جوان آنلاین: سردار شهید، سید محمدرضا دستواره، قائم مقام لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) در تیرماه ۱۳۶۵ به شهادت رسید. او چهرهای دوست داشتنی در لشکر تهرانیها بود. با نیروهایش رفاقت میکرد و شوخ طبعی خاص خودش را داشت. در یک تعریف کلی، او شوخطبع، شجاع، پرانرژی و در عین حال رزمندهای مکتبی و با اخلاق بود. شهید دستواره در خانوادهای رشد کرد که غیر از او، دو شهید دیگر نیز تقدیم کرده است. برادران کوچکترش سیدمحمد و سیدحسین نیز از شهدای دفاع مقدس هستند و هر سه در سال ۶۵ آسمانی شدند. دو هفته قبل از شهادت سردار شهید سید محمدرضا دستواره، برادرش سیدحسین شهید شد و دی ماه ۶۵ نیز سیدمحمد در عملیات کربلای ۵ آسمانی شد. در آستانه شهادت سردار شهید سید محمدرضا دستواره در گفتگو با چند نفر از همرزمانش، نگاهی به خاطرات و زندگی جهادی او میاندازیم.
حضور در کردستان
شهیدسید محمدرضا دستواره که همرزمانش او را سید رضا صدا میکردند؛ حضور در جبهههای دفاع مقدس را از کردستان آشوبزده اوایل انقلاب تجربه کرد. سیدرضا در مریوان با حاج احمد متوسلیان کار میکرد. حدود یک سال در مریوان ماند و با ضد انقلاب جنگید. او هم مانند شهدایی، چون حاج حسین قجه ای، حاج رضا چراغی، حاج کاظم رستگار و... در کردستان با حاجاحمد کار میکرد و بعد که قرار شد به دوکوهه بیایند و تیپ ۲۷ را تشکیل بدهند؛ آنها نیز به جبهه جنوب رفتند و از مؤسسان این تیپ شدند. محمدرضا نامی از همرزمان شهید در این خصوص میگوید: شهید دستواره چند ماه در مریوان با حاج احمد کار میکرد. آن زمان در پرسنلی (نیروی انسانی و هماهنگکننده) فعال بود. همرزمی حاج احمد و رضا از مریوان شکل گرفت. ایشان تحت فرماندهی حاج احمد هر کاری که از دستش برمیآمد انجام میداد. بعد از فتح خرمشهر شهید دستواره هم کار ستادی انجام میداد و هم کار عملیاتی. اما قبلش بیشتر در زمینه نیروی انسانی کار میکرد و بعد از آن در کارهای عملیاتی ورود بیشتری داشت.
رفاقت با حاجاحمد
اسارت حاجاحمد متوسلیان تأثیر زیادی روی سید محمدرضا دستواره میگذارد. آنها از کردستان با هم بودند و حاج احمد تأثیر زیادی در روحیه و اخلاق شهیددستواره گذاشته بود. اما دستواره یک رزمنده مکتبی بود و عمل به تکلیف برایش بیشترین اهمیت را داشت؛ لذا بعد از اینکه حاج همت فرمانده لشکر میشود، او با دل و جان با همت همراه میشود و کمک دستش در اداره امور تیپ میشود. یکی از همرزمان در خصوص تأثیر اسارت حاجاحمد، روی شهید دستواره میگوید: حاج احمد روی خیلی از همرزمانش تأثیر زیادی گذاشته بود. خصوصاً آنهایی که از نزدیک با حاجی کار میکردند و شهید رضا دستواره یکی از همین افراد نزدیک به حاج احمد بود که از زمان مریوان با حاجی کار میکرد. این دو خیلی با هم صمیمی بودند. ارتباط کاری مستقیمی با هم داشتند و روحیات و اخلاق همدیگر را خوب میشناختند.
فرمانده میدانی
پس از عملیات الیبیتالمقدس که شهید دستواره بیشتر وارد کارهای عملیاتی شد؛ مثل خیلی از فرماندهان دفاع مقدس شخصاً به خط مقدم جبهه میرفت و بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود. جهروتی زاده، یکی دیگر از همرزمان شهید دستواره در لشکر ۲۷ میگوید: در عملیات خیبر، لشکر ۲۷ باید از محور طلائیه به خط دشمن میزد. آنجا باید یک مسیری را از روی دژ میرفتیم. بعد سمت راست آبگرفتگی و سمت چپ هم دیواره دژ بود. خلاصه رفتن به خط دشمن از این مسیر بسیار خطرناک بود. در آنجا ما خیلی شهید دادیم. طوریکه در شبهای بعدی بچهها باید مراقبت میکردند تا پا روی پیکر دوستان شهیدشان نگذارند. یک روز هم قرار شد در روشنایی هوا گردانهای لشکر به خط طلائیه بزنند. همان روز من و شهید دستواره به اتفاق بیسیمچی ایشان به منطقه رفتیم. خیلی جلو رفتیم و در یک جایی جیپ را نگهداشتیم. من و حاج رضا (شهید دستواره) چند متر از جیپ فاصله گرفتیم و جلوتر رفتیم. داشتیم منطقه را شناسایی میکردیم که یک گلوله توپ آمد و جیپ را منهدم کرد. بیسیمچی و راننده در این حادثه به شهادت رسیدند. اگر من و شهید دستواره فقط چند قدم عقبتر بودیم، حتماً ما هم در آن حادثه یا شهید میشدیم یا به شدت مجروح. شهید دستواره در عملیاتهای مختلف شخصاً جلو میرفت و بارها احتمال شهادتش وجود داشت.
جانشین لشکر در والفجر ۸
شهید دستواره، در مقاطعی جانشین لشکر ۲۷ شده بود. بعد از شهادت حاج همت و سپس شهادت حاج عباس کریمی که بعد از همت فرمانده لشکر شده بودند، شهید دستواره میتوانست فرماندهی لشکر را برعهده بگیرد؛ اما او تمایلی به پذیرفتن مسئولیت لشکر نداشت و دوست داشت به عنوان یک کمک، در کنار فرمانده لشکر باشد. با شهادت حاجعباس کریمی در عملیات بدر، حاجمحمد اسماعیل کوثری فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول الله (ص) شد. او سیدمحمدرضا دستواره را به عنوان جانشین انتخاب کرد. در عملیات والفجر ۸ شهید دستواره جانشین لشکر بود. سردار نامی در این خصوص میگوید: در عملیات والفجر۸ فشار زیادی روی شهید دستواره به عنوان جانشین لشکر بود. فشار عملیات، بیخوابی و حجم کارها باعث شده بود ایشان از لحاظ جسمی کم بیاورد. مأموریت لشکر ۲۷ در والفجر ۸ در دفع پاتک در محور امالقصر بود و شهید دستواره به عنوان جانشین لشکر بیشتر در خط حضور داشت و فعالیت میکرد. حدود دو ماه نیز شبانهروز، بچهها
مقاومت میکردند. محور امالقصر در این عملیات خیلی مهم بود. من آن زمان به عنوان مسئول تیپ ذوالفقار برای پشتیبانی آتش زیاد با شهید دستواره ارتباط بیسیمی برقرار میکردم. ایشان ابتکارهایی را در عملیات والفجر ۸ از خود بروز داد که در مصاف با دشمن خیلی تأثیرگذار بود. میگفت باید به حضور نیرو و اجرای آتش تظاهر کنیم. در بیسیم بین ما و ایشان طوری صحبتها رد و بدل میشد که انگار کلی نیرو، مهمات و توپ در منطقه است و یک جنگ روانی راه میانداختیم. شهید دستواره استاد این کار بود. مخصوصاً در مواقعی که توان نیروها در مقابله با دشمن کم میشد، چنین کارهایی را از طریق بیسیم انجام میداد تا دشمن بیشتر در حالت دفاعی برود.
شجاعت دستواره
سردار رضا غزلی، از دیگر همرزمان شهید دستواره، از او به عنوان یک رزمنده و همچنین فرماندهای شجاع یاد کرده و میگوید: شهید دستواره در عین شجاعت و بیپروایی، هوش نظامی بالایی هم داشت. به همین خاطر به قائم مقامی لشکر رسید. اگر کسی هوش و ذکاوت نظامی نداشت، بچههای رزمنده او را برای فرماندهی قبول نمیکردند. سید رضا دستواره بسیار با درایت و کار بلد بود. حاج احمد در استعدادیابی بسیار خوب عمل میکرد. این صفت را از شهید بروجردی گرفته بود. اگر حاج احمد کسی را انتخاب میکرد، مشخص بود که در او تواناییهایی دیده است. شهید دستواره از کردستان تجربه کسب کرده و بعد در کادر فرماندهی لشکر ۲۷ حسابی پخته شده بود. او برای نیروهایش هم فرمانده بود و هم رفیق. بچههای لشکر خیلی شهید دستواره را دوست داشتند.
شهادت بعد از حسین
غزلی در مورد شهادت سردار دستواره نیز بیان میکند: به نظر من شهید دستواره به خاطر سختیهای زیادی که کشیده بود؛ با شهادت آسوده شد و پرواز کرد. او بچه جنوب شهر تهران بود و از بچگی سختی کشیده بود. جزو مستضعفین بود. شهادتش هم غریبانه بود. در غربت و مظلومیت زندگی کرد و غریب و مظلوم هم به شهادت رسید. یک نکته خاص در شهادت سیدرضا، این بود که ۱۵ روز قبل از شهادتش، برادر کوچکترش سیدحسین در مراحل اول عملیات کربلای ۱ شهید شد. در تداوم همین عملیات بود که سیدرضا هم به برادرش پیوست. وقتی خبر شهادت سیدحسین آمد، حاجاسماعیل کوثری که فرمانده لشکر بود به شهید محمدرضا دستواره اصرار کرد که به تهران برگردد و در تشییع پیکر برادرش شرکت کند. رضا میرود و بعد از تشییع پیکر برادر، زمانی که او را در بهشت زهرا (س) دفن میکنند، جای خالی کنار مزار برادر را نشان میدهد و میگوید بعد از شهادتم، من را اینجا دفن کنید. دوباره به منطقه برمیگردد و چند روز بعد در ۱۳ تیر ۱۳۶۵ به شهادت میرسد. او را میآورند و کنار برادر همانجایی که نشان داده بود دفن میکنند. دی ماه ۶۵ که سیدمحمد برادر دیگرشان شهید شد؛ پیکر او را هم کنار برادرانش دفن کردند. الان مزار هر سه برادر در کنار هم قرار دارد.
نظر شما