شناسهٔ خبر: 66687297 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دفاع پرس | لینک خبر

بخش نخست/ همرزم شهید «محسن حاجی‌بابا» مطرح کرد؛

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمنان

«دُرّی» گفت: شهید «محسن حاجی‌بابا» در شرایط عادی و در میان رزمندگان همیشه چهره‌ای گشاده و لبخند بر لب‌ داشت و با رزمندگان بگو و بخند می‌کرد؛ اما شدت و حدتی که عملیات‌ها داشت، موجب شده بود تا وی در برابر دشمن بسیار خشن و کوبنده باشد.

صاحب‌خبر -

گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس: شهید «محسن حاجی‌بابا» مصداق آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» بود؛ این جمله را همرزم فرمانده شهید «حاجی‌بابا» می‌گوید و به موضوع گفت‌وگوی با او تبدیل می‌شود؛ فرمانده بزرگی که حُسن برخورد او با بسیجی‌ها، موجب شد تا «امیرناصر دری» به‌همراه چند بسیجی دیگر، درحالی که مدت‌زمان مأموریت‌شان در هربار اعزام ۲ ماه بود؛ اما با همدیگر عهد و پیمان ببندند که تا آخر جنگ، در منطقه بمانند.

«دُرّی» که به بهانه آوردن چند عکس از شهید حاجی‌بابا، مهمان خبرگزاری دفاع مقدس بود، آن‌قدر دل در گرو فرمانده شهید خود دارد که ترجیح می‌دهد تا خاطرات خود از این شهید والامقام را نیز بازگو کند تا عظمت شهید حاجی‌بابا را برای آن‌هایی که این شهید والامقام را نمی‌شناسند، خصوصاً نسل‌های جنگ‌ندیده، روایت کند؛ شهیدی که معتقد بود نحوه شهادتش باید به‌گونه‌ای باشد که تکه‌تکه شود؛ وگرنه با یک تیر شهید شدن، سوسول‌بازی است! پس برای همین است که امروز یک مزار در بهشت‌زهرا (س) در تهران و یک مزار هم در حوالی بازی‌دراز دارد.

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمن

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، بخش نخست گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس با «امیرناصر دری» رزمنده دوران دفاع مقدس و همرزم شهید حاجی‌بابا است؛ رزمنده‌ای که در ابتدای جنگ تحمیلی به‌عنوان بسیجی به جبهه‌ها رفته و از سال ۱۳۶۰ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمده و ادامه جنگ را به‌عنوان پاسدار در جبهه‌ها حضور داشته است.

دفاع‌پرس: خودتان را معرفی کنید و بگویید با شهید «حاجی‌بابا» از کجا آشنا شدید؟

سرهنگ بازنشسته «امیرناصر دری» هستم که ۷۲ روز پس از آغاز جنگ تحمیلی یعنی آذر سال ۱۳۵۹ به‌صورت بسیجی به «سرپل‌ ذهاب» اعزام شدم و در روستای «تپه‌ عظیمه» که مزار دوم شهید حاجی‌بابا نیز در آن‌جا واقع شده، اولین برخورد من با این شهید والامقام که فرمانده محور سرپل‌ذهاب بود، اتفاق افتاد. 

دفاع‌پرس: از خصوصیات اخلاقی شهید حاجی‌بابا در منطقه بگویید.

شهید حاجی‌بابا مصداق آیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» [۱]بود؛ این شهید والامقام از لحاظ «رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» یعنی محبتی که داشت، در اولین برخورد با ما که یک گروه تقریباً ۲۰ نفره بسیجی بودیم، با همه این افراد روبوسی کرد و بسیار گرم و صمیمانه رفتار کرد. این رفتار او برای من خیلی آموزنده بود که یک فرمانده چنین برخورد گرم و صمیمانه‌ای با تک‌تک بسیجی‌ها دارد.

پس از آشنایی با شهید حاجی‌بابا به پادگان «ابوذر» رفتیم و در آن‌جا اسلحه و تجهیزات لازم را به ما تحویل دادند و سپس به منطقه اعزام شدیم. آن‌زمان مأموریت بسیجی‌ها ۲ ماهه بود؛ اما زمانی که ما وارد منطقه شدیم، به‌دلیل حُسن برخورد این شهید والامقام مأموریت ۲ ماهه را فراموش کردیم و چندنفر با همدیگر هم‌عهد شدیم که تا آخر جنگ بمانیم که از میان این افراد، چند نفر شهید هم شدند.

شهید حاجی‌بابا؛ حُسن برخورد با دوستان، شدت در برابر دشمن

دفاع‌پرس: رفتار شهید حاجی‌بابا با مردم بومی منطقه چگونه بود؟

شهید حاجی‌بابا علاوه بر رزمندگانی که به منطقه می‌آمدند، با افراد بومی نیز مهربانانه رفتار می‌کرد؛ به‌حدی که وقتی در عملیات‌ها و درگیری‌ها، مجروحی را به پادگان ابوذر می‌آوردند، در مسیری که به پادگان منتهی می‌شد، وقتی آمبولانس با گوسفند یا گاوی تصادف می‌کرد، او سفارش کرده بود که سعی کنید تا آن‌جا که امکان دارد، این حیوان را ذبح شرعی کنید و بلافاصله خسارت آن را به صاحبش پرداخت کرده و رضایت وی را بگیرید؛ این برخوردها، محبوبیت شهید حاجی‌بابا را دوچندان کرده بود و علاوه بر این‌که رزمندگان ارادت قلبی نسبت به او داشتند، مردم منطقه نیز ارادت ویژه‌ای نسبت به این شهید والامقام پیدا کردند.

یک سرهنگ بازنشسته ارتش گفته است من زمانی که شهید حاجی‌بابا در آن منطقه فرمانده بود، بچه‌مدرسه‌ای بودم؛ صبح‌ها که به مدرسه می‌رفتم، وقتی شهید حاجی‌بابا دانش‌آموزان را می‌دید، آنها را سوار می‌کرد و به مدرسه می‌رساند و یا این‌که احیاناً اگر غذای دست‌نخورده‌ای اضافه می‌آمد، می‌گفت آن را در میان ساکنان روستا‌ها توزیع کنند.

دفاع‌پرس: درباره روحیه «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» در رفتار شهید حاجی‌بابا بگویید.

اردیبهشت سال ۱۳۶۰ در ارتفاعات «بازی‌دراز» عملیاتی انجام شد و من هم توفیق داشتم که در آن عملیات حضور داشته باشم. در جریان عملیات یکی از رزمندگان را دیدیم که دارد با بی‌سیم صحبت می‌کند و سر او را باندپیچی کرده‌اند؛ ابتدا او را نشناختیم، اما بعداً فهمیدیم که وی شهید «محسن وزوایی» فرمانده گردان ۹ سپاه است؛ در واقع محوری که گردان ۹ در آن حضور داشت، یکی از محور‌های سخت عملیات بود.

جایی که شهید وزوایی را دیدیم، قله‌ای صخره‌ای بود و رزمندگان دورتادور قله سنگر گرفته بودند و بعثی‌ها تلاش می‌کردند تا از کوه بالا بیایند و قله را از ما پس بگیرند؛ اما رزمندگان با تیراندازی و پرتاب نارنجک مانع آنها می‌شدند؛ به‌طوری که درگیری تا صبح ادامه داشت.

روز دومی که ما روی آن قله بودیم، شرایط بسیار سختی بود و همین‌طور شهید و مجروح می‌دادیم. وقتی شهید حاجی‌بابا برای سرکشی به آن‌جا آمد، دید که شرایط سخت است و رزمندگان قله را با چنگ و دندان حفظ کرده‌اند؛ بنابراین احساس کرد که باید به رزمندگان روحیه بدهد؛ لذا شروع به تکبیر گفتن و یا حسین (ع) گفتن کرد و به رزمندگان نیز گفت که تکبیر و یا حسین (ع) بگویند. همچنین دستور داد که آر.پی.جی‌زن بلند شود، تا برود و تانکی که شلیک می‌کرد و صخره‌ها را می‌شکست و روی رزمندگان می‌ریخت را بزند.

تکبیر‌ها و یا حسین (ع) گفتن‌های شهید حاجی‌بابا به رزمندگان روحیه تازه‌ای داد و در واقع این روحیه‌های شهید حاجی‌بابا بود که او را از دیگر رزمندگان متمایز ساخته و موجب شده بود تا او فرمانده باشد؛ همان‌طور که وی در عملیات بازی‌دراز نیز با دیدن شهدا و مجروحان خود را نباخت و به رزمندگان روحیه داد و به آنها گفت که تکبیر و یا حسین (ع) بگویید و بروید تانک را بزنید.

خلاصه کلام این‌که؛ شهید حاجی‌بابا در شرایط عادی و در میان رزمندگان همیشه چهره‌ای گشاده و لبخند بر لب‌ داشت و با رزمندگان بگو و بخند می‌کرد؛ اما شدت و حدتی که عملیات‌ها داشت، موجب شده بود تا وی در برابر دشمن بسیار خشن و کوبنده باشد.

[۱]: آیه ۲۹ سوره فتح

گفت‌وگو از سید محمدجواد میرخانی

انتهای پیام/ 113

نظر شما