به گزارش ایکنا، شامگاه ۳۱ اردیبهشت و در اولین روز شهادت غریبانه آیتالله سیدابراهیم رئیسی و تعدادی از یارانش، نشست ادبی «سلام بر ابراهیم» با حضور جمعی از شاعران پارسیزبان ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علویتبار در گروه بینالمللی هندیران برگزار شد.
در ابتدای این برنامه سیدسلمان عابدی شاعر پارسیزبان هندی و علی کمیل قزلباش شاعر پاکستانی ضمن عرض تسلیت و تعزیت از شخصیت والا و قرآنی و خاطرات خود با رئیس جمهور شهید ایران گفتند.
در ادامه این برنامه شاعران و هنرمندانی همچون علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، امیر عاملی، سید مسعود علویتبار، علی کمیل قزلباش، مسعود ربانی، جواد اسلامی، مهدی باقرخان، نغمه مستشار نظامی، فاطمه عارف نژاد، فاطمه ناظری، نجمه پورملکی، سارا عبدالهیفر، سیده کوثر حسینی توچای و صبا فیروزی حضور داشتند.
برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را با هم مرور میکنیم:
در ما قیامت کن، قیامت سید ابراهیم
ای صاحب جود و کرامت سید ابراهیم
ما را خبرها بیخود از خود کرده میدانی
اما تو راحت باش راحت سید ابراهیم
تو شاد از دیدار با ما مردم دلتنگ
ما خسته از دنیای غربت سید ابراهیم
از ابتدا هم تو شهید زندهای بودی
شد قسمتت آخر شهادت سید ابراهیم
یاد رجایی، باهنر، را زنده کردی باز
دیدار ما روز قیامت سید ابراهیم
علیرضا قزوه
مردی ز سلاله رسالت بودی
همقبله عزت و کرامت بودی
در خدمت خلق، روز و شب کوشیدی
تو حافظ اقتدار ملت بودی
رضا اسماعیلی
این دل غمنامه دارد ای سید پاک
یک سینه چکامه دارد ای سید پاک
هرچند که از کنار یاران رفتی
راه تو ادامه دارد ای سید پاک
ایرج قنبری
با عناد و ناجوانمردی و با تحریم ما
دشمنت هرگز نخواهد دید ترس و بیم ما
"تا شهادت با ولایت" راه و رسم کوثریست
مادر سادات فرمود این روش تعلیم ما
زخم بر زخم است آری، داغ بر داغ است آه
آری اما عاقبت غم میشود تسلیم ما
میرسد مردی که بار آسمان بر دوش اوست
میکند دنیا بهاری جاودان تقدیم ما
روز میلاد علی موسیالرضا جان سالهاست
روز پرواز کبوتر بوده در تقویم ما
در میان کوههای کشورت آسودهای
آه ابراهیم، ابراهیم، ابراهیم ما
نغمه مستشار نظامی
هرچند اسیر داغ و محنت باشیم
مستغرق بهت و غرق حیرت باشیم
مانند تو ای سید مظلوم خوش است
در راه وطن شهید خدمت باشیم
سید مسعود علوی تبار
ماییم شهیدان ره عشق، خدا را
از روی تفقّد، نگهی کشته ما را
ای کوثر امّید! پر از نور سحر کن
این کاسه خشکیده دستان دعا را
تو سنگ تمام ره ارباب ولایی
مشکن دل آزرده این آینهها را
جاماندهام از قافله عشق و محبّت
برمن تو بخوان واقعه کرب وبلا را
فرعون زمان، بار دگر بر سر کفر است
ای موسی اعجاز، بینداز عصا را
سردادن در راه تو دشوار نباشد
گر حرف زند تیغ تو با ما به مدارا
گفتم سخنم را به سلیمان گل امشب
در کوی تو ره نیست مگر باد صبا را
یا رب بفرست آن یل آزاده حق را
کز پای جهان باز کند سلسلهها را
مردم همه لبتشنه دیدار شمایند
تا دهلی و تهران و سمرقند و بخارا
مهدی باقرخان (هندوستان)
بر آتشِ سرد،پا گذار ابراهیم!
این پرده غم رفت کنار...ابراهیم!
برخیز که بی واسطه با آهوها
من آمدهام سرِ قرار... ابراهیم!
عارفه دهقانی
بيا و چارهاى اى جان براى هجران كن
بيا و خلوت شب را ستارهباران كن
در آسمان غزلخيزِ ياكريمانت
شكوه پرزدنى نذر بیقراران كن
سفير جاده تكريم عاشقان برخيز!
دوباره با عَلَمت، عشق را نمايان كن
به نامِ نامى"يا صاحبَ الزّمان" برخيز
به رنگ پرچم ايران دوباره توفان كن
تبر به دوش تو باشد، سلام ابراهيم!
بيا و آتش ويرانه را گلستان كن
شب ولادت خورشيد، مضطرب بودیم
به يك اشاره مرا راهىِ خراسان كن
ميان بغض نفسگیر انتظار، ای دوست
نگاهِ یوسفیات را به سوى كنعان كن
قسم به صبح كرامت، ظهور نزديك است
سلام ويژه ما را نثار باران كن
محمدمهدی عبدالهی
در این زمانه پر های و هوی عارپرست
خوشا به حال غریبانِ افتخارپرست
چرا نمیرسد از تو خبر؟ همین حالا
به آب میزند این قلب بیگدارپرست
شکسته سدّ جهان در شبِ ارسباران
و سیلِ نوحه در این جنگلِ چنارپرست
چقدر کار قشنگی ...نشستهام با اشک
شهید کار ببینم ! شهید کار پرست
سلام ما به حسین و به سید ابراهیم
سلام ما به شهیدانِ اقتدار پرست
هوای مملکت خادمالرضا این است:
کبوتران وفادار بیقرارپرست
چگونه از تو و پرواز کوه بنویسم
برای اینهمه ناباورِ حصارپرست
میان طعن خزان بین خار بدخواهان
تو آمدی که بمانی گل بهارپرست!
"رسیدهها چه غریب و نچیده میافتند"
مبارک این همه خون ای دل انارپرست
نجمه پور ملکی
از گریه پریم و بیصدا میگرییم
چون ابر بهار، بیریا میگرییم
اشکیم و دل سوخته با خود داریم
از داغ تو خادمالرضا میگرییم
رسول شریفی
اخبار وهمآلوده و اخبار در مه
پیچیده آواز غمی انگار در مه
ای دشتها! کو رد پای رود در برف؟
ای کوهها! کو رد پای یار در مه؟
کو آن نگاه شعلهور در باد و بوران؟
آن شورِ آتشپوش و مشعلدار در مه؟
دیماه را من پیشازاین یخ کرده بودم
اردیبهشتم گمشده اینبار در مه
از لابلای صخرهها داغی شکفته
گل کرده یک اندوه بیتکرار در مه
چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح
فانوس میماند فقط بیدار در مه
تاریک اگر ماندی، هوالنّوری بگو باز
تا روشناییها قدم بردار در مه
ققنوس من! برخیز از خاکستر رنج
ایران من! برخیز از آوار در مه
فاطمه عارف نژاد
پروازی از زمین و فرودی در آسمان
این است قصه تو: صعودی در آسمان
رخصت گرفتهای که بگیری قراری و
گشت و گذار و کشف و شهودی در آسمان
از جنگل از تراکم مِه از جدال کوه
راهی برای خویش گشودی در آسمان
انگار هیچوقت در اینجا نبودهای
از اول مجادله بودی در آسمان
جنس تو از مصالح دنیای ما نبود
تو داشتی تاری و پودی در آسمان
با عرشیان قرار ملاقات داشتی
رفتی برای گفتوشنودی در آسمان
ترفیع دادهاند تو را با ستارهها
بی چشمغرّههای حسودی، در آسمان
اینک تبسمی و سلامی برای تو
اینک خوشامدی و سرودی در آسمان
سید علی عطایی(افغانستان)
در این حرم خدمتگزاری محترم بود
از خادمانِ سینهچاک این حرم بود
در همت و عزمی که بودش بهر خدمت
از بهر این کشور وجودش مغتنم بود
بر دردِ ما مانند بعضیها نخندید
از غصه ما در دلش همواره غم بود
دلبسته دستور و فرمایش نمیماند
هر جا که مشکل بود خود صاحبقدم بود
تنها نه سرباز غیور رهبرش بود
غمخوار هر اندوه خلقالله هم بود
عرض تلاش او به پهنایِ وطن بود
هرچند طول فرصتش بسیار کم بود
آخر به یاران شهید خویش پیوست
او که تمام هستیاش از این رقم بود
احمد رفیعی وردنجانی
"هر که شد عاشق حیدر(ع) بدنش میسوزد"
مثل زهرا(س) وسط شعله تنش میسوزد
ای صبا این خبر تلخ به کنعان برسان
یوسف گمشدهام پیرهنش میسوزد
آن کفنپوش که در خطّ مقدم جا داشت
شاد از این بود که روزی کفنش میسوزد
هان بگویید که این کوه و کمر مقتل کیست؟
چه خبرهاست که دشت و دمنش میسوزد؟
قسمت این بود نبینیم که ققنوس چه طور
بین سرمستی پرپر زدنش میسوزد
هر که سودازدهی عشق حسینبنعلیست
سر و پا و دل و دست و دهنش میسوزد
داغداریم و دلافگار، به آن تازهشهید
بسپارید که قلب وطنش میسوزد
فائزه زرافشان
همزاد شقایق بود
دور از همه زشتیها
منظومه زیبایی
از جنس بهشتیها
او سید محرومان
او خادم ملت بود
مانند رجاییها
او تشنه خدمت بود
او همقسم قاسم
از نسل سلیمانی
با عطر نفسهایش
سرگرم گلافشانی
چشمان پر از مهرش
از شوق خدا گریان
در سینه پردردش
عشق ازلی تابان
پروانه صفت میگشت
گرد سر محرومان
درد و غم او تنها
درد و غم مظلومان
او هر نفسش حق بود
حرف و سخنش مردم
در راه خدا او رفت
در آتش و مه شد گم
ما سوخته در آتش
ما گمشده در راهیم
او زنده و جاوید است
چون حضرت ابراهیم
علی پورحسن آستانه
باید که همیشه خوشقدم باشی مرد
حیف است که تو حامل غم باشی مرد
تو خادم مشهد الرضایی برگرد
باید شب میلاد حرم باشی مرد
فرزانه قربانی
سینهها بتخانه درد است ابراهیم کو؟
کار کار بغض نامرد است ابراهیم کو؟
حاج قاسم آن طرف آغوش را وا کرده است
تشنه یاری جوانمرد است ابراهیم کو؟
کوه، آتش، شعله و سرما که علت نیستند
عشق خود او را نشان کرده است ابراهیم کو؟
پیرمردی اشک میبارد زنی مو میکشد
زخم با دلها هماورد است ابراهیم کو؟
مرد میدانی که میدان هم از او شرمنده بود
عرصه اینک خسته و سرد است ابراهیم کو؟
گرچه با سید علی کاری نمیماند زمین
لیک خالی جای یک مرد است ابراهیم کو؟
بوسهگاه حاج قاسم را به یغما برد خاک
کار کار بغض نامرد است ابراهیم کو؟
سید احمد حسینی توچای
این خاک که بر دامنش آلاله دمیده وطن ماست
گلگون شده در هر افقش نورِ سپیده وطن ماست
این سروِ سرافراز که با عزت و آگاهی و ایمان
امروز به مهمانی افلاک رسیده وطن ماست
این رود که از زمزمه و شور غزلخوانی باران
آواز اهورایی خورشید شنیده وطن ماست
این دشت که سرتاسر آن آینه فصل بهار است
از مرگ و هیاهوی خزان دست کشیده وطن ماست
ای هموطن از قافله دُرد کشان دور نمانی
باغی که در آن نفحه فردوس وزیده وطن ماست
این مرد که در قامت پروانه در این دیر خطر کرد
بیواهمه از آتش و از شعله، شهید وطن ماست
بنگر به کجا میبردش جذبه سرمنزل مقصود
این نور بهجامانده از آن شعله امید وطن ماست
سمانه رحیمی
همواره پر از امید بودن هنر است
بر خصم زبون، رشید بودن هنر است
این مرد بدون ادعا ثابت کرد
در اول صف شهید بودن هنر است
زهرا آراستهنیا
دنیا برای ما جهنم شد
یک صفحه از تاریخ را سوزاند
آتش در آخر سرد شد اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند
گشتیم دنبال پر و بالت
گفتند دیگر وا نخواهد شد
جز بالگرد سوخته چیزی
از هیئتت پیدا نخواهد شد
هر جا شنیدی نغمه حق را
حاضر شدی در عرصه میدان
بعد از تو افسوس است سهم ما
ای انتخاب ملت ایران
زهره یوسفی
و هوا ابری است دم دارد
بغض دارد چقدر غم دارد
گریه کردم به وسعت ایران
در و دیوار خانه نم دارد
حال من حال بچهایست یتیم
چیزی انگار بی تو کم دارد
تا دم صبح در پیت بودم
خبر از دوست صبحدم دارد
دل آیینهها شکست شکست
ماتم خادم حرم دارد
عمادالدین ربانی
در بُهت میگریم تو را شهید جمهور
این جمعه بودی سهم ما شهید جمهور
چشم غریب سیستان در انتظارت
بر راه ماند آقا بیا شهید جمهور
دلگرمی چشمان طوفان دیده برگرد
ای مرد بیرنگوریا شهید جمهور
از بوسهها بر پینه دستان محروم
رفتی به آغوش خدا شهید جمهور
ای کفتر جلد رضا نوش تو این جام
در روز میلاد رضا شهید جمهور
دربیقراریهای خدمت پر گشودی
پرواز کردی بیصدا شهید جمهور
از آتش جنگل صد ابراهیم روید
این است ختم ماجرا شهید جمهور
در بُهت میگرییم جای خالیاش را
در راه خدمت شد فدا شهید جمهور
معصومه هرمزی مقدم
بیا تا بنگری دلشوره مردان میدان را
بیا تا بشنوی آواز سرخ سربداران را
هزاران راه نارفته هزاران قله رویارو
گواهی میدهد آیه به آیه عهد و پیمان را
کسی که بال بگشوده که ره هموار بنماید
به آغوشش کشیده طعنههای تند طوفان را
میان جنگل انبوه پرواز و مه و باران
خیالانگیز معنا میکند معراج انسان را
همیشه ماجرای غیرت تاریخ تکراری است
رقم خواهد زد ابراهیم تقدیر گلستان را
اجل گاهی به زانو درمیآید از شکوه عشق
به آتش میکشد پروانه بیپروا دل و جان را
پس از هفت آسمان در آسمان هشتم غربت
به چشم خویش دیده خادمی شاه خراسان را
نصیبا مرادی
سفر این بار چرا بوی جدایی دارد؟
دل از این غصه مگر راه به جایی دارد؟
آه ای مرد قبیله به بهاران سوگند
جنس لبخند شما عطر خدایی دارد
نرو از روی زمین خاطر ما غمگین است
کمتر این شهر از این جنس نگاهی دارد
آتش افتاده چنان در دل ما میبینی؟
امشب این سینه ز غم عقدهگشایی دارد
جادهها سخت به تو عادت شیرین دارند
روحت اما ز قفس عزم رهایی دارد
ای که با مردم خود خوب سخن میگفتی
عشق در محضرتان صحن و سرایی دارد
خادمی، سیدی و مرد بزرگی هستی
هر که با عشق بماند چه بهایی دارد
لیلی حضرتی
درد وطن همیشه میان نگاه او
صد پیچ و سنگ و حادثه آوردگاه او
اما نبود سید ما خسته، شاد بود
چون شاه طوس بود یگانه پناه او
امالبنین بهرامی
نظر شما