شناسهٔ خبر: 66668484 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه وطن‌امروز | لینک خبر

نگاهی به دفتر شعر «گزیده ادبیات معاصر 47» اثر علی معلم‌دامغانی

این فصل را با من بخوان

صاحب‌خبر - وارش گیلانی: دفتر شعر «گزیده ادبیات معاصر 47»، گزیده‌ای از اشعار علی معلم‌دامغانی است. این دفتر شامل بخشی از غزل‌ها و مثنوی‌های علی معلم است؛ شاعری که با همه شهرت، سال‌های سال از چاپ و انتشار دفترهای شعرش به صورت کتاب ابا داشت و کمتر تن به این کار می‌داد و می‌دهد. با این همه، منهای کتاب ترانه‌های علی معلم که 2 جلدی است و نیز بسیاری از اشعاری که از او در طول این سال‌ها در نشریات منتشر شده (اشعاری که بسیاری از آنها در کتاب‌های شعر معلم نیامده‌اند) تاکنون ۳ کتاب شعر از او منتشر شده که 2 از این 3، گزیده اشعار است. محمدعلی معلم‌دامغانی، متولد ۱۳۳۰ دامغان، شاعر، ترانه‌سرا و رئیس سابق فرهنگستان هنر، سال ۱۳۸۰ در نخستین همایش چهره‌های ماندگار به عنوان چهره ماندگار عرصه شعر و ادب فارسی برگزیده شد. همچنین او برگزیده نخستین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش تصنیف و ترانه نیز بوده است. 3 کتاب شعر علی معلم‌دامغانی، یکی «رجعت سرخ ستاره» است که حوزه هنری آن را سال 1360 منتشر کرد و نشر سوره مهر هم آن را پس از 25 سال به چاپ دوم رساند. دومی «گزیده ادبیات معاصر 47» نشر نیستان است. سومین کتاب شعر او نیز گزینه اشعاری است به انتخاب محمد نوراللهی که نشر خورشید باوران آن را در سال‌های اخیر چاپ و منتشر کرده ‌است. محمد علی معلم‌دامغانی از شاعران نسل اول انقلاب اسلامی است و بسیاری از شعرهای مطرح آیینی و دوران انقلاب و دفاع‌مقدس از سروده‌های اوست؛ شعرهایی چون: «این فصل را با من بخوان، باقی فسانه‌است/ این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه ‌است...». او مثنوی «هجرت» را نیز در مدح امام خمینی (ره) سروده ‌است. مثنوی آیینی «رجعت سرخ ستاره» نیز از جمله اشعار آیینی مشهور بعد از انقلاب است که در «گزیده ادبیات معاصر 47» نیستان نیامده است: «باور کنیم رجعت سرخ ستاره را میعاد دستبرد شگفتی دوباره را باور کنیم رویش سبز جوانه را ابهام مردخیز غبار کرانه را باور کنیم ملک خدا را که سرمد است باور کنیم سکه به نام محمد(ص) است...» علی معلم‌دامغانی همچنین ترانه‌های بسیاری برای بعضی از خوانندگان مطرح ایران همچون محمدرضا شجریان، محمد اصفهانی و مجید اخشابی سروده‌ است؛ از آن جمله می‌توان به «ترانه باران» از آلبوم «شب، سکوت، کویر» محمدرضا شجریان اشاره کرد. علی معلم‌دامغانی با سرودن مثنوی‌هایی در اوزان بلند و بی‌سابقه با زبانی غریب و فاخر توانست طرحی نو و جانی تازه و دیگر به این قالب ببخشد؛ خاصه با زبان خاص خود که اگر چه وامدار زبان متون منظوم و منثور کهن و کلاسیک زبان فارسی است اما نوع نگاه و فضاسازی و تخیل خاص او با توجه به دایره واژگانی منحصر به فردش، زبان شعری معلم‌دامغانی را متفاوت کرد و استقلال شعری را برای او به ارمغان آورد. علاوه بر این، علی معلم‌دامغانی با بهره بردن از اندیشه‌ها و اشارات دینی، عرفانی، اساطیری، تاریخی و اجتماعی توانست روحی نو به اشعار سنتی خود ببخشد. این روح نو و روحیه نوگرایی را در بسیاری از مثنوی‌های معلم، خاصه مثنوی‌های دهه‌های اخیر می‌توان دید که مثنوی «سیه بپوش برادر، سپیده را کشتند» نمونه‌ای از آنهاست که با وضوح و روشنی این نوگرایی در شعر سنتی در آن دیده می‌شود؛ خاصه در بیت‌های چهارم و پنجم این شعر؛ شعری که علی معلم با الهام از کتاب «حسین وارث آدم» سروده و آن را نیز به دکتر علی شریعتی تقدیم کرده است: «گزین شدند و «سوار گزیده» را کشتند سیه بپوش برادر، سپیده را کشتند حرامیان همه شب را به حیله کوشیدند چراغ قافله را با سحر خموشیدند شکوه جلوه عمر دوباره را بردند چو ابر تیره فروغ ستاره را بردند به ترک چشمه در آغاز شب روانه شدیم دو رودخانه برادر، دو رودخانه شدیم دو رودخانه روان تا کرانه ساحل دور یکی به بستر ظلمت، یکی به بستر نور دو رودخانه برادر، عظیم و پهناور دو رودخانه برادر، قریب یکدیگر یکی به هیات هابیلیان رهروخوش یکی به هیات قابیلیان، برادرکش... دو رودخانه برادر که روشن و تاری‌ست دو رودخانه برادر که تا ابد جاری‌ست...» یوسفعلی میرشکاک شعر معلم را دارای 2 وجه می‌داند و می‌گوید: «وجهی عام آنکه به زبان خاص است و وجهی خاص آنکه به زبان عوام که ما باشیم نزدیک‌تر است. وجه نخست شامل مثنوی‌هاست و وجه دوم شامل غزل‌ها و قطعات و قصاید. معلم در مثنوی‌های خود نوآوری بنیادینی را در امتداد قالب‌های شعر کلاسیک پی افکنده است. به کار گرفتن اوزان غزل و قصیده در مثنوی و رویکرد به فضای شعر نیمایی ضمن حفظ موازین کلاسیک تعریفی فشرده از شعری است که معلم به ادبیات دهه اخیر عرضه داشته است. اما وجه دوم کار معلم که اغلب خصوصی و فردی است، از 2 حیث ارزش پیگیری دارد: نخست اینکه علی معلم در غزل‌ها و قصاید و قطعات خود برخلاف مثنوی‌هایش در مجموع نوآور نیست، با اینکه زبان شگرف وی همان زبان مثنوی‌هاست و از همان دایره واژگانی برخوردار است و دیگر اینکه در این شعرها، شخصیت و خصوصیات روحی و خلقی معلم، چهره‌ای آشکارتر دارد. یکی از این خصوصیات مردم‌گرایی شاعر است...». کامیار عابدی ویژگی‌های شعر معلم را اینگونه تعریف می‌کند: «گستره پویایی و تفکری که در آن موجود است و دید جدید و بیان تازه‌ای که او دارد ما را متوجه تفاوت‌های بسیار او با معاصرانش می‌کند... اما این تنها مایه اختلاف و تفاوت معلم با معاصرانش نیست، زیرا باید حتما اشاره کرد که معلم در همه این سال‌ها در همه اشعارش حتی در اوج بحرانی‌ترین سال‌ها و حوادث مهم دهه اول انقلاب و جنگ تحمیلی همواره از آمیختن شعر و شعار پرهیز داشته است. کلمات و واژگانی که معلم در شعرش به کار می‌گیرد همه پیشینه و شناسنامه‌ای خاص و مشخص در ادب فارسی دارند. او حتی از نمونه‌های متروک هم استفاده می‌کند اما در همه این احوال او هویت شعری خویش را از یاد نمی‌برد و در واقع به سود زمانه آنها را مصادره به مطلوب می‌کند. آنچه از شعر معلم در مثنوی می‌خوانیم، جوشش و ریزش واژگانی شاعرانه‌ای است که با بیانی فاخر، عمق حماسه‌ای که در روح یک شاعر وجود داشته، به اعلا درجه القا می‌کند. در حقیقت می‌توان گفت بسیاری از مثنوی‌های معلم برآیند شگفت‌انگیزی از تلفیق و ترکیب قالب و شکل مثنوی و روح قصیده است». شعرهای علی معلم به گونه‌ای نوع و جنس دیگری از شعر انقلاب و شعر آیینی را رقم زد؛ اگر چه در کل، گرایش و پایداری علی معلم‌دامغانی به شعر کلاسیک، به نوع گرایش و تفکر حوزه هنری و شاعران جوان و غیرجوان انقلابی سال‌های اول انقلاب بازمی‌گردد؛ شاعرانی که تابع شرایط و انقلاب و سنت بودند؛ اگر چه با جنبش ادبی نیما یوشیج نیز بیگانه نبودند. از این رو است که نخستین دفترهای شعر شاعران انقلاب یا یکسره حاوی اشعار کلاسیک است، یا اینکه بار و تعداد اشعار کلاسیک بر اشعار نیمایی می‌چربد؛ این گرایش در شعرهای سیدحسن حسینی و قیصر امین‌پور و سلمان هراتی، با شیب تندی به سمت شعر نیمایی و سپید می‌رود؛ گرایشی که در اشعار دیگر شاعران، از جمله علی معلم‌دامغانی شیب کمتری دارد اما او نیز امکان سرودن در شعر نیمایی را نیز از دست نمی‌دهد و در این قالب نیز زبان دیگری از خود را نشان می‌دهد؛ هر چند این نشانه‌ها در اشعاری که در قالب نیمایی از علی معلم‌دامغانی منتشر شده آنقدر اندک است که چندان قابل شناسایی نیست اما گرایش شاعری چون علی معلم به سمت شعر نیمایی، خود گرایش معنی‌داری است. غزل‌های علی معلم نیز شاخصه‌های خود را دارد اما او خود را بیشتر وقف مثنوی کرد؛ مثنوی‌هایی که شکل و فضایی حماسی را ترسیم می‌کند. با این همه، زبان و فضای غزل او نسبت به مثنوی‌هایش آرام‌تر و لطیف‌تر است و طبعا به حال و هوای غزل نزدیک‌تر؛ اگر چه رگه‌هایی از زبان و نگاه حماسی چنان که در غزل‌های نصرالله مردانی برجسته است، در غزل‌های معلم چندان قابل مشاهده و ردیابی نیست: «هنوز روی تو را حسن بی‌نظیری هست هنوز بر سر کویت گرفت و‌گیری هست تو از کساد محبت غمین مشو صیاد هنوز در قفست همچو من اسیری هست ز وجه لطف تو کامی نمی‌رسد ما را نشسته‌ایم در این اشتیاق دیری هست «معلما» به بد و خوب دهر ساخته‌ایم میسر ار که حصاری نشد حصیری هست چون باغبان ز چمن بی‌تمتعی شادیم که دست چیدنی ار نیست، چشمِ سیری هست» غزلی که اگر چه غزل نو نیست اما بین غزل کلاسیک و نئوکلاسیک و غزل امروز قرار می‌گیرد؛ خاصه وقتی علی معلم از تعابیر و اصطلاحات امروزی در آن استفاده می‌کند؛ تعابیر و اصطلاحاتی چون «گرفت و گیر»، «کساد محبت»، «بد و خوب...»، «چشم سیری» که امروز رواج و کاربرد بیشتری دارند. با همه این حرف‌ها، غزل‌های علی معلم‌دامغانی بیشترین سیر و سیاحت را در باغ غزل‌های شاعران «دوره بازگشت» دارد؛ شاعرانی که اعتقاد داشتند چاره‌ای جز بازگشت به سنت شعر دیروز نیست و معنا و مفهوم این سنت یعنی بازگشت به همان زبان شعر دیروز که طبعا بازگشت به همان مفاهیمی است که پیش از این به شکل کلاسیک‌تر و زیباتری ارائه شده است. غزل زیر از علی معلم نیز نمونه‌ای از آن دست غزل‌های بازگشتی است: «به وهم زلف تو بی‌تاب می‌توانم شد به آب و آینه سیراب می‌توانم شد به مهد خاک ملولم چنان که در شب مرگ به بانگ سلسله در خواب می‌توانم شد همین بَسَم ادبِ عاشقی که از تب شرم چو شمع پیش رخش آب می‌توانم شد کمال عشق و جنون بین که از سبکباری مقیم خانه گرداب می‌توانم شد...» شکی نیست که غزل‌ها، خاصه مثنوی‌های دهه 60 و 70 علی معلم‌دامغانی با غزل‌ها و مثنوی‌های دهه‌های بعدی فاصله قابل توجهی دارد و عمق و بلندای دیگری از شعر علی معلم را نشان می‌دهد؛ یعنی شعر معلم را نمی‌توان با «گزیده ادبیات معاصر 47»، شناخت؛ خاصه اینکه این دسته از گزیده‌ها از انتخاب‌های چندان شایسته و بایسته‌ای برخوردار نیستند، با این همه، مثنوی‌های درخشانی در همین گزیده اشعار نیز دیده می‌شود که ابیاتی از آن در زیر می‌آید: «خضر درهم‌شکن زلف تو در گمراهی‌ست بعد از این زخم و عطش رهزن مرگ‌آگاهی‌ست در نماز همه حتی منِ من بی‌او نیست به صنم صورت و بی‌قبله ثمن نیکو نیست... بعد از این از من و دل رنگ ملامت برخاست تقیه از تیغ تو تا صبح قیامت برخاست بعد از این سجده به گل غسل به می‌خواهم کرد ذکر تسبیح و دعا با دف و نی خواهم کرد...» «گزیده ادبیات معاصر ۴۷» را انتشارات نیستان در ۹۷ صفحه منتشر کرده است.

نظر شما