شناسهٔ خبر: 66605668 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

در انتشارات شهید کاظمی؛

«مردی ابدی» به نمایشگاه کتاب رسید

کتاب سه جلدی «مرد ابدی» به‌قلم معصومه سپهری انتشارات شهید کاظمی منتشر و به سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رسید.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا «مرد ابدی» نوشته معصومه سپهری، روایت مستندی از زندگی فرمانده پرآوازۀ سپاه اسلام، شهید حسن طهرانی‌مقدم است. این اثر، حاصل قریب به ۱۲ سال، مصاحبه و معاشرت با اصلی‌ترین افرادی‎‌ست که حسن طهرانی‌مقدم در برابر چشم آنان رشد کرد و «حسن» شد.

کاری که هفت ماه بعد از شهادت او، از خانۀ باصفایش آغاز شد و با جست‌وجو و سفر در خاطرات، اسناد، تصاویر و مکان‌هایی که شاهد حیات و شهادت او بودند، تکه‌تکه ساخته شد تا آینه‌ای بی‌غبار، برابر زندگی مردی قرار بگیرد که در طول نزدیک به ۱۳ سال بعد از شهادت، تازه با مطالعۀ این کتاب خواهیم فهمید چقدر او را نشناخته‌ایم.

«مرد ابدی»، حاصل گفت‌وگو با خانوادۀ مکرم شهید و سفر در گذشتۀ پرحادثۀ طهرانی‌مقدم‌هاست، با درس‌های فراوان برای امروز و هر روز.

این اثر، حاصل نشستن پای خاطرات مردان گمنام فرماندهی موشکی ایران عزیز ماست که در سخت‌ترین سال‌های جنگ، برترین سلاح روز دنیا را با چنگ و دندان، به خانه آوردند تا فریاد دردمند «موشک جواب موشکِ» مردم ایران، بی‌پاسخ نماند؛ تا دنیا بداند، فرزندان ایران، برای اجرای امر رهبرشان، حاضر به هر فداکاری هستند.

«مرد ابدی»، حکایت عشق و وفای زنانی‌ست که صبر کردند و به غم فراق لبخند زدند تا مردانی در برابر دشمن، با سربلندی بایستند و دشمن را منکوب کنند.

معصومه سپهری که پیش از این دو اثر شاخص با عنوان‌های «لشکر خوبان» و «نورالدین پسر ایران» را به رشته تحریر درآورده بود که هر دو حائز جوائز متعدد ملی و مفتخر به تقریظ مقام معظم رهبری بودند، «مرد ابدی» را در سه جلد نوشته است که دربرگیرنده زندگی شهید حسن طهرانی‌مقدم و جزییات نقاط عطف و برجستۀ زندگی او از تولد تا شهادت و مسیر پس از شهادت او تا رسیدن به نخستین پرتاب موفق ماهواره‌بر به فضا توسط نیروی هوافضای سپاه است. به عبارتی، این کتاب، تاریخچۀ موشکی جمهوری اسلامی ایران است.

در بخشی از این کتاب آمده است: «… لحظۀ فایر فرا رسیده بود. در دل تاریک شب، روی دریای مازندران که صدای موج‌های آرامَش به گوش می‌رسید، پرواز این موشک، گواهی بر آرزوهای بلندشان بود. شمارش برای پرتاب انجام شد… اما در لحظه‌ای که همه منتظر نور و غرش پرواز موشک بودند، هیچ اتفاقی نیفتاد! موشک فرمان نهایی را نگرفته بود! عرق سردی بر پیشانی حسن نشست!

از تمام قامت موشک، فقط دو سه متر سرِ آن دیده می‌شد که از کانتینر بیرون زده بود. موشک انگار در یک انبار آهنی ایستاده بود اما بنای اطاعت نداشت! دل همه بچه‌های موشکی یک پارچه آشوب بود.

یعنی چی شده؟!

خدایا باز این دردش چیه؟! خدای نکرده اگه الان منفجر بشه دیگه اثری از این کشتی نمی‌مونه...

حسن مقدّم در اوج ناامیدی، با دست‌های آویزان و سر به‌زیر، ساکت و تنها در عرشۀ کشتی تندتند قدم می‌زد.....»

نظر شما