جوان آنلاین: هفت قسمت از سریال «جنگلآسفالت» پخش شده و حالا میشود به طور نسبی درباره شکل کلی آن نظری اجمالی داد و گفت سریال پژمان تیمورتاش در کارگردانی ضد جریان اصلی فیلمهای سینمایی و سریالهای شبکه خانگی است.
تیمورتاش در اولین تجربه سریال سازیاش توانسته است اثری بسازد که جذابیت ژانری داشته باشد؛ درامی که رویکرد اجتماعی و خانوادگی دارد. در برههای که فیلمها در یک بستر تکراری با لوکیشنهای ثابت مخاطب را آزار میدهند جنگل آسفالت ظرفیت لازم را برای اجرای دقیق ژانر مورد نظر دارد. اینکه تیمورتاش توانسته است چفت و بستهای مناسبی برای خلق قصهاش ایجاد کند سبب شده تا با یک اثر کنش گرا مواجه باشیم، اثری که در هر قسمت برای مخاطب یک داستانک جدید دارد که به پیرنگ اصلی وصل میشود. این چیدمان رخدادها که گاه باعث پیچیدگی و معمایی شدن قصه اصلی میشود ایجاد جذابیت درون ژانری کرده است، به طوری که مخاطب کنجکاو دیدن هر قسمت از سریال است. این جذابیت را میتوانیم به ژانر مورد نظر سریال ربط دهیم و از سوی دیگر کارگردان توانسته است با حساسیتهای خاص کنشهای شهری را در سریالش جا دهد. این کنشها اتفاقهایی است که در جامعه ما در حال رخ دادن است، اما شاید به دلیل حساسیتهای خاص از نگاه مردم پنهان بماند. کارگردان برای ایجاد قصه و بحران از همان قسمت اول مخاطب را با جریانات مختلف همراه میکند. برادر هنگامه به علت قتل در زندان است و هنگامه به کمک پسر مورد علاقهاش برای جور کردن دیه در تلاش است. تیمورتاش در قسمت اول با یک سکانس ساده و چند دیالوگ رابطه امیر و هنگامه را به مخاطب معرفی میکند و جلوتر روابط ایرج و همسرش که از یک خانواده اصیل است ارائه میشود و با ماجرایی که برای امیر پیش میآید پاشا به عنوان شخصیت اصلی سریال معرفی میشود، شخصیتی از جامعه سرمایه داری که به دلیل نسبتش با ایرج به او کمک میکند.
این اتفاقاتی که در جنگل آسفالت با آن مواجهیم میتواند بستری برای یک درام اجتماعی باشد. کارگردان برای ایجاد قصه به خرده پیرنگهای بیحاصل اکتفا نکرده است. آنچه در سریال نشان داده میشود بخشهای مهمی از مضمون کلی است مانند بانو یا خواهر پاشا که قطعاً در قسمتهای بعدی میتوانند کارکرد داشته باشند یا کمکها یا مراقبتهایی که پاشا به هنگامه میکند میتواند انگیزهای برای او باشد. به نظر میرسد جنگل آسفالت تا قسمت هفتم فیلمنامه روند درستی را در پیش گرفته است و مختصات قصه و چیدمان شخصیتها به درستی شکل گرفته است و میتوانیم بگوییم تیمورتاش توانسته است شخصیت بسازد. هر چند احساس میشود ایرج به عنوان پدر در چندین سکانس تبدیل به تیپ شده است یا پاشا که از همان اول میتوانست یک میلیون دلار را از حساب شرکتش برای رهایی دختر ایرج جور کند چرا نکرد؟ این سؤال مهم هفت قسمت است که باید در ادامه دید چه تمهیداتی برای پاسخ به آن داده میشود. این را اضافه کنید که پاشا برای آزادی برادر هنگامه حاضر است به برادر مقتول باج بدهد یا از طرفی دیگر حالا میدانیم دلارها به دست چه کسی ربوده شده است. این نکات و کدهایی که داده میشود میتواند ادامه سریال را به مراتب با جذابیت محتوایی پیوند بزند، جنگل آسفالت سعی کرده است در دل جامعه برود و با پردازشهای لازم قصه بگوید و ایجاد فرم کند، در بخش اجرایی هم با سریالی مواجهیم که تا الان توانسته است موفق عمل کند. تعدد سکانس و ایجاد تعلیقهای پی در پی درون ژانری در کارگردانی هم تأثیر مثبت داشته است. جنگل آسفالت در این هفت قسمت توان لازم برای ایجاد درام و مناسبات استاندارد قصهگویی ایجاد کرده است و به موازات آن دوربینش پردازش مناسبی از اتفاقات نامرسوم اجتماعی دارد.
نظر شما