اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهرهها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشتهای علم» به چاپ رسیدهاند و ما در این ستون به تناوب این یادداشتها را مرور میکنیم.
پخش موسیقی در روز عزا
امروز سیزده نوروز است. اولاً بدبخت دولت گیر عجیبی کرده بود... چون سلام عید را به علت تصادف با 14 محرم موقوف کردیم که هیچ دلیلی نداشت - و حتى من عقیده داشتم که اگر در روز عاشورا هم بود باید مراسم ملی را ترک نمیکردیم - آخوندها چسبیدند که امروز مصادف با رحلت امام زینالعابدین است، باید موسیقی رادیو موقوف باشد. دولت بیچاره که ضعیف و مفلوک است و در عین حال میخواهد همه کس را راضی نگاه دارد به بدبختی عجیبی افتاده بود. اولاً اگر موسیقی رادیو را تعطیل کند جواب مردم را که در سیزده عید واقعاً موسیقی و تفریح میخواهند چه بدهد؟ و اگر نکند جواب آخوندها را چه بگوید؟ بالاخره پس از مدتها بیچارگی و بدبختی باز هم تسلیم آخوندها شدند و موسیقی را تعطیل کردند و فحش عجیبی به جان خریدند.49.1.13
دیدگاه شاه درباره مردم ایران
صبح شرفیاب شدم کارهای جاری و داستان دعوای دیشب خودم را با... عرض کردم. شاهنشاه فرمودند: «اصولاً ملت ایران این طور است. اگر مقابلش عقبنشینی کردی، کارت تمام است و اگر ایستادی، بردهای.» صحیح هم میفرمایند. مطلب مهم دیگری مذاکره نشد. اِلا موضوع کاخ مرمر که شاهنشاه به عنوان موزه پهلوی به شهر تهران مرحمت میفرمایند. ابوالفتح آتابای، معاون انتظامی من به شاه عرض کرده بود فقط خود کاخ را بدهیم و محیط اطراف آن را نگاه داریم. امروز من عرض کردم این کار در شأن شاهنشاه نیست. یا مرحمت نفرمایید یا اگر مرحمت میفرمایید محوطه را هم بدهید. فرمودند: «کاملاً درست میگویی. آتابای بچه گداست و فکر او هم متحجر است.» بعد از ظهر را در منزل با ملاقاتهای مختلف گذراندم، منجمله فروشندگان موشک ریپیر باز آمده بودند توضیحاتی بدهند. گفتم کار شما در گرو حل مسأله نفت است. بیجهت حالا به خودتان زحمت ندهید.49.1.15
مورد اشرف و قاچاق هروئین
شب سر شام در کاخ علیاحضرت ملکه پهلوی رفتم. تلگرافی از یک دوست سوئیسی داشتم که مصلحت نیست والاحضرت شاهدخت اشرف، روزنامه لوموند را به مناسبت آن که تهمتهایی در خصوص قاچاق هروئین به والاحضرت زده است تعقیب کنند. هرچه خواستم مطلب را عرض کنم، شاهنشاه اعتنا نکردند. من قدری عصبانی شدم عرض کردم: «چرا به عرایض من توجه نمیفرمایید؟» فرمودند: «آخر به من چه؟ مربوط به خواهرم است. اگر عکسالعملی پیدا شود به او برمیگردد.» عرض کردم: «یعنی چه؟ تمام آن چه به سر اعضای این خانواده بیاید به اعلیحضرت همایونی برمیگردد.» دیگر چیزی نفرمودند، من هم ناراحت باقی ماندم. تمام اوقات خوشی که بعد از ظهر گذرانده بودم خراب شد.51.1.16
∎
نظر شما