزرگترها گفتهاند که «حسین(ع) سفینه النجات» است.آدمهای بسیاری را دیدهام که امام حسین(ع)، یک قدم قبل از نابودی نجاتشان داده است.عشق به این مردوخاندانش حتی اگر در سینهات خاک بخورد،روزی روزگاری مثل آتش زیرخاکسترشعله میکشدوتمام وجودت گرم میشود.شاید بتوان گفت که این عشق،علاقه و احساسات یکجور همان شورحسینی است.شورحسینی زاییده احساسات،علایق وهیجانات است ودرکنار شورحسینی،«شعور حسینی» قرار دارد. شعور حسینی مبتنی بر شناخت، آگاهی و دانایی است.
این چه نوحه و عزا و ماتم است؟
چند سال قبل، جریانی از نوحههای بدترکیب خوشآهنگ به راه افتاده بود.بعضی ازمداحهای عزیز اما ناآگاه،براساس آهنگهای مطرح آن سال که ریتمهای خوبی داشتند، شعرامام حسینی میگفتند.میخواستند برای همراهی با نسل جدید،ازهمان ریتمی استفاده کنند که قبلا یکبار جوابش را پس داده بود اما نتیجه اصلا زیبا نبود. نوحهای که یادآور موزیکی با محتوایی دیگر بود، به صورت قالبی شده بود که انگار کلمات و عزای امام حسینی را به زور در آن چپانده باشند و ظرفیت موزیک، اندازه آن غم و غصه و محتوا نبود.چرا انتخاب میشد؟ چون صرفا ریتم خوبی داشت و شور ایجاد میکرد.بماند که در بعضی نوحهها، کلمات هم سطحشان پایین میآید و وقار و ماندگاری نوحههای قدیمی را ندارند؛ گاهی آنقدر کلمات دمدستی و محتوا نامناسب است که اگر نوحه را در جای دیگری بشنوی، خیال میکنی یک آهنگ عاشقانه غمگین برای عشقی دنیوی است.داشتن شورحسینی درمراسم اباعبدا...خوب وپسندیده است اما قرار نیست این شور به هرضرب و زوری ایجاد بشود و خدای ناکرده تفاوتی میان شور حسینی با دیگر هیجانات نباشد. شورحسینی باید برگرفته از شعورحسینی باشد و برعکس.
در ادامه بیشتر در اینباره حرف خواهم زد.عزا و دستههایش...یک وقتی استادی حرف خوبی به من زد، اوگفت: «زیبایی مهم است، گاهی اوقات آنچه باید برای ما اهمیت داشته باشد نمایان کردن جمال در دین است.»
وقتی داشتم به این دو صفحه فکر میکردم، به یاد صحنههای دلخراش قمهزنی و چوبزنی در مناطق مختلف افتادم؛ به یاد رود خونی که به راه میاندازند، آسیبی که مستقیما به جسم خود وارد میکنند و لباسهای سفیدی که کاملا سرخ میشوند.بحث حلال وحرامی یک امر نیست، من این قضاوت رامیگذارم با مراجع دینی وآدمهایی که خیلی بیشتر از من میدانند. من در جایگاه یک نوجوان مینشینم و نگاه میکنم. آیا آن پیام عاشورا وآن شعور حسینی ازچنین شوری، به من نوجوان میرسد؟ آیا آن ضربات خشن و تصاویر دلخراشی که ساخته میشود،همان چیزی است که امام حسین(ع)برایش قیام کرد؟همان کاری است که امام حسین(ع) میخواست به ما یاد بدهد؟
نمیدانم جواب این سوالها در نظر شما چیست. صرفا میخواهم بگویم که شور حسینی سر جایش اماحواسمان باشد که دعوت به اسلام و انداختن عشق امام حسین(ع) در دل جوانترها را فدای شورحسینی نکنیم. بهخصوص که دراین روزهای آخر الزمانی که نگه داشتن دین مثل گذاشتن گدازهای داغ در کف دست است.هرچند این سبک ازعزاداریها درایران کمتر از قبل است اما به هرحال، جای صحبت دارد و خواهد داشت.
ادب هم آداب دارد!
راستش برای نوشتن این بخش کمی دودل بودم و خجالت زده. دلم میخواست که خودم را گول بزنم و قانع کنم که نیازی به بازگو کردن این بحث نیست اما نتوانستم. در بعضی مناطق، باشگاههای ورزشی و آرایشگاهها قبل از شروع محرم شلوغتر میشوند، بعضی از زنان و مردان خودشان را زیبا میکنند تا در دستههای عزا بهتر دیده شوند و این، کم معضلی نیست!
نمیخواهم منکر عشق کسی به امام حسین(ع) بشوم.به گمان من همه میتوانند ازمسلمان تا کافر،ازدزد تا دانشمند عاشق امام حسین(ع) باشندوبه عشق او سینه بزنند و زنجیر.من حرف ازحرمت میزنم.همانطوری که امام حسین(ع) منحصر به من و اطرافیان من نیست، انحصار به قشر خاصی هم ندارد. امام حسین(ع) متعلق به هر آن کسی است که دوستش دارد اما مطمئنا هر چیزی آداب خاص خودش را دارد و احترام به آن عشق، حکم میکندکه آدابش رعایت شودواحترام آن فضای غمآلود و پاک،نگه داشته شود. حرف از حرمت است و نه چیز دیگری! البته این را هم بگویم که هیچکس حق ندارد کس دیگری را به بهانه رعایت نکردن آداب عزاداری، از مجلس امام حسین(ع) بیرون کند وازعشق به این خاندان،محروم.حالا که حرف ازدستههای عزا شد خالی از لطف نیست که بگویم، باید حواسمان به آسایش و آرامش همسایگان باشد. قرار است آن دستهها پیامرسان عزای حسینی باشند و راوی محتوایی. مبادا که با رعایت نکردن ساعت و میزان صدا، حقالناس به گردنمان بیفتد. به هرحال شاید پیری، مریضی، ناتوانی، جانباز اعصاب و روانی در خانهای باشد که صدای زیاد و بدموقع حالش را به هم میریزد.
پیام دریافت شد؟
درصفحه قطبنمای این شماره از نوجوانه، از انسانهایی گفتهایم که در طول تاریخ، ازامام حسین(ع) تاثیرگرفتهاند. شعورحسینی را سرکشیدهاند وسرمست از این شوروشعور، تاثیرگذار بودهاند. شور لازمه شعورحسینی است وشعور،لازمه شور حسینی.نمیشود یکی را بر دیگری برتری داد. احساسات و عقل در راه امام حسین(ع)، دست دردست هم میدهند تا پیامی مثل عاشورا هم بر جان نشیند و هم بر خرد.در بندهای قبل سعی کردم از نمونههایی بگویم که بعضا شور حسینی مقامی والاتر از شعور حسینی پیدا میکند. من نوعی اگر دم از مظلومیت امام حسین(ع) میزنم باید دستم به ستم نرود، بنده پول و مقام و آدمی نباشم و آزاده بودن را تمرین کنم. قرار نیست من برای عاشورا سینه چاک بدهم اما به وقتش، «بله، قربان»گوی هرکس و ناکسی باشم و به بهای پول و مال دنیا، هم بردگی کنم و هم بندگی. هرجا که میخواهم منفعتی داشته باشم یا شری را دفع کنم، همه آن قصههای پرغصه از یادم برود. هرجا که زندگی به تنگ آمد، «ما رایت الا جمیلا» از سرم برود و ناشکریای نماند که به جا نیاورم.با اینکه ما آدمهایی هستیم با ظرفهای کوچک و مانند حسین(ع) بودن ناممکن است اما مبادا کاربه جایی بکشد که هر سال حسینی بودن راهمراه با جمع کردن رخت عزا، در بقچهای بگذاریم تا خاک بخورد...
حیف است...
در مراسم عزاداری، اول از همه سخنرانی صحبتی میکند و بعد نوبت به مداح میرسد. اولی شعور حسینی تزریق میکند و دومی بر پایه آن شعور، شور حسینی.من گمان میکنم که بعضی از نقصهای ما درهمان مرحله اول است. اینکه چه چیزی بگویی،عاشورا را چطور روایت کنی و چه محتوایی را برسانی، مهم است. قصه پر غصه کربلا شنیدن دارد، بارها اگر بگویی کم است وهربار تازگی دارد.اما اگر قرار است پیام عاشورا در دل جامعه مسئولیتپذیری و آزادگی بیاورد که حتما میآورد، باید بیشتر از اینها و از لایههای بنیادینتری به عاشورا و مسلک امام حسین(ع) نگاه کرد.باید ابعادی که درنگاه اول برای چون وچرایی این قیام مشخص نیست، به نسل جوان گفته شود.گفتن ازمقتل وظلمی که برامام حسین(ع)وخاندانش رفت،سر جای خودباقی بماند اما حیف نیست اگرندانیم که چرا امام حسین(ع) مظلوم کشته شد؟ که چرا از خداوند امدادهای غیبی نخواست؟اصلابرای چه راهش رابهکوفه تغییرداد بااینکه میدانست چه در انتظارش است؟ حیف است اگر بمیریم و ندانیم برای چه، زینب(س) سر بالا گرفت و گفت: «ما رایت الا جمیلا».
رشته وصل دوست
ازمن اگر بپرسید، میگویم امام حسین همان رشته ارتباطی است که هرقدرهم دور بشوی وگناهکار،باز یکجا پیدایت میکندونجاتت میدهد.نه اینکه من این حرف را با عقل کجفهم خودم گفته باشم، بزرگترها گفتهاند که «حسین(ع) سفینه النجات» است.آدمهای بسیاری را دیدهام که امام حسین(ع)، یک قدم قبل از نابودی نجاتشان داده است.عشق به این مردوخاندانش حتی اگر در سینهات خاک بخورد،روزی روزگاری مثل آتش زیرخاکسترشعله میکشدوتمام وجودت گرم میشود.شاید بتوان گفت که این عشق،علاقه و احساسات یکجور همان شورحسینی است.شورحسینی زاییده احساسات،علایق وهیجانات است ودرکنار شورحسینی،«شعور حسینی» قرار دارد. شعور حسینی مبتنی بر شناخت، آگاهی و دانایی است.
این چه نوحه و عزا و ماتم است؟
چند سال قبل، جریانی از نوحههای بدترکیب خوشآهنگ به راه افتاده بود.بعضی ازمداحهای عزیز اما ناآگاه،براساس آهنگهای مطرح آن سال که ریتمهای خوبی داشتند، شعرامام حسینی میگفتند.میخواستند برای همراهی با نسل جدید،ازهمان ریتمی استفاده کنند که قبلا یکبار جوابش را پس داده بود اما نتیجه اصلا زیبا نبود. نوحهای که یادآور موزیکی با محتوایی دیگر بود، به صورت قالبی شده بود که انگار کلمات و عزای امام حسینی را به زور در آن چپانده باشند و ظرفیت موزیک، اندازه آن غم و غصه و محتوا نبود.چرا انتخاب میشد؟ چون صرفا ریتم خوبی داشت و شور ایجاد میکرد.بماند که در بعضی نوحهها، کلمات هم سطحشان پایین میآید و وقار و ماندگاری نوحههای قدیمی را ندارند؛ گاهی آنقدر کلمات دمدستی و محتوا نامناسب است که اگر نوحه را در جای دیگری بشنوی، خیال میکنی یک آهنگ عاشقانه غمگین برای عشقی دنیوی است.داشتن شورحسینی درمراسم اباعبدا...خوب وپسندیده است اما قرار نیست این شور به هرضرب و زوری ایجاد بشود و خدای ناکرده تفاوتی میان شور حسینی با دیگر هیجانات نباشد. شورحسینی باید برگرفته از شعورحسینی باشد و برعکس.
در ادامه بیشتر در اینباره حرف خواهم زد.عزا و دستههایش...یک وقتی استادی حرف خوبی به من زد، اوگفت: «زیبایی مهم است، گاهی اوقات آنچه باید برای ما اهمیت داشته باشد نمایان کردن جمال در دین است.»
وقتی داشتم به این دو صفحه فکر میکردم، به یاد صحنههای دلخراش قمهزنی و چوبزنی در مناطق مختلف افتادم؛ به یاد رود خونی که به راه میاندازند، آسیبی که مستقیما به جسم خود وارد میکنند و لباسهای سفیدی که کاملا سرخ میشوند.بحث حلال وحرامی یک امر نیست، من این قضاوت رامیگذارم با مراجع دینی وآدمهایی که خیلی بیشتر از من میدانند. من در جایگاه یک نوجوان مینشینم و نگاه میکنم. آیا آن پیام عاشورا وآن شعور حسینی ازچنین شوری، به من نوجوان میرسد؟ آیا آن ضربات خشن و تصاویر دلخراشی که ساخته میشود،همان چیزی است که امام حسین(ع)برایش قیام کرد؟همان کاری است که امام حسین(ع) میخواست به ما یاد بدهد؟
نمیدانم جواب این سوالها در نظر شما چیست. صرفا میخواهم بگویم که شور حسینی سر جایش اماحواسمان باشد که دعوت به اسلام و انداختن عشق امام حسین(ع) در دل جوانترها را فدای شورحسینی نکنیم. بهخصوص که دراین روزهای آخر الزمانی که نگه داشتن دین مثل گذاشتن گدازهای داغ در کف دست است.هرچند این سبک ازعزاداریها درایران کمتر از قبل است اما به هرحال، جای صحبت دارد و خواهد داشت.
ادب هم آداب دارد!
راستش برای نوشتن این بخش کمی دودل بودم و خجالت زده. دلم میخواست که خودم را گول بزنم و قانع کنم که نیازی به بازگو کردن این بحث نیست اما نتوانستم. در بعضی مناطق، باشگاههای ورزشی و آرایشگاهها قبل از شروع محرم شلوغتر میشوند، بعضی از زنان و مردان خودشان را زیبا میکنند تا در دستههای عزا بهتر دیده شوند و این، کم معضلی نیست!
نمیخواهم منکر عشق کسی به امام حسین(ع) بشوم.به گمان من همه میتوانند ازمسلمان تا کافر،ازدزد تا دانشمند عاشق امام حسین(ع) باشندوبه عشق او سینه بزنند و زنجیر.من حرف ازحرمت میزنم.همانطوری که امام حسین(ع) منحصر به من و اطرافیان من نیست، انحصار به قشر خاصی هم ندارد. امام حسین(ع) متعلق به هر آن کسی است که دوستش دارد اما مطمئنا هر چیزی آداب خاص خودش را دارد و احترام به آن عشق، حکم میکندکه آدابش رعایت شودواحترام آن فضای غمآلود و پاک،نگه داشته شود. حرف از حرمت است و نه چیز دیگری! البته این را هم بگویم که هیچکس حق ندارد کس دیگری را به بهانه رعایت نکردن آداب عزاداری، از مجلس امام حسین(ع) بیرون کند وازعشق به این خاندان،محروم.حالا که حرف ازدستههای عزا شد خالی از لطف نیست که بگویم، باید حواسمان به آسایش و آرامش همسایگان باشد. قرار است آن دستهها پیامرسان عزای حسینی باشند و راوی محتوایی. مبادا که با رعایت نکردن ساعت و میزان صدا، حقالناس به گردنمان بیفتد. به هرحال شاید پیری، مریضی، ناتوانی، جانباز اعصاب و روانی در خانهای باشد که صدای زیاد و بدموقع حالش را به هم میریزد.
پیام دریافت شد؟
درصفحه قطبنمای این شماره از نوجوانه، از انسانهایی گفتهایم که در طول تاریخ، ازامام حسین(ع) تاثیرگرفتهاند. شعورحسینی را سرکشیدهاند وسرمست از این شوروشعور، تاثیرگذار بودهاند. شور لازمه شعورحسینی است وشعور،لازمه شور حسینی.نمیشود یکی را بر دیگری برتری داد. احساسات و عقل در راه امام حسین(ع)، دست دردست هم میدهند تا پیامی مثل عاشورا هم بر جان نشیند و هم بر خرد.در بندهای قبل سعی کردم از نمونههایی بگویم که بعضا شور حسینی مقامی والاتر از شعور حسینی پیدا میکند. من نوعی اگر دم از مظلومیت امام حسین(ع) میزنم باید دستم به ستم نرود، بنده پول و مقام و آدمی نباشم و آزاده بودن را تمرین کنم. قرار نیست من برای عاشورا سینه چاک بدهم اما به وقتش، «بله، قربان»گوی هرکس و ناکسی باشم و به بهای پول و مال دنیا، هم بردگی کنم و هم بندگی. هرجا که میخواهم منفعتی داشته باشم یا شری را دفع کنم، همه آن قصههای پرغصه از یادم برود. هرجا که زندگی به تنگ آمد، «ما رایت الا جمیلا» از سرم برود و ناشکریای نماند که به جا نیاورم.با اینکه ما آدمهایی هستیم با ظرفهای کوچک و مانند حسین(ع) بودن ناممکن است اما مبادا کاربه جایی بکشد که هر سال حسینی بودن راهمراه با جمع کردن رخت عزا، در بقچهای بگذاریم تا خاک بخورد...
حیف است...
در مراسم عزاداری، اول از همه سخنرانی صحبتی میکند و بعد نوبت به مداح میرسد. اولی شعور حسینی تزریق میکند و دومی بر پایه آن شعور، شور حسینی.من گمان میکنم که بعضی از نقصهای ما درهمان مرحله اول است. اینکه چه چیزی بگویی،عاشورا را چطور روایت کنی و چه محتوایی را برسانی، مهم است. قصه پر غصه کربلا شنیدن دارد، بارها اگر بگویی کم است وهربار تازگی دارد.اما اگر قرار است پیام عاشورا در دل جامعه مسئولیتپذیری و آزادگی بیاورد که حتما میآورد، باید بیشتر از اینها و از لایههای بنیادینتری به عاشورا و مسلک امام حسین(ع) نگاه کرد.باید ابعادی که درنگاه اول برای چون وچرایی این قیام مشخص نیست، به نسل جوان گفته شود.گفتن ازمقتل وظلمی که برامام حسین(ع)وخاندانش رفت،سر جای خودباقی بماند اما حیف نیست اگرندانیم که چرا امام حسین(ع) مظلوم کشته شد؟ که چرا از خداوند امدادهای غیبی نخواست؟اصلابرای چه راهش رابهکوفه تغییرداد بااینکه میدانست چه در انتظارش است؟ حیف است اگر بمیریم و ندانیم برای چه، زینب(س) سر بالا گرفت و گفت: «ما رایت الا جمیلا».