شناسهٔ خبر: 66621797 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات نخستین وزیرمختار انگلیس در ایران؛ شماره چهل و دو؛

گوزن ها شکار شدند تا مانع لشکر برای حمله نشوند/تفنگ‌های سنگین ایرانیان توانایی آن را داشت که گلوله‌اش را از یک طرف دره تا طرف دیگر آن شلیک کند

وقتی به محل رسیدیم صبحانه ایرانی عالی و فراوانی برایمان آماده شده بود که با توجه به سرمای زیاد صبح و مدتی سواری با اشتهای بسیار به خوردن نشستیم. پس از صرف صبحانه نایب السلطنه با در آوردن قبا از تنش و بستن نواری پارچه‌ای به دور پا‌هایش - از ساق پا تا زانو و کنار گذاشتن کلاه و شال و به جای آن تنگ بستن دستمالی به دور سرش خود را برای شکار آماده کرد آنگاه به راه افتاد تا از طرف باز، دره وارد دشت مسطح شود در حالی که ده دوازده نفر پیاده به دنبالش می‌رفتند که هر یک تفنگی برای استفاده او با خود حمل می‌کرد.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: سر هارفورد جونز بریجز (۱۱۴۲-۱۲۲۵) دیپلمات و نویسنده اهل انگلستان بود. او نخستین وزیرمختار دولت بریتانیا در ایران بود. هارفورد جونز در جوانی به کمپانی هند شرقی پیوست و در جایگاه نمایندهٔ این شرکت میان سال‌های ۱۱۶۱-۱۱۷۲ در بصره خدمت کرد. همچنین از ۱۱۷۶-۱۱۸۴ را در بغداد سپری کرد. او که چیرگی بسیاری در زبان‌های شرقی یافته بود با پشتیبانی رابرت داندس در سمت نمایندهٔ فوق‌العادهٔ بریتانیا به ایران در دوره فتحعلیشاه فرستاده‌شد. وی در ۱۸۳۳ کتابی را به نام دودمان قاجار که ترجمه‌ای از کتابی دست‌نویس ایرانی بود را به چاپ‌رساند. در ۱۸۳۸ نیز جزوه‌ای را دربارهٔ علایق انگلستان در ایران منتشر کرد.

هنگامی که نایب السلطنه از عملیات جنگی ای بازگشت که من و میرزا بزرگ به سختی توانسته بودیم آن را به عملیاتی صرفاً دفاعی تبدیل کنیم ملاقات‌ها و گفتگو‌های من با او فرصت کافی برای شناخت شخصیت مردانه و محکم و توانایی‌های گسترده او به من داد که جدا برایم اعجاب‌آور بود او خیلی مشتاق بود بزرگش. محمد - را برای تحصیل علم و دانش به انگلستان بفرستد. او از من خواست تا نسخه‌ای از بخش مربوط به فن چاپ را از دایرةالمعارف بریتانیکا به او بدهم و از دکتر کمپبل خواست تا بخش‌هایی راجع به حروف چاپی را که نفهمیده بود برایش ترجمه کند.

همچنین چندین بخش دیگر در باره علم توپخانه سنگربندی و استحکامات نظامی و غیره را برایش ترجمه کردیم و به او دادیم که ارزش زیادی برایشان قایل بود. او همیشه درباره سِر جیمز ساترلند می‌گفت مردی است که می‌تواند همه کاری بکند غیر از ساختن انسان نایب السلطنه در وسط زمستان ما را دعوت کرد تا همراه او در یک باتو شرکت کنیم. محل مورد نظر، هشت تا ده مایل از تبریز فاصله داشت و در دره‌ای بود که سه طرفش را کوه‌های صخره‌ای نسبتاً بلندی احاطه کرده و یک طرف دیگر آن رو به دشتی مسطح باز می‌شد. چندین گروهان سرباز از تبریز مدتی قبل فرستاده شده بودند تا گوزن‌ها و شکار‌های دیگر را به میدان شکار هی کنند و برانند وقتی حیوانات به دشت مسطح رسیدند تا چند روز به حال خود ر‌ها شدند و سربازان فقط نمی‌گذاشتند از محدوده دشت خارج شوند.

در روز موعود قبل از سپیده دم اعضای هیئت، نمایندگی در خارج دیوار شهر تبریز به نایب السلطنه پیوستند همراهان نایب السلطنه - حدود صد نفر سوار - تشکیل می‌شدند از بزرگان و دولتمردانی که برای شکار دعوت شده بودند و نیز تعدادی از گرجی‌های محبوب و بعضی غلام‌هایی که اجازه شرکت در این شکار را یافته بودند.

وقتی به محل رسیدیم صبحانه ایرانی عالی و فراوانی برایمان آماده شده بود که با توجه به سرمای زیاد صبح و مدتی سواری با اشتهای بسیار به خوردن نشستیم. پس از صرف صبحانه نایب السلطنه با در آوردن قبا از تنش و بستن نواری پارچه‌ای به دور پا‌هایش - از ساق پا تا زانو و کنار گذاشتن کلاه و شال و به جای آن تنگ بستن دستمالی به دور سرش خود را برای شکار آماده کرد آنگاه به راه افتاد تا از طرف باز، دره وارد دشت مسطح شود در حالی که ده دوازده نفر پیاده به دنبالش می‌رفتند که هر یک تفنگی برای استفاده او با خود حمل می‌کرد.

 البته قبلاً برای هر یک از آقایان هیئت نمایندگی یک نفر را تعیین کرده بود تا او را به محل مناسبی راهنمایی کند و حین شکار در خدمتش باشد. مدتی پس از حرکت نایب السلطنه در موقع مناسب صدای علامت دادن به سربازان برای راندن حیوانات را شنیدیم و کمی پس از آن صدای شلیک تفنگ‌ها از ته دره به گوش رسید که لحظه به لحظه بیشتر می‌شد.

بعضی از گوزن‌ها و شکار‌های دیگر که از دست نایب السلطنه و گروهش در ته دره جان سالم به در می‌بردند سعی می‌کردند از کوه‌های صخره‌ای اطراف بالا بروند تا بگریزند اما گروه دیگری از شکارچیان در آنجا مستقر شده بودند و هنگامی که حیوانات وحشتزده در تیررس آن‌ها قرار گرفتند صدای شلیک تفنگ‌های این گروه هم بلند شد.

تفنگ‌های سنگین ایرانیان توانایی آن را داشت که گلوله‌اش را از یک طرف دره تا طرف دیگر آن شلیک کند و از آنجا که هر یک از شکارچیان به هرجا و هر چیزی که دلش بخواهد تیر می‌اندازد این نوع شکار همیشه با سوانح و مخاطرات زیادی توأم است. مثلاً در گذشته یکی از گرجی‌ها که مورد علاقه زیاد نایب السلطنه بود و نزدیک اربابش ایستاده بود تیر خورده و کشته شده بود. در واقع این نوع شکار اغلب با حوادث خطرناک و سختی همراه است. حتی با این که ما در محل امن و مناسبی مستقر شده بودیم ولی باز هم تقریباً کسی از ما نبود که گلوله‌ای به فاصله چند قدمیاش - بلکه چند وجبی - اصابت نکرده باشد و با اینکه شاید با قرار گرفتن در پشت سنگی، ظاهراً جلویمان را محفوظ داشته بودیم اما چه بسا صدای تیری را می‌شنیدیم که از پشت سرمان می‌آمد و صفیرکشان از کنارمان رد می‌شد چون در پشت سرمان هم شکارچیانی مستقر شده بودند.

 شکار بین سه تا چهار ساعت ادامه داشت و تا جایی که به خاطرم مانده در پایان، کار حدود یکصدوشصت گوزن کشته شده بود در میان، ما فقط سر جیمز ساترلند آن قدر خوش اقبال بود که گوزنی را در جا بکشد؛ هیچکس نمی‌تواند گوزنی زخمی را شکار خود بداند مگر آن که تا محل زمین خوردن حیوان به دنبالش برود که همیشه چندین نفر از ایرانی‌ها هستند که برای جلب توجه نایب السلطنه اقدام به چنین کاری می‌کنند با این که کار بسیار خطرناکی، است زیرا تا وقتی حیوان سرپا باشد و بتواند راه، برود هر کسی که چشمش به او بیفتد تیری به سویش شلیک می‌کند وقتی شکار پایان یافت به دستور نایب السلطنه قهوه و قلیان آوردند و سپس سوار شدیم تا به شهر باز گردیم.

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما