شناسهٔ خبر: 67350273 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

به مناسبت ایام برگزاری عملیات «نصر ۴»؛

فتح قله و استقبال دشمن با نارنجک/ ایثار یک رزمنده هنگام امدادرسانی

نزدیک‌های صبح چند نفر را دیدم که دارند به سمت ما می‌آیند. گفتم شاید عراقی باشند. به آن مجروح گفتم: خودت را به مردن بزن. احتمال دارد عراقی‌ها باشند. وقتی به نزدیکی‌های ما رسیدند، دیدم فارسی صحبت می‌کنند. نفس راحتی کشیدم و آن‌ها را صدا کردم.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس به نقل از مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه، عملیات «نصر ۴» در ادامه عملیات «کربلای ۱۰» و با طراحی و فرماندهی سپاه پاسداران در منطقه جبهه شمالی: سلیمانیه و ماووت، در چهار محور از تاریخ ۱۳۶۶/۳/۳۱ تا ۱۳۶۶/۴/۱۴ اجرا شد.

در این عملیات که با هدف پیشروی به سوی سلیمانیه و تصرف ماووت انجام شد، رزمندگان خودی در دو شبانه‌روز موفق شدند به اکثر اهداف موردنظر دست یابند. متقابلاً نیرو‌های دشمن نیز در روز‌های بعد چندین‌بار پاتک کردند که همه آن‌ها به شکست انجامید. در جبهه خودی هم با اعزام یگان‌های تازه‌نفس به منطقه، چند عملیات به‌منظور رفع نواقص محور‌های قشن و تپه دوقلو انجام شد.

این عملیات پس از ۱۵ روز پایان یافت و نتایج آن آزادسازی شهر ماووت و ارتفاعات ژاژیله، قشن، یال غربی ارتفاع گلان، تپه دوقلو (بالوکاوه) و دشت بالوسه و نیز ترمیم برخی خطوط پدافندی عملیات «کربلای ۱۰» بود.

روایت یک رزمنده عملیات «نصر ۴»

فتح قله و استقبال دشمن با نارنجک/ ایثار یک رزمنده هنگام امدادرسانی به او

در عملیات نصر ۴ که به آزادسازی شهر ماووت عراق منجر شد، من در گردان حمزه سید الشهدا (ع) لشکر ۲۵ کربلا بودم. این عملیات با سایر عملیات‌ها فرق داشت، چون تا قبل از اینکه ما وارد عمل شویم، عراقی‌ها تپه‌ای را که نیرو‌های ما روی آن مستقر بودند، گرفتند (تپه سبحان).

وقتی ما به تپه رسیدیم، دیدیم سه، چهار نفر از بچه‌ها دارند مقاومت می‌کنند و چیزی نمانده که عراقی‌ها تپه را بگیرند. در همان لحظه اول، معاون گردان حمزه سیدالشهداء (ع)، سردار شهید غلامرضا فلاح‌نژاد، شهید شد و خیلی از نیرو‌های کیفی گردان هم مجروح و شهید شدند؛ لذا دو ساعتی عملیات عقب افتاد تا دوباره گردان سازماندهی شود. دستور عملیات دوباره صادر شد و ما داخل یک کانال به سمت قله‌های قشن حرکت کردیم. قله‌های قشن که پشت سر هم قرار داشت، سه تا بود و فاصله تپه سبحان با قشن حدود ۷۰۰ متری می‌شد.

وقتی وسط راه بودیم، عراقی‌ها متوجه عملیات ما شدند و منور‌ها بالای سرمان به رقص درآمدند و منطقه را مثل روز روشن کردند؛ اما بچه‌ها بدون وقفه به راه خودشان ادامه دادند و عراقی‌ها با دوشکا ما را زیر آتش گرفتند. خیلی از بچه‌ها مجروح شدند؛ ولی به هر زحمتی بود، تا پای قله رفتیم.

نزدیک صبح بود که من از چند ناحیه مورد اصابت نارنجک قرار گرفتم، چون وقتی به بالای قله رسیدیم، عراقی‌ها با نارنجک به استقبال ما آمدند. فرمانده به من گفت: هر طوری هست، خود را به عقب ببر؛ چون کسی به عقب برنمی‌گردد. من کشان‌کشان راه کانال را گرفتم و به عقب برگشتم. بین راه یکی از مجروح‌ها را دیدم که از ناحیه شکم مجروح شده بود. از من خواست کمکش کنم و من با چفیه محکم شکمش را بستم و چفیه دیگری را در قسمت سینه او گره زدم تا هنگام کشیدنش، در زیر بغل‌گیر کند.

یک سر چفیه را به پای چپم که مجروح شده بود، بستم. پای راستم را که سالم بود، محکم به زمین فشار می‌دادم و او را به همراه خود به بالای تپه می‌کشیدم. نزدیک‌های صبح چند نفر را دیدم که دارند به سمت ما می‌آیند. گفتم شاید عراقی باشند. به آن مجروح گفتم: خودت را به مردن بزن. احتمال دارد عراقی‌ها باشند. وقتی به نزدیکی‌های ما رسیدند، دیدم فارسی صحبت می‌کنند. نفس راحتی کشیدم و آن‌ها را صدا کردم. وقتی خواستند من را بالای برانکارد بگذارند، گفتم: اول این برادر را ببرید، چون اصلاً حالش خوب نیست. همین کار را کردند و من با گروه دیگری از بچه‌ها به عقب منتقل شدم.

منابع:

۱- رشید، محسن، اطلس جنگ ایران و عراق، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم، ۱۳۹۹، ص ۹۴،
۲- جعفرزاده، حسن، نبرد ماووت (شرح عملیات نصر ۴)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، ۱۴۰۰، صص ۴۷۷، ۴۷۸

انتهای پیام/ 113

نظر شما