سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با سازمان مجاهدین خلق، توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. این کتاب مجموعه مصاحبههای محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخوردهای امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخشهایی از این گفتگوها را برای علاقهمندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحضات امنیتی، نام مصاحبه شوندهها ذکر نشده و تنها عنوان آنها در متن آمده است.
این قسمت: مصاحبه با جمال اصفهانی
جمال اصفهانی، عضو شاخه صف اصفهان بود. او از آغاز پیروزی انقلاب تا میانه دهه هفتاد در مشاغل امنیتی حضور داشت. وی نقش بسیار مهمی در دستگیری گروهک فرقان و ستاد ضدکودتا نوژه داشت.
-از روحیات گودرزی خاطرهای دارید؟
یک بار به او گفتم: مگر تو روحانی و مسلمان نیستی؟ چرا پدر و مادرت را سال هاست ندیدی و بهشان سرنزدی؟ پدر و مادرش را آوردم تهران و خودم هم نشستم و خواستم ببینم عکس العملشان چیست به پدرش گفتم این آقا چندین جنابت کرده و چندین نفر از علمای بزرگ اسلام و روحانیون را کشته از او بپرس چرا این کار را کردی؟ او هم با زبان روستاییاش پرسید: «تو چرا این کار را کردی؟ » گفت: ما انگیزههایی پیدا کردیم که باید بر اساس آن انگیزهها، یک سری از اینها را میکشتیم گفت: «خب، چرا به من سر نمیزدی؟ چرا در این چند ساله نیامدی ما را ببینی؟ اکبر گودرزی هیچ جوابی نداشت. بعدها که میخواست اعدام شود یک روز مرا صدا زد و گفت: «من یک چیزی را میخواهم بگویم؛ میخواهم جواب آن سؤال را به تو بدهم تو به من گفتی چرا پیش خانوادهات نمیرفتی؟ ما بانکها را که سرقت میکردیم این پول مال بیت المال و برای مبارزات بود و من اجازه نداشتم از آن استفادهی شخصی بکنم. من اگر قرار بود به خانوادهام سر بزنم باید از آن پول هزینه میکردم و چون این پول بیت المال بود نمیتوانستم »
-میگویند آن روزی هم که در خانهی تیمی گرفته بودندشان، یک گونی پول آنجا بوده، ولی چیزی برای خوردن نداشتند
بله، یخچالشان خالی بود این یک واقعیت است. خیلی درویشانه زندگی میکردند.
- در آن عملیات هم خود شما حضور داشتید؟
بله من آنجا بودم و اولین نفری بودم که دیدم اکبر بیهوش افتاده؛ بلندش کردم دیدم خیلی سبک است. حسن اقرلو آنجا افتاده بود و میتوانست حرف بزند. پرسیدم: «این کیه؟ » گفت: اکبر گودرزی است. من خانه را گشتم پولها و اسناد و مدارک را هم جمعآوری کردم.
- از عباس عسکری توانستید به خانهی اکبر گودرزی برسید؟ در پروندهی عباس عسکری هست که سه چهار ماه تحت تعقیب بوده و تمام خانه تیمیهایی که در آن شب میزنید.همه در پرونده عباس بودند.
بهترین سرنخ توسط شهید داوود عجب گل پیدا شده بود. داوود و «استاد ابراهیم» که او هم شهید شد، بهترین سرنخها را پیدا کردند این دو با هم شهید شدند.
-در زنجان شهید شدند.
بله؛ اینها با دوچرخه و موتور و پیاده - هر طور که بود - شبانه روز اعضای فرقان را تعقیب و مراقبت میکردند یکیشان را که گیر میآوردند دیگر رهایش نمیکردند از این یکی دنبال آن یکی میرفتند و خیلی تلاش کردند.
-کنترلهای تلفنی هم داشتید؟
بله، ولی یکی از مشکلاتی که ما داشتیم این بود که سیستم شنود و اینها آن موقع مثل امروزه پیشرفته نبود. وقتی یک شماره تلفن از اینها گیر میآوردیم میگذاشتیم زیر کنترل ولی شمارهای را که مخاطب آن خط بود نمیتوانستیم پیدا کنیم؛ چون سیستم مخابرات به ما نمیگفت شما الان با کی حرف میزنید؛ مثل الان نبود. یکی از ساواکیهایی که در زندان بود یک چیزی به من و آقای نقاشیان یاد داد و آن، تق تق تلفن بود؛ یعنی مثلاً اگر عدد هشت را میگرفتیم چند تا تق تق شماره میداد. ما از این طریق هفت هشت تا خانهی تیمی پیدا کردیم مثلاً رد تلفن یک خانه تیمی را پیدا کردیم که دائم هر وقت میخواستند با کسی صحبت کنند صدای الله اکبر و مرگ بر آمریکای اطراف را میشنیدیم بنا براین ما فهمیدیم که اینها باید اطراف لانهی جاسوسی باشند؛ لذا اول شمارهی اینها ۶۶ است. شماره را که پیدا میکردیم از مخابرات آدرسش را میگرفتیم؛ از این طریق میرفتیم پیدایشان میکردیم. هفت هشت تا آدرس را این طوری پیدا میکردیم ولی بهترین سرنخها را عجب گل و بچههای مجاهدین انقلاب پیدا کردند. ده پانزده سرنخ را هم من و حمید نقاشیان و محمد هنردوست پیدا کردیم و ده پانزده تا سرنخ هم آنها پیدا کردند.
نظر شما