۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و پنجاه و دومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در تشبیه اعمال کافران به سراب و ظلمتهای تو در تو» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ/ أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ (نور؛ 39 و 40)
آنان که کافر شدند اعمالشان به سرابی ماند در بیان خشکی که شخص تشنه آن را آب میبیند و چون به نزدیک آن میآید که هیچ آبی نیست و در این حال خدا را (ناظر و حاضر) مییابد و خداوند حسابش را به تمام و کمال رسیدگی میکند و خداوند در این کار بسیار سریع است (که در یک چشم به هم زدن حساب همه عالمیان را روشن میکند)(39)
یا اعمال کافران به ظلمتهای ماند در دریای بسیار عمیقی که آن دریا را موج بر فراز موج متلاطم کرده است و در بالای امواج ابرهای تیره گویی ظلماتی است بعضی برفراز بعضی، دیگر چنانکه اگر شخص دستش را از آب بیرو کند دست خود را نخواهد دید و هر کس که خدا برای او نوری قرار ندهد او را نوری نخواهد بود(40).
اگر مجموعه تمثیلات و تصویر سازیهای قرآن را هنرمندانی از کلمات به نقش و رنگ آوردند میتوان نمایشگاهی بدیع و نوین در عالم هنر برپا کرد که از ملکوت تا ملک سرنوشت آدماین را در اطوار سیر به سوی ابدیت نشان دهد و چه غافلند کسانی که تصویر و صورت را دور از شان کلام الهی میدانند و نمیبینند این همه تصویر معاد صورتها را که خداوند در کلمات کتاب تکوین و تدریس نقش کرده است. تمثیل برای آن است که آدمی به کمک قوه خیال و مشاهده حالی از احوال که برایش روشن و ملموس است به واقعیتی که از نظرش پنهان و از درک آن غافل یا ناتوان است نایل شود و منقدان هنر گفتهاند که جوهر هنر یافتن تصویر یا مثالی است که هنرمند بتواند در آن مثال یا تصویر تجربه دروین خود را بگنجاند و به سبب آن تمثیل بتواند دیگران را در احوال و تجربیات خود شریک یا سهیم گرداند.
در اینجا سخن از اعمال کافران است که ممکن است خود ایشان و مردم دیگر ندانند که مانند چیست و چه حقیقتی دارد. خداوند میفرماید: این اعمال و این زندگی ایشان مانند سرابی است در بیانی که از دور دریای مواج به نظر میاید و تشنه میپندارد که در بیابان به آب رسیده است اما وقتی بدان نزدیک میشود هیچ نشانی از آن نمییابد و تعبیر قرآن عجیب است که میفرماید به جای آب پروردگار خود را پیش روی حاضر میبیند یعنی ناگهان با واقعیت محض روبهرو میشود و در مییابد که به هیچ طراوت و صفایی نرسیده و از زندگی سیراب نشده و تشنه و گرسنه باید با هزار حسرت دنیا را ترک کند و با واقعیتی تلخ روبهرو شود و آن واقعیت در حقیقت حساب اوست که به او عطا میشود.
و باز برای روشنتر شدن وضع و حال کافران تمثیل دیگر میآورد که بسیار تیره و هولناک است و آن این است که زندگی کافران گویی مثل کسی است که غرقه دریاست در شبی بسیار ظلمانی و بحری بسیار عمیق که ظلمت شب از یک سو و ظلمت ابرهای تیره بر بالای آن از سوی دیگر او را فراگرفته است چنانکه اگر دستش را به امید نجاتی از آب برآورد آن دست امید را در آن ظلمات نتواند دید. این زندگی تاریک نصیب کسی است که خود را از نور فطرت الهی و نور هدایت انبیاء و اولیا محروم گردانیده و در ظلمت محض به هزار کار ناشایست اقدام میکند و هر که از نور مطلق الهی برید نور دیگری نخواهد یافت مگر آنکه به خیالاتی دل خوش کند و از چراغ جادوی پیر زن ساحرهای مدد گیرد که آن نیز خاموش میشود و او را چون مکبث در ظلمت محض میاندازد و هلاک میکند.
دور است سرِ آب از این بادیه هشدار
تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ)
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید (حافظ)
قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی (حافظ)
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی، ای کوکب هدایت (حافظ)
تمثیلات گویا در بیان عاقبت اهل دنیا در ادب جهان بسیار است. شکسپیر گوید:
شکوه دنیا همچون دایرهای است بر روی آب
که هر لحظه بر وسعت آن میافزاید و در منتهای بزرگی هیچ میشود.
و مولانا گوید دنیا پیرزن زشتی است که به سحر و افسون (وساوس شیطانی) آدمیان را که شاهزاده عالمند عاشق خود کرده و تنها چاره رهایی از افسون او رسیدن به حضور صاحب نفسی است که سحر آن «نفاثات فی العقد» را باطل کند و ما را به معشوق حقیقی یعنی همان مسجود فرشتگان و گوهر جمیل انسانی باز گرداند.
انتهای پیام
نظر شما