شناسهٔ خبر: 66677792 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

حدادعادل: در محله خیلی بدی زندگی می کردم /پدرم از شش کلاسی های دوره رضا شاه بود /بچه‌های کلاس من را بغل کرده و روی طاقچه می گذاشتند

حدادعادل گفت: منزل ما بعد از میدان قیام روبه‌روی ایستگاه ماشین دودی قدیم بود که ما در کودکی سفرهای بسیاری با ماشین دودی به شهر ری و حضرت عبدالعظیم داشتیم. عرض کردم آنجا محله خوبی نبود و مادربزرگم من را به مدرسه برد و من را بردند کلاس تهیه. آن زمان به آمادگی کلاس تهیه می‌گفتند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان ادب و هنر فارسی و رئیس شورای ائتلاف در گفتگویی تفصیلی با روزنامه فرهیختگان به بیان خاطرات گذشته و خانواده خود، محل زندگی‌اش در کودکی پرداخت.

در بخشی از خاطرات حدادعادل آمده است:

*پدرم از شش‌کلاسی‌های دوران رضاشاه بود و تحصیلات دبیرستانی و دانشگاهی نداشت. شغلش هم تناسبی با ادبیات نداشت اما به کتاب علاقه‌مند بود. بین کتاب‌های پدرم برای مثال «مثنوی کلاله خاور» یا «کلیات سعدی» بود که من هنوز همه‌ آنها را دارم. البته تعدادی کتاب‌های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ادبی که من هم به آنها مراجعه می‌کردم یا دیوان حافظ که در خانه ما بود و من شرح آشنایی با دیوان حافظ را در مقدمه کتاب «آهوی وحشی» گفته‌ام و اینجا تکرار نمی‌کنم. پدرم خیلی اصرار داشت که من این کتاب‌ها را بخوانم.

حدادعادل: در محله خیلی بدی زندگی می کردم /پدرم از شش کلاسی های دوره رضا شاه بود /بچه‌های کلاس من را بغل کرده و روی طاقچه می گذاشتند

عکسی از حدادعادل در ۸ سالگی

*من پیش از دبستان به دبستان رفته بودم. من پنج سال و شش ما هم بود که مادربزرگم من را برد به همان مدرسه‌ای که پدر و عموهایم آنجا درس خواندند. در واقع آن موقع در محله‌های ما که جنوب شهر تهران بود، کودکستان و پیش‌دبستانی نبود. محله ما هم خیلی محله بدی بود به‌اصطلاح همان گارد ماشین، پاخط. یک جای عجیب‌وغریبی بود.

*منزل ما بعد از میدان قیام روبه‌روی ایستگاه ماشین دودی قدیم بود که ما در کودکی سفرهای بسیاری با ماشین دودی به شهر ری و حضرت عبدالعظیم داشتیم. عرض کردم آنجا محله خوبی نبود و مادربزرگم من را به مدرسه برد و من را بردند کلاس تهیه. آن زمان به آمادگی کلاس تهیه می‌گفتند. من آنقدر کوچک بودم که بچه‌های کوچک کلاس من را بغل کرده و روی طاقچه گذاشتند. به معلم هم گفته بودند که این می‌نشیند سرکلاس و به او کاری نداشته‌ باشید چون همه می‌گفتند برای چی او را سر کلاس آوردید. من نگاه می‌کردم و معلم درس می‌داد و هیچ چیزی هم از من نمی‌پرسید اما از بقیه می‌پرسید و تکالیف‌شان را می‌دید و این‌ جور کارها.

۲۷۲۱۵

نظر شما