شناسهٔ خبر: 66898750 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: سرپوش | لینک خبر

جرم و جنایت

سرگذشت عجیب زن تبهکار معروف به کماندو | پدرم می‌خواست فرزندانش دکتر و مهندس شوند ؛ همه دزد و قاچاقچی شدیم! 

زن جوانی که به دلیل تبهکاری‌هایش بین مجرمان به کماندو معروف شده، در یک عملیات پیچیده پلیسی و در حالی که در مرخصی زندان مشغول ارتکاب جرم بود، دستگیر شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۵ ساله معروف به «کماندو» است که با هوشیاری ماموران کلانتری شفای مشهد به همراه ۲ تن دیگر از همدستانش در حالی دستگیر شد که قصد داشت یک کامیون لوازم سرقتی را به مکان دیگری انتقال دهد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفا گفت: پدرم خیلی دوست داشت فرزندانش درس بخوانند و دکتر و مهندس شوند اما مادرم شیوه خلافکاری را در زندگی در پیش گرفت و سر ناسازگاری با پدرم را گذاشت.

این مشاجره‌ها ادامه داشت تا اینکه پدرم در یک سانحه رانندگی جان باخت و دیگر خلافکاری‌های مادرم آشکار شد. هنوز ۱۱ سال بیشتر نداشتم که روزی مادرم را هنگام کیف‌زنی در اتوبوس شهری دیدم و به او اعتراض کردم، ولی مادرم با عصبانیت فریاد زد «به تو ربطی ندارد»! وقتی به کارهای ناشایست مادرم حساس شدم، تازه فهمیدم که برادرانم نیز همین کار را می‌کنند و از راه سرقت روزگار می‌گذرانند. خیلی زود آن‌ها مرا مجبور به همکاری کردند و من در کنار مادر و برادرانم کیف‌زنی و گوشی‌قاپی می‌کردم.

هنگامی که به ۱۶ سالگی رسیدم به عقد جوان معتادی درآمدم که خیلی تلاش کرد مرا نیز معتاد کند ولی زیر بار نرفتم و همچنان به سرقت‌هایم ادامه دادم. حبیب مدام مرا کتک می‌زد و بسیار پرخاشگر بود به همین دلیل در حالی که صاحب ۲ فرزند بودم از او طلاق گرفتم و به خانه مادرم رفتم، ولی به دلیل این که نمی‌توانستم مخارج سنگین ۲ فرزندم را تامین کنم، آرام‌آرام با پیشنهاد یک قاچاقچی محلی به فروش مواد مخدر هم روی آوردم و با موادی که در اختیارم می‌گذاشت درآمد خوبی داشتم.

در این شرایط بود که بنیامین از من خواستگاری کرد. من هم بلافاصله پاسخ مثبت دادم چراکه او نیز از سارقان حرفه‌ای بود و در باند برادرانم همکاری می‌کرد. آن‌ها موتورسیکلت و دوچرخه سرقت می‌کردند یا به منازل مردم دستبرد می‌زدند و اموال سرقتی را به منزل مادرم می‌آوردند. طولی نکشید که من هم وارد باند آن‌ها شدم و هنگام دستبرد به منازل از فرزندانم به عنوان پوشش استفاده می‌کردم تا شهروندان به من مشکوک نشوند.

چند بار دستگیر و روانه زندان شدم، اما بعد از آزادی دوباره به خلافکاری‌هایم ادامه می‌دادم و پشیمانی برایم معنی نداشت. مدتی بعد با فروش لوازم سرقتی منزلی در حاشیه شهر خریدیم، ولی باز هم قانع نبودم تا اینکه همسرم نیز در آخرین دستگیری به زندان طولانی مدت محکوم شد.

حالا من به همراه فرزندانم در مناطق هاشمیه، وکیل‌آباد، سجاد و... سرقت می‌کردم و اموال سرقتی را به خانه مادرم انتقال می‌دادم. با آنکه فرزند چهارم را باردار بودم، دست از خرید و فروش مواد مخدر برنمی‌داشتم تا اینکه به اتهام حمل یک کیلوگرم شیشه به ۲۵ سال زندان محکوم شدم، ولی به من مرخصی بارداری دادند تا فرزندم را بیرون از زندان به دنیا بیاورم.

یک روز به تولد فرزندم باقی مانده بود که هنگام انتقال لوازم سرقتی از منزل مادرم به سر قرار صوری با ماموران کلانتری شفا رفتم که در پوشش کارگران حمل و نقل اسباب و اثاثیه مرا زیر نظر گرفته بودند و این گونه دوباره به جرم سرقت دستگیر شدم. اما در کلانتری درد زایمان من شروع شد و بلافاصله با کمک نیروهای انتظامی و امدادگران اورژانس به بیمارستان منتقل شدم.

زن معروف به کماندو با طرح یک دسیسه هولناک قصد داشت از بیمارستان فرارکند که با هوشیاری نیروهای پوششی پلیس در اجرای نقشه خود ناکام ماند چراکه وی با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا) به اتاق خصوصی منتقل شد و لایه‌های امنیتی نیز افزایش یافت.

طبق اطلاعات پلیس، این زن با یکی از همدستانش تماس گرفته بود تا شیرینی‌های آلوده به قرص‌های خواب‌آور را به مامور مراقب تعارف کند و با بیهوش کردن مامور از بیمارستان بگریزد.