شناسهٔ خبر: 67289584 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: هنرآنلاین | لینک خبر

چه کسانی به شهید چمران می‌گفتند ساواکی؟

دو برش از زندگی شهید دکتر مصطفی چمران به روایت کتاب‌های چاپ شده دربارۀ ایشان.

صاحب‌خبر -

گروه ادبیات خبرگزاری هنر ایران - شهید مصطفی چمران یکی از چهره‌های شاخص و برجستۀ انقلاب است که در سی‌ویکمین روز خردادماه هزار و سیصد و شصت به شهادت رسید. این شهید بزرگوار هم در جبهۀ انقلابی‌گری سرآمد بود و هم در حوزۀ علم و دانش.

دکتر مصطفی چمران در آمریکا تحصیلات خودش را به پایان رساند و در لبنان با استکبار مبارزه کرد. او در دوران مبارزه با رژیم پهلوی هم نقش مهمی داشت. باتوجه به فرارسیدن سالروز شهادت این مرد عارف و مجاهد، دو برش از زندگی ایشان را به روایت کتاب‌های چاپ شده، با هم بازخوانی می‌کنیم.

 

برش نخست

روزهای اول جنگ در رادیو عربی کار می‌کردم و پیام عربی می‌دادم. به خاطر بمباران هر لحظه و هر جا مرگ بود؛ جلوی ما، پشت‌سر ما، این طرف، آن طرف. در اهواز با مرگ روبه رو بودم و آنجا برای من صد سال بود. خیلی وقت‌ها دو روز، چهار روز از مصطفی خبر نداشتم، پیدایش نمی‌کردم و بعد برایم یک کاغذ کوچک می‌آمد که «اترکک لله». در لبنان هم این کار را می‌کرد، آن‌جا قابل تحمل بود. ولی یک بار در سردشت بودم، فارسی بلد نبودم، وسط ارتش، جنگ و مرگ، یک کاغذ می‌آید برای من «اترکک لله» و می‌رفت و من فقط منتظر گوش کردن این که بگویند مصطفی تمام شد. همه وجودم یک گوش می‌شد برای تلقی این خبر وخودم را آماده می‌کردم برای تمام شدن همه چیز.

تا روزی که ایشان زخمی شد. آن روز عسگری - یکی از بچه هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود - آمد گفت: «اکبر شهید شد دکتر زخمی.» من دیوانه شدم، گفتم «کجا؟» گفت «بیمارستان.» باورم نشد. فکر کردم دیگر تمام شد. وقتی رفتم بیمارستان دیدم آقای خامنه‌ای آنجا هستند و مصطفی را از اتاق عمل می آورند، می‌خندید. خوشحال شدم خودم را آماده کردم که منتقل می‌شویم تهران و تا مدتی راحت می‌شویم. شب به مصطفی گفتم «می‌رویم؟» خندید و گفت «نمی روم. من اگر بروم تهران روحیه بچه‌ها ضعیف می‌شود اگر نمی‌توانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم در سختی هایشان شریک باشم.» من خیلی عصبانی شدم. باورم نمی‌شد. گفتم «‌هر کس زخمی می‌شود می‌رود که رسیدگی بیشتر بشود. اگر میخواهید مثل دیگران باشید، لاأقل در این مسئله مثل دیگران باشید.» ولی مصطفی به‌شدت قبول نمی‌کرد. می گفت «هنوز کار از دستم می‌آید نمی‌توانم بچه‌ها را ول کنم. در تهران کاری ندارم.»

حتی حاضر نبود کولر روشن کند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می‌آمد، اما می‌گفت «چه‌طور کولر روشن کنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می‌جنگند؟» همین غذایی را می‌خورد که همه می‌خوردند.

کتاب چمران به روایت همسر شهید / انتشارات روایت‌فتح

 

***

 

برش دوّم

شخصیتی همچون چمران در طول سال‌های مبارزه و برخورد با گروه‌های سیاسی مختلف بدیهی بود که از خود جاذبه یا در برخی موارد دافعه بروز داده و دوستان و دشمنانی داشته باشد. چمران در دو دوره مورد ناجوانمردانه‌ترین تهمت‌ها و ترور شخصیت قرار گرفت. این شایعات و تهمت‌ها غالباً از سوی گروه‌های سیاسی رقیب و متأسفانه گاهی از سوی برخی افراد به ظاهر هم فکر به خاطر حسادت صورت می‌گرفت. دوره اول زمان حضور وی در لبنان و دوره بعدی مدت کوتاه پساز پیروزی انقلاب اسلامی و حضورش در ایران بود.

در لبنان تهمت‌های فراوانی به او زده می‌شد. روزنامه‌ها و رسانه‌های غربی از یک سو او را همدست تروریست‌ها و قذافی معرفی می‌کردند و از سوی دیگر نیروهای چپگرا او را عامل سیا و موساد می‌خواندند. حال آنکه چمران در سه جبهه با نیروهای دست نشانده امپریالیسم آمریکا، نیروهای چپ که از حمایت شوروی برخوردار بودند و بالاخره با شایعات و تهمت‌های ناروای آنها که برخی از نیروهای همفکر نیز به آن دامن می‌زدند، در ستیز بود.

خبرگزاری تاس در تفسیر سیاسی خود در تاریخ 59/7/18 چمران را عامل سیا، ساواک و موساد می‌خواند:

«چمران در برنامه‌های هسته‌ای پایگاه‌های هوایی آمریکا در برکلی و نیوجرسی مشارکت کرده است. در تهیه سلاح‌هایی که آمریکا به وسیله آن فلسطینی‌ها و ویتنامی‌ها را نابود کرده است، همکاری داشته است. او هنگامی که در آمریکا بود در تشکیل انجمن‌های دانشجویی که تحت کنترل سازمان سیا بود، شرکت کرده است. چمران سپس عازم لبنان شد و ریاست یک مدرسه ضد جاسوسی را به عهده گرفت. بودجه این مدرسه تماماً توسط ساواک تأمین می شد. چمران بعداً عضو کادر رهبری سازمان نظامی امل شد که به همراه فالانژیست‌های لبنان نیروهای چپی لبنان را بارها مورد تهاجم قرار داد»

یک خبرنگار غربی نیز چمران را رهبر گروه امل که از رابطه نزدیک با معمر قذافی رهبر لیبی برخوردار است معرفی می‌کند:

«بعد از آنکه چمران برکلی را ترک کرد به لبنان رفت و رهبری یک گروه افراطی شیعه به نام امل را برعهده گرفت، که ارتباطات نزدیکی با قذافی در لیبی و شیعیان رادیکال در لبنان، سوریه و ایران برقرار ساخت.»

«عده ای مرا متهم می‌کنند که افکارم متوجه کشورهای خارجی است و مصالح ایران را تحت الشعاع خارج قرار می‌دهم. می‌گویند باید همه توجه خود را معطوف به ایران کنم و این همه به لبنان و کشورهای دیگر نپردازم. اولاً - توجه و نگرانی شدید من مربوط به ایران است نه کشورهای دیگر. نشان می‌دهم که خطراتی انقلاب ما را تهدید می‌کند و من به خاطر پاسداری از ایران است که این مطالب را بیان می‌کنم

کتاب مصطفی چمران: مردی برای تمام فصول / نشر وزرا

 

 

نظر شما